۱۸ - امام مجتبي(ع) الگوی صبر و کرم ۱۴۰۱/۰۱/۲۷
ابوالفضل هاديمنش
اخلاق، دستمايه سترگ هدايت است. زندگي كوتاه دنيا در پرتو آموزههاي اخلاقي، خود بهشتي برين ميشود. انسان براي رسيدن به رشد، كمال و بالندگي اخلاقي به شناخت نياز دارد. شناخت، گاه از راه تحصيل معارف اخلاقي و گاه از راه شناخت نمونههاي عملي و به تعبير ديگر، الگوهاي اخلاقي ايجاد ميشود. امام حسن(ع) یکی از همین الگوهای اخلاقی است که تاسی به سیره و منش ایشان میتواند رهنمونگر سالک و طالب حقیقت به راه راست باشد.
نوشتار حاضر، رهاوردي از بررسي برخی ويژگيهای اخلاقي امام حسن(ع) است كه در آستانه ولادت آن امام همام به نقل از حوزه نیوز تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
عبادت
امام صادق(ع) در بيان حال معنوي امام مجتبي(ع) ميفرمود: ایشان عابدترين مردم زمان خود بود. بسيار حج به صورت پياده و گاه با پاي برهنه به جاي ميآورد. هميشه او را در حال گفتن ذكر ميديدند و هر گاه آيه: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا را ميشنيد، پاسخ ميگفت: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك (خداوندا! گوش به فرمان توام.) (1)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسيار دعا ميكرد و خدا را اين گونه ميخواند:....بارخدايا! تو خود ميداني كه من از تلاش خود فروگذار نكردهام تا هنگامي كه برش تيغم از ميان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پيروي كردم (صبر كردم) تا جلوي اين دشمن سركش و ريختن خون شيعيان را بگيرم تا اينكه حفظ كردم آنچه را اولياي من حفظ كردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهي رفتم كه ميخواستند و هيچ نگفتم تا ياري تو فرا برسد كه تو تنها ياور حق و بهترين پشتيبان آن هستي؛ گرچه اين ياري تأخير افتد و نابود شدن دشمن اندكي به درازا كشد.» (2)
ترس از خدا
هرگاه امام مجتبي(ع) وضو ميگرفت، تمام بدنش از ترس خدا ميلرزيد و رنگ چهرهاش زرد ميشد. وقتي از او در اينباره ميپرسيدند، ميفرمود: بنده خدا بايد وقتي براي بندگي به درگاه او آماده ميشود، از ترس او رنگش تغيير كند و اعضايش بلرزد.» (3)
هرگاه براي نماز به مسجد ميرفت، كنار در ميايستاد و اين گونه زمزمه ميكرد: إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم؛(4) خدايا! مهمانت به درگاهت آمده است. اي نيكوكردار! بدكار به نزد تو آمده است. پس از زشتي و گناهي كه نزد من است به زيبايي آنچه نزد توست، درگذر؛ اي بخشاينده!»
امام صادق(ع)فرمود: كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَهً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ وَ سَأَلَ اللهَ الْجَنَّه وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛(5) وقتي (امام حسن ع) به ياد مرگ ميافتاد ميگريست. هرگاه به ياد قبر ميافتاد، گريه ميكرد. وقتي به ياد قيامت ميافتاد، ناله ميكرد، هرگاه به ياد گذشتن از [پل] صراط ميافتاد، ميگريست. هرگاه به ياد عرضه اعمال بر خداوند ميافتاد، نالهاي ميكرد و از هوش ميرفت. وقتي به نماز مي ايستاد، بدنش در مقابل پروردگارش ميلرزيد. هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد مي آورد، مانند مارگزيده، مضطرب ميشد و از خدا بهشت را ميخواست و از آتش جهنم به او پناه ميبرد.»
هنگامي كه آثار مرگ در چهرهاش آشكار شد، او را ديدند كه ميگريد. پرسيدند: چرا ميگرييد؟ در پاسخ ميفرمود: إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛(6)به دو دليل ميگريم: از ترس روز قيامت و از دوري دوستانم.»
