شبی با چهار تن از برادران به آن جا حمله کردیم. پیش از ورود برادری را در مکانی مستقر کردیم، دو نفر جلو در، یکی بر پشتبام و یکی هم پشت قهوهخانه. سپس خود در حالی که مسلسلی به دست داشتم محکم با لگد در را باز کردم و داخل قهوهخانه شدم. دیدم بساطی برپاست، با خشم و غضب میزهایشان را واژگون کردم و فریاد زدم: «خجالت نمیکشید لانه فساد درست کردهاید.» قماربازها و معتادها از ترس چشمهایشان گرد شده بود. گفتم بروید رو به دیوار بایستید و کسی هم به پشت سرش نگاه نکند. آنها با این که فکر میکردند تنهایم، ولی از شدت رعب و وحشت به تتهپته افتاده بودند و نمیتوانستند چیزی بگویند و سؤالی کنند. در این لحظه بچهها وارد شدند و آنها را بازرسی بدنی کردند، افرادی که در آنجا بودند و خود قهوهخانهچی دستگیر شدند و آن مکان تعطیل و پلمب شد.
تعدادی روستا در حوالی همدان و کرمانشاه بود که وضعیت سالمی نداشتند، مثلا دهی به نام ده پیاز که خیلی معتاد و قاچاقفروش داشت، برادران توانستند پس از مدتها تعقیب و مراقبت باندهای پخش مواد و مراکز مصرفش را شناسایی و معدوم کنند.
در روستایی به نام جعفرآباد در حوالی کرمانشاه، سلاح و مواد مخدر به راحتی خرید و فروش و مصرف میشد. و از هر نوع جنسی و به هر مقدار و میزان در دسترس بود. گزارشی از اوضاع جعفرآباد به آقای لاهوتی (نماینده امام در سپاه) دادم، وی چنین وضعی با آن شدت و حدت را باور نمیکرد. از او خواستم که با لباس مبدل به آن جا بیاید و با چشمهای خویش فاجعه را ببیند. روزی به اتفاق هم با یک خودروی سواری به آن جا رفتیم. حاج آقا لاهوتی در عقب ماشین نشست. وقتی به جعفرآباد رسیدیم از ماشین پیاده شدم و از شخصی پرسیدم؛ از چه کسی میتوانم یک کلت کمری رولور بخرم گفت: از خودم، قیمتش را پرسیدم و کمی با او چانه زدم. او فکر میکرد که ما اشخاص متنفذ و اهل اسلحه و موادیم، گفت: تریاک و هرویین و حشیش از جنس مرغوب هم داریم، گفتم: نه، فعلا همان اسلحه را بیاور، تا بعد...
حاجآقا لاهوتی از این صحنه و فراوانی مواد و سلاح و سهلالوصول بودنش تعجب کرد، و وقتی آن فرد کلت رولور کالبیر 45 را به همراه چند لول تریاک آورد تحیرش بیشتر شد. به فرد فروشنده گفتم: من اینها را نمیتوانم این جا تحویل بگیرم، میتوانی در همدان تحویلم دهی، طوری که کسی نفهمد و آب از آب تکان نخورد. گفت: چرا که نه! خیالت راحت باشد، شما به سراغ فلانی برو و از او بگیر به او میگویم که هر چقدر نیاز داری تحویلت دهد.
وقتی از جعفرآباد خارج شدیم، به حاج آقا گفتم: «حالا ملاحظه فرمودید حاجآقا! میبینید، اسلحه و تریاک همینطور عین برگ خزان در این روستا ریخته است. و جمع کردن آن هم کار سادهای نیست»
با موافقت آقای لاهوتی، با برنامهای دقیق، برادران سپاه به آن روستا ریختند، و توانستند از آن جا دهها کیلوگرم موادمخدر اعم از تریاک سوخته و هرویین و... جمع کنند.
جای پای پوتین
شب اولی که چهار نفر از برادران پاسدار را در کنار درجهداران و ژاندارمهای پاسگاه همدان-تهران گذاشتم، حادثه جالبی روی داد.
در آن شب من در حال شام خوردن بودم که برادران از پاسگاه با بیسیم تماس گرفتند و گفتند که از تفتیش و بازرسی اتومبیلی به رانندگی جوانی یک قبضه کلت کمری کالیبر 45 با پنجاه فشنگ به علاوه مقداری تریاک به دست آوردند. گفتم جوان و ماشین و محموله مکشوفه را نگه دارید تا من بیایم. وقتی به آن جا رسیدم، جوان را که دیدم، گمان کردم که او نظامی است، از این رو خواستم برای بازجویی و تعیین هویت به بازداشتگاه سپاه منتقل شود. فشنگ و اسلحه را داخل پارچهای گذاشتم و به دست یکی از برادران پاسدار سپردم، و از او خواستم که آن را در آسایشگاه نگه دارد تا صبح صورت جلسهای برایش تهیه شود، بعد از پاسگاه بیرون آمدم.
