خاطره ای از شهید قاسم آدینه:
خبر شهادت
وقتی فهمیدم قاسم مفقودشده، با گريه و زاري راهی حرم حضرت رضا(ع) شدم. از بین جمعیت خودم را به ضريح مطهر رساندم. بلندبلند گريه کردم و اشک ريختم. آنقدر ناراحت بودم که حال خودم را نمیفهمیدم، مبلغی که نذر کرده بودم را داخل ضریح ریختم. از امام رضا(ع) خواستم هر چه زودتر قاسم را به من برگرداند! همان شب در عالم رؤیا ندايي از سوي حرم مطهر حضرت رضا(ع) شنیدم، یک نفر گفت: «بیا و پولهایی که نذر حرم کردهای و داخل ضريح ريختي بگير.»
ناراحت شدم، میخواستند نذرم را پس بدهند! یکباره از خواب پریدم. به یاد حال روز قبل افتادم و حرفی که زده بودم! از امام رضا خواسته بودم هرچه زودتر قاسم را به من برگرداند! توی دلم گفتم: «خدايا توبه کردم... خدايا...»
بعد آن خواب با دلي آکنده به عشق ولايت به زیارت میرفتم و از اينکه شهادت نصيب فرزندم شده بود به خود میبالیدم.
خاطرهای از شهید قاسم آدینه
راوی: گل بانو قاسمی، مادر شهید