به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 7,751
بازدید دیروز: 7,600
بازدید هفته: 39,829
بازدید ماه: 39,829
بازدید کل: 25,026,963
افراد آنلاین: 161
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۰٤ دی ۱٤۰۳
Tuesday , 24 December 2024
الثلاثاء ، ۲۲ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
11 - برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در تهران ۱۳۹۹/۱۲/۱۷
برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در تهران - 11

 چوب حراج به خاک کشور وقتی شاه دستور فروش جزیره کیش را داد

  ۱۳۹۹/۱۲/۱۷
یعقوب نیمرودی و ایران - اندیشکده مطالعات یهود | Jewish Studies Center



  پروژه «صور» رو به اتمام بود که رژیم [امام] خمینی بسیاری از اسنادی که از سفارت آمریکا در تهران به دست آمده بودند را منتشر کرد و این پروژه بلند پروازانه به طور عمومی فاش شد.1 آمریکایی‌ها شریک پروژه «صور» نبودند و اسرائیل آنها را از تصمیمش برای توسعه جنگ افزارهای جدید با ایران مطلع نکرده بود. کسی که به CIA کمک کرد تا از این ارتباطات مخفی که میان اسرائیل و ایران صورت می‌گرفت مطلع باشد، تا آنجا که به نظر می‌رسد شخص ارتشبد طوفانیان بود که پس از کودتا [انقلاب اسلامی] پناهنده سیاسی در ایالت متحده شد و در پایتخت آمریکا، واشنگتن زندگی کرد.
وقتی که کودتا [انقلاب] در تهران گسترش یافت، کارکنان سفارت آمریکا و نمایندگان CIA به سرعت هزاران سند را خرد و نابود کردند. وقتی که حامیان [امام] خمینی بر ساختمان سفارت کنترل پیدا کردند آنها در محل پاکت‌های له شده و داخل آنها اسناد خرد شده‌ای به صورت رشته رشته شده پیدا کردند، یعنی نوارهای کاغذی باریک که خردکن بیرون می‌دهد. افراد اطلاعاتی ایرانی ابتکار عمل نشان دادند. آنها هزار بافنده فرش استخدام کردند و زنان با پاکت‌ها نشستند2 و طی اقدام زمان‌بری که ماه‌ها طول کشید نوارهای «ماکارونی[شکل]» را از نو به هم وصل کردند و صدها اسناد طبقه‌بندی شده نمایندگان CIA را در تهران به حالت اول برگرداندند که شامل اسناد مورد بحث در برنامه «صور» می‌شد. اسناد در کتابی گردآوری شدند که یک کپی از آن به لندن رسید. یک کپی از آن را به آمان-سازمان ضد جاسوسی ارتش اسرائیل- و کپی دیگری را به گزارشگر روزنامه‌هاآرتص، یوسی ملمان فرستادم.
اواسط ژانویه 1978 در روزنامه اطلاعات مقاله‌ای منتشر شد که حمله تندی علیه مؤسسات مذهبی کرد و در پی افزایش تنش‌های داخلی در ایران و شهرهای مختلف، برخوردها میان نیروهای امنیتی و دشمنان رژیم گسترش یافت. خشم توده‌های مردم، از جمله درباره کلوب‌های تفریحی در تهران، پدیدار شد و یکی از روحانیون حامی [امام] خمینی در آن وقت گفت: «همه ما موافقیم که جزیره کیش حماقت شخصی شاه است. مسئولان برای توسعه این مکان میلیون‌ها از خزانه کشور ربودند و این جزیره نشان دهنده اشتباه و سوءاستفاده رژیم بود. به علاوه، این جزیره حاکی از فساد شاه بود.»
در آن زمان شاه فهمید که جزیره عیش او به اسباب زحمت بدل شده و عناصر مخالف از این مکان استفاده می‌کنند تا رژیم او را به زمین بزنند و مردم را علیه او تحریک کنند. به همین خاطر مصمم شد تا از این مانع رهایی یابد.
یک روز دوستم، فریدون جم3  با من تماس گرفت و گفت: « شاه فهمیده که اشتباهاتی انجام داده است. جزیره کیش آسیب بزرگی به او زد. او آنجا بهشتی ساخته، صدها میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده و حالا مایل است از آن خلاص شود.» جم نقل کرد که شاه درباره این موضوع با او و ارتشبد طوفانیان صحبت کرده و به آنها دستور داده تا برای جزیره مشتری یا شریکی پیدا کنند. برای من مسلم است تنها کسی که ممکن بود علاقه‌مند باشد میلیاردر سعودی، عدنان خاشقچی است که او را «عقاب» می‌نامند. قبل از اینکه موفق به ایجاد ارتباط با خاشقچی شوم او با من تماس گرفت و گفت که فرماندار جزیره، مهندس محمود منصف قبلاً با وی درباره این موضوع صحبت کرده و او ملاقاتی با شاه در جزیره کیش ابتدای ماه آوریل تعیین کرده است. به خاشقچی گفتم که من به موقع آنجا خواهم بود.
