به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 12,569
بازدید دیروز: 24,646
بازدید هفته: 75,130
بازدید ماه: 148,045
بازدید کل: 24,848,073
افراد آنلاین: 87
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۵ آبان ۱٤۰۳
Friday , 15 November 2024
الجمعة ، ۱۳ جمادى الأول ۱٤٤۶
آبان 1403
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
۲۶۲ - شاخص‌های فرهنگی در مکتب شهید سلیمانی: حاج قاسم چگونه آمریکا را ذلیل کرد؟ ۱۴۰۰/۰۵/۱۷
شاخص‌های فرهنگی در مکتب شهید سلیمانی:
 
حاج قاسم چگونه آمریکا را ذلیل کرد؟
 
۱۴۰۰/۰۵/۱۷

در ابتدا مکتب حاج قاسم را محوربندی کرده و سپس مطالب را بیان می‌کنم.
یکی از ابعاد مکتب شهید سلیمانی، شناخت شخصیتی حاج قاسم و شناخت اعتقادات و روحیات معنوی اوست. این یک امر ضروری است و ما نباید آن چهره نهضتی و محوری و بین‌المللی حاج قاسم را برتر از چهره عبادی و معنویش قرار بدهیم بلکه چهره‌های معنوی حاج قاسم برای ما باید جلوه‌گر باشد.
آن چیزی که حاج قاسم را حاج قاسم کرد شخصیت معنوی، خداپرستی، امام حسینی بودن، و هیئتی بودن ایشان و اهمیت دادن به روضه‌ها بود. و نیز حاج قاسم یک آدم به تمام معنا مخلص بود. من بارها می‌دیدم که حاج قاسم با مطالب بیرونی کاری نداشت و اهمیتی نمی‌داد و عهدش با خودش و خدای خودش را پیش می‌برد. اینکه چه حرف‌هایی بیرون زده می‌شود یا نمی‌شود توجهی نداشت. همیشه به فکر تکلیف و وظیفه‌اش بود. و خدا از او چه خواسته لذا اگر بدگویی‌ای هم وجود داشت ولی مسیرش مسیر خدایی بود اعتنایی نمی‌کرد. می‌خواهم بگویم اگر انسان هدف‌دار بود و هدفش خدا بود مشکلات برای وی آسان خواهد شد و راه برای وی هموار خواهد بود. این روح معنوی در تحیر و تحجر جلوه خاصی داشت. 
حاج قاسم از روزی که با خدا و انقلاب و جبهه آشنا شد نماز شب او ترک نشد تا هنگامی که از دنیا رفت حتی در هر وضعیت و جایی که بود. من برخی سفرها با حاج قاسم همراه بودم ساعت دو و سه شب که می‌رسیدیم من خودم می‌خوابیدم و نماز صبح بیدار می‌شدم ولی خدا رحمت کند آقای صفری که همراه بود می‌گفت: حاج قاسم که شب نخوابید همه‌اش عبادت کرد و معلوم نیست چطوری فردا به امورش می‌رسد.  ولی خسته نمی‌شد با اینکه نمی‌خوابید، خداوند قدرتی در حاج قاسم قرار داده بود که حتی سه شبانه‌روز هم عملیات بود نمی‌خوابید، باز روز بعدی که کاری بود می‌دوید. حاج قاسم نماز شبش خم و راست شدن نبود، توام با راز نیاز و مناجات بود و می‌دیدم من دعای ابوحمزه را می‌خواند و زجه می‌زد در نماز شبش در سجده یا قنوت.  
این حال و هوای معنوی به خودش فقط سرایت نمی‌کرد و دنبال این بود به مجموعه هم سرایت دهد؛ در زمان جنگ در لشکر 41 ثارالله برای نماز صبح آمده بود در مسجد و هر گوشه‌ای کسی مشغول خواندن نماز شب بود.  این نماز شب خواندن در کل جبهه مرسوم بود اما در لشکر ثارالله چیز دیگری بود.