همنشيني با قرآن
آن بزرگوار، صوتي زيبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از كودكي به نيكي ميدانست. همواره پيش از خوابيدن، سوره كهف را تلاوت ميكرد و سپس ميخوابيد. گفتهاند در دوران زندگاني پيامبر اكرم (صلیالله علیه وآله)، شخصي وارد مسجد شد و از كسي درباره تفسير شاهد و مشهود(7) پرسيد؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه.» از مرد ديگري پرسيد؛ ولي او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است.»
سپس نزد كودكي رفت كه گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَيَوْمُ الْقِيَامَهِ أَمَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً؛(8) شاهد، محمد رسول خدا و مشهود روز قيامت است؛ مگر نخواندهاي كه خداوند [درباره رسولش] مي فرمايد: اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم.»
و نيز درباره قيامت ميفرمايد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»؛(9) آن روز، روزي است كه مردم را براي آن گرد ميآورند و روزي است كه (جملگي در آن) حاضر ميشوند.»
راوي داستان ميگويد كه پرسيدم: فردي كه اول پاسخ داد كه بود؟ گفتند: ابن عباس. پرسيدم: دومي كه بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن كودك كه از همه بهتر و درستتر پاسخ داد كه بود؟ گفتند: او حسنبن عليبن ابيطالب بود.(10)
مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگيهاي بارز ايشان بود. اَنس مي گويد كه روزي در محضر امام بودم. يكي از كنيزان ايشان با شاخه گلي در دست وارد شد و آن را به امام تقديم كرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: برو تو آزادي!» من كه از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين كنيز، تنها يك شاخه گل به شما هديه كرد، آنگاه شما او را آزاد مي كنيد؟!» امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّه فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»؛(11) هر كس به شما مهرباني كرد، دو برابر او را پاسخ گوييد.» سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهرباني او نيز آزادياش بود.» (12)
گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشمپوشي ميكرد. بارها پيش ميآمد كه واكنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاكار ميشد.
در همسايگي ايشان، خانوادهاي يهودي ميزيستند. ديوار خانه يهودي، شكافي پيدا كرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ كرده بود. فرد يهودي نيز از اين جريان آگاهي نداشت تا اينكه روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت آمد و ديد كه شكاف ديوار سبب شده است كه ديوار خانه امام نجس شود. بيدرنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهلانگاري خود پوزش خواست و از اينكه امام، در اين مدت سكوت كرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينكه او بيشتر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا (صلیالله علیه وآله) شنيدم كه به همسايه مهرباني كنيد.» يهودي با ديدن گذشت، چشمپوشي و برخورد پسنديده ايشان به خانهاش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام درآورد. (13)
فروتني
امام مانند جدش رسولالله بدون هيچ تكبري روي زمين مينشست و با تهيدستان هم سفره ميشد. روزي سواره از محلي ميگذشت كه ديد گروهي از بينوايان روي زمين نشستهاند و مقداري نان را پيش خود گذاردهاند و ميخورند. وقتي امام حسن را ديدند، به ايشان تعارف كردند و حضرت را سر سفره خويش خواندند. امام از مركب خويش پياده شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرين»؛ خداوند خود بزرگبينان را دوست نميدارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتي همگي سير شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذيرايي فرمود و به آنان پوشاك هديه كرد. (14) آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم ميداشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد ميكرد.
ميهمان نوازي
آن گرامي، همواره از ميهمانان پذيرايي ميكرد. گاه از اشخاصي پذيرايي ميكرد كه حتي آنان را نميشناخت؛ بويژه امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت، آنان را به خانه خود ميبرد و به گرمي پذيرايي ميكرد و به آنها لباس و مال ميبخشيد. (15)
بردباري
از سختترين دوران زندگاني با بركت امام مجتبي(ع)، دوران پس از صلح با معاويه بود. ايشان، سختي اين سالهاي ستم را با بردباري وصفناشدنياش سپري ميكرد. ايشان در اين سالها، از غريبه و آشنا سخنان زشت و گزنده ميشنيد و از خدنگ بيوفايي، زخم ميخورد. بسياري از دوستان به ايشان پشت كرده بودند. روزگار، برايشان به سختي ميگذشت. ناسزا گفتن به حضرت علي(ع)شيوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را ميديدند ميگفتند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين؛(16) سلام بر تو اي خوار كننده مؤمنان.» در حضور ايشان، به هتك و دشنام اميرالمؤمنين(ع) زبان ميگشودند و امام با بردباري و مظلوميت بسيار، هتاكيها و دشنامها را تحمل ميكرد.