حمله خرابکاران تروریستی[مبارزان فلسطینی] به جاده ساحلی، کنار ماگن مایکل، در 11 مارس 1978 و «عملیات لیطانی» که در پی آن رخ داد، پیچیدگی‌های بیشتری را در گفتوگوهای صلح در خاورمیانه ایجاد کرد. سفیر اسرائیل در ایران، اوری لوبرانی برای رایزنی به اسرائیل آمد و حتی از جنوب لبنان بازدید کرد. با بازگشتش به تهران لوبرانی به رئیس‌دفتر دربار، امیرعباس هویدا مراجعه کرد و خواست تا فوراً با شاه ملاقات کند. هویدا ملاقات را برای 5 آوریل 1978[16 فروردین 1357] تعیین کرد. چون که شاه و همسرش تعطیلات کوتاهی را در جزیره کیش می‌گذراندند، لوبرانی با هواپیمای ویژه به کیش رفت. کنار باند فرماندار جزیره، منصف منتظر «سفیر مرواریدها» بود(این اسم رمزی بود که در تهران به سفیر اسرائیل داده شده بود). کاخ سلطنتی در انتهای جنوب شرقی جزیره قرار داشت و در طول کل جاده از فرودگاه تا مقصد، سربازان مسلح ایستاده بودند و بیسیم در دستان‌شان بود. تا آنجا که به قصر نزدیک شدند اقدامات امنیتی شدت گرفت. سه کشتی جنگی در منطقه گشت‌زنی می‌کردند و یات(قایق تفریحی) سلطنتی هم آنجا لنگر‌انداخته بود. ورودی کاخ چند افسر امنیتی ایرانی کنار سربازان گارد شاهنشاهی ایستاده بودند.
گفت‌وگو میان لوبرانی و شاه پیرامون وضعیت در جنوب لبنان پس از عملیات لیطانی و مذاکره صلح میان اسرائیل و مصر بود. شاه بر مواجهه رئیس‌جمهور سادات با صلح و عدم وجود دلیل برای سوءظن از سوی اسرائیل به ابتکار عمل او تاکید کرد. در پایان گفتوگو با شاه، لوبرانی از کاخ خارج شد. من همراه با دوستم، آل شوییمر و پزشک خصوصی خاشقچی، پروفسور موشه مانی به جزیره رسیدیم و برای ملاقات با شاه که برای ساعات اولیه صبح روز بعد در نظر گرفته شده بود، منتظر ماندیم. عدنان خاشقچی هم با هواپیمای شخصی‌اش آمد. همان شب فرماندار منصف ما را به کازینو دعوت کرد و آنجا ساعات طولانی را در کنار شاه، مقامات ارشد نیروهای امنیتی ایرانی و میهمانان عالی مقام از کشورهای خلیج‌فارس به بازی‌های قمار پرداختیم. در زندگی‌ام از کازینوهای بسیاری دیدن کردم اما قمارخانه‌ای مثل جزیره کیش هرگز ندیدم. شکوه خیره‌کننده و وفور بی‌پایانی داشت. دو بار در هفته هواپیمای ویژه‌ای مملو از هر چیز خوبی از آشپزخانه رستوران معروف «ماکسیم» در پاریس به جزیره می‌آمد. این کلوب به سبک داستان هزار و یک شب ساخته و طراحی شده بود و برای هر کسی که از آن بازدید می‌کرد تجربه فراموش نشدنی را فراهم می‌کرد.