حاج احمد فرمانده قبل از عملیات کربلای 5 بود که به اتفاق حاج قاسم رفتیم سری به یکی از گردان‌های لشکر ثارالله زدیم که حاج قاسم از حاج احمد امینی، فرمانده این گردان وضعیت گردان را جویا شد که گفت خیلی خوب! حاج قاسم گفت چطور؟ گفت بچه‌ها خوب‌گریه می‌کنند و نماز شب شان برقرار است و همه‌شان امام حسینی هستند و تا گفته می‌شد یا فاطمه‌الزهرا‌ اشکشان جاری می‌شد.  وقتی این فرمانده گردان می‌خواهد نیروی خود را از اروند عبور دهد یکی از مهم‌ترین چیزها را‌ گریه و نماز شب بچه‌ها می‌داند.  
عملیات کربلای 5 با اضافه شدن یک گردان غواص دیگر، به دو گردان تبدیل شدند که یکی از گردان‌ها می‌خواست از آب عبور کند (کربلای 5 عملیاتی آبی و خاکی بود) بعد از دوشب از پایان شب عملیات فرمانده گردان را در منطقه دیدم، برادر جانباز شیمیایی که الان حالش هم خوب نیست در بیمارستان بستری است و کرونا هم دارد و شیمیایی هم هست (حاج حمید شفیعی)؛ گفتم دیشب وضعیت بچه‌ها در عملیات چطور بود، گفت حاج آقا به‌خدا وقتی با بچه‌ها رفتیم داخل آب یک مقدار که گذشت دقت کردم دیدم بچه‌ها روی آب دارند نماز شب‌شان رو می‌خوانند، و خیلی از بچه‌ها شب شهادتشان هم و در حین شهادت هم نماز شب‌شان را فراموش نمی‌کردند، خاصیت گردان حاج قاسم در این نماز شب‌ها بود. این ‌گریه حاج قاسم همه جا بود، حتی در نماز شب‌ها بود.
هیئتی از علمای جامعه شیعیان هند برای عرض تسلیت به خانواده حاج قاسم در حوالی اربعین
حاج قاسم آمدند، از دفتر آقا با من تماس گرفتند برای هماهنگی و حضور در جلسه، ما هم اطاعت کردیم، رفتیم. در جلسه هفت یا هشت نفر از علمای هند بودند که از دهلی و کلکته و نقاط مختلف هند آمده بودند. وقتی به خانه حاج قاسم وارد شدند به محض ورود همگی‌ گریه کردند و با اینکه می‌گویند آخوندها بیشتر‌ گریه می‌کنند ولی آنها همین‌طور زجه می‌زدند و به بچه یتیم حاج قاسم نگاه می‌کردند.
وقتی نشستند خواستند برایشان خاطره‌ای از حاج قاسم بگویم و خاطره ما هم نماز شب خواندن‌های حاج قاسم بود که هیچ‌وقت ترک نمی‌شد و همیشه با صدای‌ گریه ایشان، برای نماز صبح بیدار می‌شدیم. ببینیم کسی که درگیر مشکلات و کارهاست نماز شبش و بعد معنویتش ترک نمی‌شد و این فقط یک بعد از شخصیت ایشان بود.
قرآن خواندن حاج قاسم هم همین‌طور بود؛ همیشه با قرآن انس داشت و همیشه قرآن همراه او بود. حتی بعضی اوقات حاج قاسم دعاهایی می‌خواند که من بلد نبودم، با فضاهای قرآنی خیلی مانوس بود و کاملا مفهوم دعاها رو درک می‌کرد.
تاکید داشتند که مفاهیم به صورت غیرمستقیم در جامعه بیان شود. خصوصاً تأکید می‌کرد که دعاهای کمیل، شعبانیه و ابوحمزه به اهل سنت گفته شود، تا عاشق اهل بیت بشوند. 
حاج قاسم با روضه خیلی انس داشت و به جرئت می‌گویم اگر حاج قاسم یک هفته روضه نمی‌شنید دلش می‌گرفت و روانش به هم می‌ریخت. به هر بهانه‌ای می‌خواست برای امام حسین(ع) و حضرت فاطمه ‌اشکی بریزد. خدا رحمتشان کند، در روزهای آخر که متعدد به عراق می‌رفت و میزبانش شهید ابومهندس بود، حاج قاسم دید که یک محفل و مکانی هست که خالی است، از ابومهندس دلیلش را پرسید، گفتند برای محافل و جلسه‌ها با مهمانان است. حاج قاسم از شهید ابومهندس خواست که سه روزی که ایشان آنجا هستند روضه برگزار شود؛ ابومهندس هم با دعوت یک روضه‌خوان عرب زبان هرشب خواسته حاج قاسم را عملی می‌کرد و حتی خود من هم که روضه‌خوانی داشتم می‌دیدم که محزون‌ترین فرد حاج قاسم است.