بخشندگي و برآوردن نيازهاي ديگران
ميتوان گفت كه بارزترين ويژگي امام مجتبي(ع) كه بهترين سرمشق براي دوستداران او است، بخشندگي بسيار و دستگيري از ديگران است. ايشان به بهانههاي مختلف، همه را از خوان كرم خويش بهرهمند ميساخت و آنقدر بخشش ميكرد تا شخص نيازمند بينياز ميشد؛ زيرا طبق تعاليم اسلام، بخشش بايد به گونهاي باشد كه فرهنگ گدايي را ريشهكن سازد و در صورت امكان، شخص را از جرگه نيازمندان بيرون كند.
روزي حضرت مشغول عبادت بود. ديد فردي در كنار او نشسته است و به درگاه خدا ميگويد: خدايا! هزار درهم به من ارزاني دار. حضرت به خانه آمد و براي او ده هزار درهم فرستاد. (17)
شجاعت
شجاعت، ميراث ماندگار اميرمؤمنان(ع) بود و امام مجتبي(ع) وارث آن بزرگوار. در كتابهاي تاريخي آمده است كه امام علي(ع) در تقويت اين روحيه در كودكانش، خود به طور مستقيم دخالت ميكرد. شمشيرزني و مهارتهاي نظامي را از كودكي به آنان ميآموخت و پشتيباني از حق و حقيقت را به آنان درس ميداد. ميدانهاي نبرد، مكتب درس شجاعت حضرت علي به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت امام علي(ع)، كشمكشها نيز آغاز شد. نخستين فتنه، جنگ جمل بود كه به بهانه خونخواهي عثمان بر پا شد. شعلههاي جنگ زبانه ميكشيد. اميرمؤمنان پسرش محمدبن حنفيّه را فراخواند و نيزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عايشه را نحر كن.» محمدبن حنفيّه نيزه را گرفت و حمله كرد؛ ولي كساني كه به سختي اطراف شتر عايشه را گرفته بودند، حمله او را دفع كردند. او چندين بار حمله كرد؛ ولي نمي توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتواني كرد. امام نيزه را پس گرفت و به حسن(ع)داد. او نيزه را گرفت و به سوي شتر تاخت و پس از مدتي كوتاه، بازگشت؛ در حالي كه از نوك نيزهاش خون ميريخت. محمد حنفيه به شتر نحر شده و نيزه خونين نگريست و شرمنده شد. اميرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زيرا او فرزند پيامبر است و تو فرزند علي هستي.» (18)
امام مجتبي(ع)در ديگر جنگهاي آن دوران نيز شركت كرد و دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد. معاويه درباره دلاوريهاي او ميگفت: او فرزند كسي است كه به هر كجا ميرفت، مرگ نيز همواره به دنبالش بود (كنايه از اينكه نترس بود و از مرگ نميهراسيد).» (19)
پی نوشتها:
(1) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403 ق، ج43، ص331.
(2) مهج الدعوات، سيد بن طاووس، دارالذخائر، قم، 1411 ق، ص145.
(3) مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، دارالأضواء، بيروت، 1408 ق، ج4، ص14 و بحارالانوار، ج43، ص339.
(4) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان.
(5) بحارالانوار، همان.
(6) همان، ص332.
(7) بروج/3.
(8) احزاب/45.
(9) هود/103.
(10) بحارالانوار، ج43، ص345.
(11) نساء/86.
(12) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18.
(13) تحفهًْالواعظين، ج2، ص106.
(14) بحارالانوار، ج43، ص352.
(15) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص16 و 17.
(16) همان، ج75، ص287.
(17) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص17.
(18) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص21.
(19) شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، دارالفكر، بيروت، بي تا، ج4، 73.