کمی بعد، در سالن هتل با سفیر لوبرانی ملاقات کردم و به او پیشنهاد دادم تا همراه با من از تاسیسات آب شیرین‌کن پیشرفته‌ای که در جزیره احداث کردیم دیدن کند. بعدها لوبرانی درباره این بازدید سخن گفت و آنچه را که چشمانش دیدند این‌طور توصیف کرد: «این تاسیسات قلبم را سرشار از غرور کرد. آن می‌توانست حدود ده هزار متر مکعب آب را در روز شیرین کند. اطراف تاسیسات چمن‌زارهای بسیار جذابی به طور باورنکردنی وجود داشتند و اتاق کنترل به هر مرکز کامپیوتری شباهت داشت. اریه بن ریمون، مهندس اسرائیلی حدود چهل ساله با اصلیت مراکشی مسئولیت منطقه را به عهده داشت که در زندگی محلی ریشه کرده بود. او به خوبی سبک زندگی در کیش را می‌شناخت و به گونه‌ای رفتار می‌کرد گویی آنجا دارایی شخصی اوست. مخصوصاً از میزان حجم اطلاعاتی که داشت تحت تأثیر قرار گرفتم، نه تنها درباره خود جزیره بلکه درباره تمام منطقه خلیج‌فارس. نمی‌توانستم آشکارا حیرتم را از این کار ابراز نکنم که شهرت اینچنین خوبی برای اسرائیل به ارمغان آورده بود. نیمرودی خودش سرشار از خوشحالی بود، مشتاقانه گرداگرد ساختمان گشت و این رویداد را در مجموعه تصاویر جاودانه کرد.»
وقتی که لوبرانی به تهران بازگشت و از مشاهداتش در جزیره کیش و دیدار با شاه برای دوستش تعریف کرد، سفیر ما دریافت که خودداری از اسراف تا چه‌اندازه در میان مردم ایران رایج است و تا چه حد [سبک زندگی] شاه و خانواده‌اش از جامعه جدا و منفک بود. جزیره «رسوایی ملی» نامیده شد. ایرانی‌های بسیاری وقتی که بحث جزیره کیش می‌شد ساکت می‌شدند اما در محافل روشنفکران، شاه را مورد انتقاد شدید قرار می‌دادند که در چشم آنها به عنوان یک فرد فاسد به نظر می‌رسید.
تقریباً یک ساعت قبل از ملاقات من و خاشقچی با شاه، فرماندار منصف به ما اطلاع داد که شورش‌ها در شهر تبریز گسترش پیدا کرده و شاه به سرعت به مکانی پرواز می‌کند تا از نزدیک در جریان قرار بگیرد و بر [عملیات] سرکوب شورش مسلط شود.4 این آخرین فرصت من و خاشقچی بود تا شاه را ملاقات کنیم. از این پس وضعیت به سرعت رو به افول می‌رفت. خوشبختانه ما از حضور تجاری در جزیره استفاده و بهره‌وری کردیم. تا آنجا که من می‌دانم، در حال حاضر جزیره مرکز مذهب تشیع است.
پایان آوریل 1978 به اسرائیل برگشتم. در همان روزها اسحاق ناوون در جریان کمپین انتخاباتی برای تصدی ریاست جمهوری بود. البته که می‌خواستم او را در محل اقامت رئیس‌جمهور ببینم و حاضر بودم هر کاری انجام دهم تا او انتخاب شود.
در آشفتگی حوادث وقتی که می‌خواست از رسانه‌هایی که او را احاطه کرده بودند و فشارهایی که بسیاری از نمایندگان کنست بر وی اعمال می‌کردند پنهان شود، در منزل من در ساویون پناه گرفت.
ناوون از منزل من با رهبر حزب لیبرال، دکتر الیملخ ریمالت تماس گرفت که بعدها نامش توسط فعالان اصلی در حزبش به عنوان کاندیدای احتمالی دیگر مطرح شد، سومین رقیب برای ناوون و کاندیدای مورد نظر نخست‌وزیری مناخیم بگین، پروفسور اسحاق شاوا بود.
پس از اینکه محاسبه آرای مورد انتظار در کنست انجام شد، ناوون به این نتیجه رسید که شانس او برای انتخاب در مقابل پروفسور شاوا بسیار ضعیف است و به همین خاطر تلفنی با دکتر ریمالت صحبت کرد و از او پرسید آیا او موافق است آنطور که اسحاق عرصه را تغییر می‌دهد رقابت کند. پاسخ ریمالت مثبت بود و پس از مدت کوتاهی ناوون از منزل من به استودیو شبکه اول در تلویزیون رفت و کناره‌گیری‌اش از رقابت ریاست جمهوری و حمایتش از دکتر ریمالت را به طور رسمی اعلام کرد.
اتفاقاً چند روز پیش از آن به همین خاطر وزیر ساخت و ساز و مسکن، گیدئون پات، از حزب لیبرال به خانه من آمد و از من خواست تا ناوون را متقاعد کنم که از نامزدی‌اش کناره‌گیری کند، با این استدلال که شانسی در مقابل کاندیداتوری مسلم دکتر ریمالت ندارد.
ریمالت حقیقتاً نامزدی خود را اعلام کرد و این امر باعث خشم بسیار در جنبش آزادی شد. شکاف در جناح گاهال-توده آزادی بخش لیبرال- ایجاد شد. جنبش آزادی از پروفسور شاوا و لیبرال‌ها از رهبرشان دکتر ریمالت حمایت می‌کردند. حزب ملی مذهبی به طور قاطع با ریمالت مخالفت کرد زیرا دوست نداشت کسی رئیس‌جمهور باشد که آموزش ربانی‌های محافظه‌کار را گذرانده است.