حتی تعصب او هم از همه بیشتر بود و زجه می‌زد برای حسین(ع). یادم نمی‌رود در جلسه‌ای من نظری راجع به اسرای اهل بیت عصمت و طهارت داشتم دیدم حاج قاسم طاقت نیاورد؛ نفسش گرفت و رفت بیرون؛ آبی به دست و صورتش زد، بعد به جلسه بازگشت.‌ گریه‌های حاج قاسم در حد جان دادن بود و گره‌هایش هم امام حسینی باز می‌شد.
گاهی حاج قاسم در جلسه گروه‌های عراقی خیلی اذیت می‌شد، زیرا هرکاری می‌کرد ائتلاف گروه‌ها را شکل دهد و به هم نزدیک کند نمی‌شد. می‌گفت ادامه جلسه باشد بعداً و می‌رفت حرم امام حسین(ع)‌گریه می‌کرد، زجه می‌زد و مشکل حل می‌شد.
والله من نمی‌خواهم بگویم حاج قاسم مدیر و مدبر نبود ولی گاهی اوقات با حکمت خدا مشکل حل می‌شد. این جوشش حاج قاسم از این اتصال معنویش به خدا و اهل بیت بود که راه برایش باز می‌شد. در قرآن و احادیث بارها آمده که شما تقوا داشته باشید خداوند راه را برای شما هموار می‌کند. در حدیثی دیگر می‌فرماید (با این مضمون): «اگر بنده‌ای در راه من شد و تمامش در راه من شد دیگر تمام امور و سیاستش را من مدیریت می‌کنم.»
برگردیم به اصل بحث (معنویت)؛ حاج قاسم با امام حسین(ع) و همین‌طور قرآن‌خوانی و روضه‌خوانی مانوس بود. اگر مناسبتی بود که روضه برپا بود و اگر هم مناسبتی نبود مراسم روضه‌خوانی را برپا می‌کرد، یعنی هر پنجشنبه مقید بود که یک مداح و سخنران دعوت کند تا در خانه به همراه خانواده مراسم را برگزار می‌کرد، و حتی اگر خود حاج قاسم هم در ماموریت بود با تماس تلفنی هماهنگ می‌کردکه حتما مراسم روضه برپا باشد و ترک نشود. این مراسم روضه و امام حسینی بودن با حاج قاسم مانوس بود.
اگر از فضای معنوی هم گذر کنیم به ارتباط با انسان‌ها می‌رسیم که یکی از آنها ارتباط با والدین هست و صله رحم و رفقا و مردم؛ در تمام این‌ها
حاج قاسم سرآمد و الگو بود. 
بله، همه پدر و مادرخود را دوست دارند ولی نوع احترام و تواضع حاج قاسم نوع دیگری بود، ارتباط تلفنی را که همیشه برقرار می‌کرد و ارتباط حضوری هم هر جایی که بود سعی می‌کرد سری به والدین و خانواده خود بزند. خدارحمت کند شهید پورجعفری را که همیشه یار حاج قاسم بود و این اواخر مادرشان کسالت داشت و منجر به رحلت ایشان هم شد. شهید پورجعفری تعریف می‌کرد که حاج قاسم بالاسر مادر بود و نگاه معنادار و همراه با شرم به من کرد و حاج قاسم از من خواست بروم بیرون و من هم اطاعت کردم ولی دلم آرام نگرفت و از پنجره نگاه می‌کردم ببینم چه می‌گذرد و نگران امنیت حاج قاسم بودم. دیدم وقتی آمدم بیرون حاج قاسم رفت پایین پای مادرش و کف پای مادرش را شروع کرد بوسیدن و‌گریه می‌کرد و می‌گفت مادر من را ببخش بچه خوبی نبودم، مادر، قاسم خود را ببخش و هی زجه می‌زد و‌گریه می‌کرد!
