درمکتب امام (ره) :
درک حال مردم
درک حال مردم
صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 ش که همه شدت سرمای آن را به یاد دارند. بخصوص برفی که در شمیران میآمد، امام زنگ زدند، سراسیمه خدمت ایشان رسیدم. دیدم اتاق ایشان کاملاًً سرد است. امام درب را باز کردند فقط یک زیرپیراهن تن ایشان بود که آن هم بهخاطر عوض کردن چست لید(1)، ما آن را درآوردیم. من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم. ایشان فرمودند: نه. موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش بود. تنها چیزی که در توجیه میتوان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند. این پیرمرد نحیف رنجور میخواست در زمستان سال 67 بفهمد آن مردمی که حالا نفت ندارند، چه میکشند.
* آقای احمد زرگر- کتاب آینه حسن- ص 106- خاطره 137.
______________
1- چست لید، قطعهای یکبارمصرف و دگمهای شکل که در پزشکی به منظور نشان دادن سیگنالهای قلبی در دستگاه مانیتور قلب به بدن بیمار چسبانده میشود.
جوراب وصلهدار امام
از سادهزیستی حضرت امام در نجف زیاد شنیده بودیم و میدانستیم که بهخاطر همراهی با مردم محروم حتی از کولر هم استفاده نمیکردند، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از آقایان بالای منبر استدلال میکرد که در نجف آن شیوۀ زندگی ایجاب میکرد، اما بعد از پیروزی انقلاب و به علت رفت وآمدهای سران و مسئولین با امام، ایشان باید شیوۀ زندگی را عوض کرده و از آن ساده زیستی دست بردارند. این موضوع در مقایسه با زندگی حضرت علی(ع) برای من عجیب بود، چه آن حضرت، در دوران حکومت حتی بیشتر بر خود سخت میگرفت. در هر حال در یک تناقض گیر کرده بودم. ولی بعدها که برخورد ساده و بیپیرایه امام با مسئولین را مشاهده کردم و زمانی که برای کشیدن ناخن پای امام، جوراب وصله دار ایشان را از پایشان درآوردم، به تصوّر اشتباه آن آقای منبری درباره امام پی بردم.
* آقای احمد غمخوار- کتاب آینه حسن- ص 137- خاطره 196.
سادگی در خرید عروسی
بعد از انقلاب اولین نوۀ امام که ازدواج کرد دختر خود من بود. اینقدر آقا سفارش کرده بودند که ساده باشد، تجملاتی نباشد، که دو سه روز قبل از اینکه عقد باشد مادرم به من گفت: آخر شما نمیخواهید خریدی کنید، آینه و شمعدانی بخرید؟ گفتم آخر چه بگویم، خانم حرفی نزدند ،من هم دیگر حرفی نزدم. بعد خانم برادرم که وارد شد، چون خواهر داماد بود، مادرم به او گفتند: شما چه وقت میخواهید برای عروس چیزی بخرید؟ ایشان گفتند که امام گفتهاند این کار را نکنید. مادرم چیزی جواب ندادند بعد که سفره پهن شد و همه دور هم بودیم، خانم از آقا پرسیدند که شما سفارش فرمودهاید آینه و شمعدان نخرند؟ شگون عروس به آینه است. امام گفتند: من نگفتم آینه نخرید ولی میگویم ساده باشد؛ یعنی آنقدر سفارش شده بود که خواهر داماد فکر کرده بود حتی باید آینه هم نخرند.
* خانم زهرا مصطفوی- کتاب آینه حسن- ص 176- خاطره 279.