هر دو آنها در نهایت امر ناوون را بر ریمالت ترجیح دادند و این امر مسیر را برای بازگشت او به کاندیداتوری هموار کرد. پروفسور شاوا متقاعد شد تا از نامزدی کناره‌گیری کند و دکتر ریمالت هم وقتی که خبر رسید ناوون دوباره به عرصه بازگشته است، کناره‌گیری کرد.
سرانجام ناوون تنها داوطلب باقی ماند و موفق به کسب آرا شد که در جلسه عمومی کنست 29 ماه مه 1978 با حمایت بی‌سابقه فراگیر 86 عضو کنست صورت گرفت. کسی مخالفت نکرد و تنها 23 برگه خالی[رأی ممتنع] و 11 عضو کنست بودند که در رأی گیری غایب بودند.
در روز انتخاب اسحاق ناوون برای تصدی ریاست جمهوری اسرائیل، شادی بی‌پایانی داشتم.
پانوشت‌ها:
۱. م: در اسناد لانه جاسوسی متن کامل مذاکرات حسن طوفانیان و عزر وایزمن(وزیر جنگ اسرائیل) در تل‌آویو با حضور اوری لوبرانی(سفیر اسرائیل در تهران) و آبراهام بن یوسف مورخ 18 جولای 1977(27 تیر 1356) آمده است.(اسناد لانه جاسوسی آمریکا. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار 1386. ج2. ص575) در این سند وایزمن از شش سند همکاری میان اسرائیل و رژیم پهلوی نام می‌برد و ضمن ارائه توضیحاتی درباره موشک‌ها و هواپیما‌های اسرائیلی، طوفانیان را ترغیب به خرید این تسلیحات و همکاری در ساخت آن می‌کند. این سند می‌تواند یکی از اسناد مورد ادعای یعقوب نیمرودی باشد. بعدها منابع دیگری نیز درباره قرارداد محرمانه تسلیحاتی رژیم صهیونیستی با رژیم پهلوی نوشتند. برای مثال بنجامین بیت‌هلحمی(استاد دانشگاه حیفا) سال 1988 از قرارداد مورد اشاره یعقوب نیمرودی خبر داد: یکی از پروژه‌های مشترک ایران و اسرائیل، توسعه موشک‌های دوربرد با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای بود. این موشک‌ها از تولیدات خود اسرائیل بود و تحقیقات مربوط به آن از دهه 1950 آغاز شده بود. در بهار 1977 شیمون پرز، وزیر دفاع اسرائیل، در تهران موافقتنامه محرمانه‌ای برای تولید یک موشک پیشرفته، امضا کرد. ایران باید هزینه این طرح را از طریق معادل یک بیلیون دلار نفت صادراتی به اسرائیل می‌پرداخت. همچنین ایران موظف بود یک فرودگاه ویژه، یک کارخانه مونتاژ، و سایتی برای آزمایش‌های گسترده‌تر فراهم می‌ساخت. این پروژه با سقوط شاه به پایان رسید و جزئیات آن زمانی آشکار شد که جمهوری اسلامی ایران، اسناد مربوط به سفارت اسرائیل را چاپ کرد. این اسناد همچنین آشکار کردند که اسرائیل قصد داشته نظر ایران را برای پروژه «لاوی» جلب نماید که طرحی بلند پروازانه برای تولید جت‌های جنگنده مدرن با جدیدترین تکنولوژی تا دهه 1990 بود.
The Israeli Connection: Whom Israel Arms and Why?. Beit-Hallahmi, Benjamin. London: I.B.TAURIS & Co Ltd, 1988. P.۱۲-۱۱.
2. م: این نیز یکی دیگر از اظهارات غیرواقعی یعقوب نیمرودی است. این کار توسط خود دانشجویان و به صورت داوطلبانه انجام گرفت.
3. م: ارتشبد فریدون جم همسر اول شمس پهلوی(از خواهران شاه) و رئیس‌ستاد ارتش رژیم شاه در فاصله سال‌های 1348 تا 1350.
4. م: حماسه قیام خونین مردم تبریز در 29 بهمن 1356 به وقوع پیوست.اما مقطع زمانی مورد توصیف نیمرودی به نیمه دوم فروردین 1357 مربوط می‌شود یعنی وقتی که چند روز از برگزاری مراسم چهلم شهدای تبریز در شهرهای مختلف کشور می‌گذشت!