اگر حاج قاسم عزت پیدا کرد به خاطر این معنویات بود؛ ذلت در مقابل پدر و مادر!  خدارحمت کند نقل می‌کنند از آیت‌الله نجفی: «من هر چه دارم از دعای پدرم دارم.» و از ایشان نقل می‌کنند: «مادرم گفت پدرت را صدا بزن! وقتی رفتم اتاق پدرم دیدم در حال مطالعه خوابشان برده، حالا گفتم اگر بیدارشان کنم آزرده می‌شوند و بعد چند دقیقه حیرانی رفتم پایین پای پدرم و شروع کردم بوسه زدن و حالت قلقلکی که داشت پدرم بیدار شد و دید من دارم پاهایشان را بوسه می‌زنم گفت به حق امیرالمومنین(ع) خدا عزتت دهد.» و مرحوم آقای نجفی می‌فرمایند «من هر چه دارم از آن دعای پدرم دارم.» حالا من یقین دارم عزت حاج قاسم از همان دعاهای مادرشان هست.
حاج قاسم در مقابل شهدا بسیار تواضع داشت؛ خدارحمت کند؛ شهید حاج محمد جلالی از فرماندهان مدافعین حرم لشکرثارالله بود. در جلسه‌ای که پاسداران  بودند (بعد از فوت مادر حاج قاسم) برای تسلیت به همراه بچه‌های قنات ملک آمده بود.  حاج محمد در آن مجلس تا حاج قاسم را دید بغل کرد و دستشان را بوسید و افتاد به پای حاج قاسم و گفت که بلند نمی‌شوم مگر اینکه من را به سوریه اعزام کنی. وقتی حاج قاسم این صحنه را دید قبول کرد و  برگه اعزام او به سوریه را امضا کرد. بعد از سه ماه، حاج قاسم برایش مرخصی نوشت و گفت برو به خانواده سری بزن؛ ولی نرفت! گفت اگر بروم دیگر من را راهم نمی‌دهید!؟
حاج قاسم گفت راه می‌دهم اما باز از رفتن امتناع کرد و به حاج قاسم گفت نه راهم نمی‌دهید و درخواست کرد تا حاج قاسم به طور مکتوب بنویسد که در صورت پایان مرخصی، دوباره اعزام شود. سه روز بیشتر هم مرخصی نرفت و خدارحمتشان کند، بعد از سه یا چهار روز از بازگشت به سوریه هم شهید شد. خود حاج قاسم آمد برای تشییع و تا قسمت شهدا بدرقه کردند و وقتی قبر آماده شد حاج قاسم می‌خواستند شهید رو دفن کنند و آماده شده بود و آستین‌های خود را بالا زده بود. من خودم حاضر بودم اما حاج قاسم اونجا کفش را از پا در آورد و پا برهنه پرید توی قبر و گفت من خودم خاکشان می‌کنم.  یکی از بچه‌های لشکر که اونجا بود (آقای حسین محمودی ) هم صدا زد که کمکشان کند و گفت من سر شهید رو می‌گیرم و شما پاهایشان را بگیر و گفت کمک بده به خاک بسپاریم و آرام آرام سر شهید رو در قبر گذاشت و حاج قاسم یک متکا هم با خاک برایش آماده کرد زیر سرش.  و وقتی بدن در قبر مستقر شد حاج قاسم رفت پایین پای حاج محمد و رفت به بوسیدن پای حاج محمد. و بر جنازه خونین حاج محمد زجه و‌ گریه می‌زد. و سینه‌ها و دستاشو می‌بوسید و می‌گفت این بوسه‌ها به جای اون بوسه‌ها که وقت سوریه رفتن انجام دادی. 
وقتی می‌فهمید یکی از بچه‌ها شهید شده چه حالی پیدا می‌کرد. اصلا کسی شهید می‌شد جرأت نمی‌کرد کسی به حاج قاسم بگوید که فلانی شهید شد. اصلا یک حال عجیبی پیدا می‌کرد حاج قاسم.