ساعت چهار صبح در ماشین گشتزنی در سطح شهر بودم، دوباره صدای بیسیم بلند شد، بچهها از پاسگاه خبر دادند که اتفاقی افتاده است و باید به آن جا بروم. سریع با خودرو دور زده به آن طرف رفتم. زمانی که به پاسگاه رسیدم دیدم آن برادری که دیشب دستمال اسلحه و فشنگ را گرفته بود، گریه میکند. پرسیدم که چه شده؟ چرا گریه میکنی؟ گفت: دستمال مفقود شده است. خب، خیلی جای حرف و سخن و عتاب نبود، مگر میشود در پاسگاه چیزی گم شود، برادر پاسدار گفت که پس از پایان رسیدن پاسش خوابیده است؛ و وقتی بیدار شده، دیده که قفل در کمدش شکسته و دستمال هم ناپدید شده است، به او گفتم گریه نکن، مهم نیست، نگران نباش پیدایش میکنیم، بیدار باش بزن و همه را جع کن. گفت: آخر خوابیدهاند. گفتم: غلط کردهاند، همه را بیدار کن، همه را صدا بزن سپاهی و ژندارم را این جا بیاور. این جملات را خیلی محکم و بدون تردید و بدون مقدمه دستور دادم.
وقتی همه جمع شدند گفتم: من به همه شما تا ساعت هفت صبح فرصت میدهم تا کلت و فشنگها را پیدا کنید، در غیر این صورت کسی از این جا نباید خارج شود. اگر این دستمال پیدا نشود، همه را از همین جا با یک ماشین مستقیم میفرستم تهران، پیش آقای قدوسی (مسئول دادستانی کل انقلاب)، میدانستم که همه آنها از آقای قدوسی خیلی میترسند. و بعد گفتم: حالا بروید بخوابید.
هنوز هوا تاریک بود، آمدم بیرون و با کمک نور چراغقوهای به جستوجوی اطراف ساختمان که خاکی بود، پرداختم جای پای تازه پوتینی یافتم، به داخل ساختمان برگشتم و دوباره همه را بیدار کردم و خواستم که پوتینهایشان را دربیاورند. پوتینها را بردم و یک یک در آن جای پا امتحان کردم، یک پوتین کاملا با آن منطبق شد، فهمیدم که جای پای کیست، کمی بیشتر آن اطراف را گشتم، زمین شخم خوردهای آن جا بود که دیدم نقطهای در خاکش با بقیه جاها یکسان نیست و دست خورده و زیر و رو شده است. خاک را کنار زدم و دستمال حاوی کلت و فشنگ را پیدا کردم و بدون سر و صدا رفتم و گل جای پوتین را هم درآورده و داخل دستمالی دیگر گذاشتم. صبح که آفتاب زد، با نماینده ولیفقیه، نماینده ژندارمری و نماینده شهربانی تماس گرفتم و خواستم که به آنجا بیایند، آنها خواستند که من به شهر بروم، که نپذیرفتم و موضوع را سربسته اطلاع دادم و آنها هم آمدند. وقتی ایشان آمدند و جریان را شنیدند و با مدارک مستند دستمال کلت و فشنگ و دستمال گل جا پای پوتین مواجه شدند خواستند مجرم معرفی شود. فرد خاطی را صدا زدم که بیاید و پوتین را هم از پا درآورد، همه از کارم انگشت به دهان مانده بودند، پوتین را گرفتم و در جای پای پوتین قرار دادم. دیگر اما و اگری پذیرفته نبود، صورت جلسهای تنظیم شد و فرد خاطی دستگیر و روانه دادسرای نظامی تهران شد.
این واقعه و ماجرا خیلی زود خبرش در محافل رسمی و غیررسمی همدان پخش شد، که بازتاب خوبی داشت، و برخی که ناخالصی در کارها و روابطشان وجود داشت حساب کار خود را کردند و جمع و جور شدند.
منوی اصلی
ورود اعضا
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: | 2,750 |
---|---|
بازدید دیروز: | 9,675 |
بازدید هفته: | 44,503 |
بازدید ماه: | 44,503 |
بازدید کل: | 25,031,633 |
افراد آنلاین: | 365 |
اوقات شرعی
اوقات شرعی به وقت زنجان
اذان صبح: | |
---|---|
طلوع خورشید: | |
اذان ظهر: | |
غروب خورشید: | |
اذان مغرب: |
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۰۵ دی ۱٤۰۳
Wednesday , 25 December 2024
الأربعاء ، ۲۳ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403 | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
ج | پ | چ | س | د | ی | ش |
7 | 6 | 5 | 4 | 3 | 2 | 1 |
14 | 13 | 12 | 11 | 10 | 9 | 8 |
21 | 20 | 19 | 18 | 17 | 16 | 15 |
28 | 27 | 26 | 25 | 24 | 23 | 22 |
30 | 29 | |||||
آخرین اخبار
پزشکیان در دیدار معاون نخستوزیر روسیه: عزم دولت ایران برای تکمیل راهگذر شمال- جنوب جدی است ۱۴۰۳/۱۰/۰۳ ۰۳/۱۰/۰٤
(57 بازدید)
(57 بازدید)
دریادار تنگسیری: نیروهای مسلح تحت فرمان فرمانده کل قوا آماده صیانت از مرزهای آبی و خاکی هستند ۱۴۰۳/۱۰/۰۳ ۰۳/۱۰/۰٤
(42 بازدید)
(42 بازدید)
اظهارات سؤالبرانگیز همتی درباره نرخ ارز: گرای گرانی از وزارت اقتصاد آقای پزشکیان مراقب باشید ۱۴۰۳/۱۰/۰۳ ۰۳/۱۰/۰٤
(37 بازدید)
(37 بازدید)
رهبر انقلاب پیشبینی کردند: ظهور یک مجموعه شرافتمند در سوریه مثل حزبالله لبنان ۱۴۰۳/۱۰/۰۲ ۰۳/۱۰/۰۳
(81 بازدید)
(81 بازدید)
39 - خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - ۳۵ - جای پای پوتین ۱۶/ ۰۳ / ۱۳۹۶
خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - ۳۵