به مناسبت سالگرد شهادت سردار شهید دستواره، تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس نوشت:
شهید سید محمدرضا دستواره، 18 اسفندماه 1338 مصادف با ماه مبارک شعبان در گود مرادی، واقع در جنوب تهران، دیده به جهان گشود.
وی باوجود داشتن مشکلات مالی، سه سال راهنمایی را در مدرسه شاه، واقع در باغآذری گذراند. سپس وارد مقطع دبیرستان شد، اما به دلیل فشار زندگی و فقر، برای کمک به معیشت خانواده، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه خیاطی در بازار تهران مشغول به کار شد.
مدتی بعد دوباره به تحصیل ادامه داد و در کنار آن، کار کرد تا چرخ زندگیشان هم بچرخد و سرانجام موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد.
سال 1356 با شروع اولین جرقههای انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، همراه دوستانش در خیابان شوش و اطراف آن علیه رژیم شاه دستههای تظاهرات راه میانداخت و خود یکی از نیروهای محرک بود که متن شعارها را آماده میکرد.
دستواره در آبان 1358 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و بهعنوان عضو سپاه تهران، در پادگان ولیعصر(عج) مشغول به خدمت شد. دوره آموزشی را نیز در پادگان امام حسین(ع) گذراند و بعد از پایان دوره آموزشی که همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود، همراه دانشجویان پیرو خط امام، به حفاظت از لانه جاسوسی پرداخت.
وی مدتی بعد به مناطق غرب کشور اعزام شد و در روانسر به پاسداری از انقلاب پرداخت. سپس برای اجرای عملیاتی عازم شهرستان پاوه شد و به احمد متوسلیان، رضا چراغی و حسن زمانی ملحق گردید.
در سلسله عملیاتهایی که برای تأمین شهرستان مریوان انجام گرفت، همچنین در پاکسازی روستاهای مریوان از وجود گروههای ضدانقلاب و خارج کردن کوههای سر به فلک کشیده مریوان از دست شورشگران، کارنامه موفقی از او برجایمانده است.
او در تشکیل سپاه مریوان نقش مؤثری داشت و تا پایان مهرماه 1359، یعنی تا یک ماه بعد از هجوم سراسری ارتش عراق، در مریوان حضور داشت. سپس به مناطق عملیاتی گیلانغرب رفت و برای شناسایی منطقه و مینگذاری، تپههای مشرف به مرز ایران و عراق را بررسی کرد.
مدتی هم بهعنوان فرمانده پاسگاه شهدا، در منطقه دزلی فعالیت داشت تا اینکه در عملیات «کاوه زهرا» که در حدفاصل شهرستان مریوان و پاوه انجام شد، مجروح و حدود 7 ماه بستری شد.
وی بعد از بهبودی، همراه احمد متوسلیان، محمود شهبازی و حاج همت، تیپ 27 محمد رسولالله (ص) را تشکیل داد و بهعنوان مسئول نیروی انسانی تیپ انتخاب شد. همچنین بعد از شهادت «ابراهیم همت» در عملیات خیبر – عباس کریمی، فرماندهی لشکر 27 را بر عهده گرفت- جانشین فرمانده لشکر شد و تا زمان فرماندهی محمد کوثری بر لشکر 27 که در پی شهادت عباس کریمی در عملیات بدر، عهدهدار این سمت شد، همچنان در سمت جانشینی فرمانده لشکر باقی ماند.
وی در نبردهای بدر، والفجر 8 و کربلای 1 نیز در سمت معاون اول، قائممقام و جانشین فرمانده لشکر، نقش بسیار مؤثری ایفا کرد.
سرانجام سید محمدرضا دستواره پس از مجاهدتهای فراوان در کردستان و در پاکسازی شهرستانهای مریوان و پاوه و نقشآفرینی در همه نبردهای یگان محمد رسولالله (ص) از فتحالمبین تا کربلای 1، در سپیدهدم جمعه 13 تیرماه 1365، در عملیات کربلای 1، بر اثر اصابت گلوله خمپاره 120 در کنارش، به شهادت رسید و روحش در پائین ارتفاعات قلاویزان آرام گرفت.
گریه دستواره برای رفتن به منطقه
راوی: سردار شهید احمد غلامی
«ما در شهرهای بانه، سنندج و مریوان نیرو داشتیم و میبایست پیش نیروهایمان حضور پیدا میکردیم. هر زمان پیش نیروها میرفتیم، چند روز میماندیم. یکی، دو نوبت برای پاکسازی با آنها رفتم که ببینیم مشکلاتشان چیست. بعد به تهران برگشتیم و مشکل اعزام نیرو را حل کردیم، چون نیروها را باید در فاصلههای معینی عوض میکردیم.
گاهی هم خود فرماندهان از آنجا میآمدند و درخواست نیروی بیشتری میکردند؛ یا نیروهایمان مجروح میشدند، مثل رضا دستواره که در مریوان مجروح شد. ما نمیگذاشتیم به منطقه برود. دستوارهگریه میکرد.
گفتم با این پا نمیتوانی کاری بکنی. گفت، نه، من حاضرم آنجا بروم. میروم کار اداری میکنم. تعهد داد کار رزمی نکند.»
من عقب نمیروم!
«در جریان عملیات بدر، سید رضا دستواره که پس از شهادت عباس کریمی، فرمانده لشکر 27 حضرت رسول (ص)، بهطور موقت فرماندهی این یگان را عهدهدار بود، برای گزارش آخرین وضعیت لشکر 27 در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) حاضر شد.
دستواره که از ناحیه پهلو ترکش خورده بود و بر اثر شدت جراحت، توان زیادی برای حرف زدن نداشت؛ گفت: «مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیروهای کادر این واحد زخمی شدهاند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند.» وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت «من عقب نمیروم، میمانم و کاری میکنم.»»
وقتیکه شهید دستواره راننده اتوبوس شد!
قاسم صادقی؛ کادر آزاد گردان حبیب بن مظاهر در توصیف حواشی ستونکشی بیسابقه لشکر 27 محمد رسولالله (ص) در جریان عملیات والفجر 4 در آبان ماه سال 1362 میگوید:
«بیرون شهر اسلامآباد غرب، ستون گردان ما به ستون اصلی لشکر ملحق شد. از آنجا به سمت کرمانشاه حرکت کردیم، بعد هم رفتیم به سمت سنندج و دستآخر به مریوان رسیدیم.
شب را در مریوان خوابیدیم. صبح؛ سوار بر اتوبوسهای پلاک شخصی که به گردان امور شده بودند، به سمت دشت شیلر حرکت کردیم. هنوز مسافت زیادی از دریاچه زریوار مریوان دور نشده بودیم، که چند گلوله توپ سرگردان، زمین اطراف جاده را شکافتند. همین باعث شد تا رانندههای اتوبوسها بترسند و از ادامه مسیر خودداری کنند.
راهنمای ستون ما حاج رضا دستواره؛ فرمانده تیپ 3 ابوذر بود که سوار بر یک موتورسیکلت هوندا تریل، در جلوی ستون حرکت میکرد. وقتی او متوجه شد رانندهها دیگر نمیخواهند جلوتر بروند، اول از آنها خواهش کرد، اما وقتی دید گوششان بدهکار نیست، خودش سوار یکی از اتوبوسها شد، راننده را کنار زد و نشست پشت فرمان و اتوبوسهای دیگر را هم به رانندههای پاسدار سپرد.
بعد از آن؛ دستور حرکت داد. با همین اقدام قاطع حاج رضا، رانندههای اتوبوسها دنبال ماشینهایشان راه افتادند.»