در مقابل جانبازان هم نهایت خشوع و تواضع را داشت. خدا رحمت کند، شهید توبیان از لشکر ثارالله را؛ یک جانباز نابینای قطع نخاعی بود که بعدها به شهادت رسید؛ حاج قاسم مرتب با این جانباز بسیجی در ارتباط بود و سالی چندبار هم خانه آنها می‌رفت. وقتی می‌خواست به او سر بزند زنگ می‌زد به خانواده‌شان و می‌گفت زمانی که من بیایم تمامی کار‌های توبیان برعهده من است. می‌گفت شما دست نزنید و وقتی با دستی پر از سوغاتی به منزل آقای توبیان می‌رسید، بعد از رفع خستگی مشغول خدمت به این جانباز نابینای قطع نخاعی می‌شد و حتی او را به حمام می‌برد. بعد هم  حاج قاسم لباس نو به تنش می‌کرد و تمام کارهای وی را انجام می‌داد و بغلش می‌کرد و روی تخت می‌گذاشتش و بوسه می‌زد و می‌گفت من را حلال کن! حتی برای خانواده این جانباز، آشپزی هم می‌کرد!
به قدری با شهدا و رزمندگان و جانبازان مأنوس بود که اگر جانبازی کاری از حاج قاسم می‌خواست ایشان حتما مشکلش را حل می‌کرد.
درباره نقش بین‌الملل و صحنه مقاومت حاج قاسم هم عرض می‌کنم؛ از ابن‌حدید جمله‌ای نقل شده که امام علی(ع) در توصیف مالک ‌اشتر می‌فرمایند: «ای کاش من دو یار یا یک یار مثل مالک داشتم که با همان نگاهی که من دشمنم را می‌شناسم او هم با همان نگاه بشناسد.» 
توجه کنید امام علی(ع) برترین صفت مالک‌اشتر را این می‌داند که با همان نگاهی که ایشان دشمن را نگاه می‌کند او هم نگاه می‌کند.
اگر حاج قاسم را دوسش دارند به‌خاطر این است که حاج قاسم دشمن ولایت را که آمریکا بود به خوبی می‌شناخت و با تمام وجود درک می‌کرد که آمریکا چیست. لذا ایستادگی سردار را در مقابل آمریکا ببینید.
در حمله آمریکا به عراق قبل از اینکه ‌اشغال صورت بگیرد، حاج قاسم با برادران مجاهدین عراقی جلسه‌ای داشت تا تصمیم بگیرند در مقابل تهاجم آمریکا چکار باید کنند. دیدگاه‌ها مختلف بود که با آمریکا همراه شویم یا نه.  حاج قاسم یک اصل را مطرح کرد؛ اینکه هیچ یک از دوستانی که با ما کار می‌کنند حق ندارند با آمریکا همکاری کنند. یکی از حضار که خدا رحمتش کند حرف حاج قاسم را برنتابید و گفت شما چه می‌گویید حاج قاسم؟ شما می‌دانید مردم عراق از ظلم و ستم صدام چه کشیدند؟ یعنی ما ظلم بکشیم؟
حاج قاسم گفتند باید از تهدید به عنوان فرصت استفاده کنیم ولی نباید زیر پرچم آمریکا برویم. و آن فرد هم با تاکید سختی گفت که حتی اگر شمر هم با صدام مقابله کند من با شمر همکاری می‌کنم! حاج قاسم هم خیلی محکم برخورد کرد و گفت اگر بخواهی با آمریکا همکاری کنی از ما نیستی.  حاج قاسم از ابتدا و تا انتهای ‌اشغال عراق توسط آمریکا به هیچ کس از اطرافیان خودش اجازه نداد که با آمریکا همراه شود. و کسی هم همراه می‌شد سریعاً طردش می‌کرد (در مجالس شیعه و قضیه کردها جداست) و دنبال این بود از آمریکا فرصت هم بگیرد.
این بود صحنه بین‌المللی مقاومت که هر چه اراده می‌کرد پای آن می‌ایستاد و تا تمام نمی‌شد آزاد نمی‌کرد و آمریکا را به ذلت می‌رساند.
تهیه و تنظیم: سید محمد مشکوهًْ‌الممالک