۸۸۸ - مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه: خداوند، هستی را از چه آفریده است؟ ۱۴۰۱/۰۴/۱۹
مهمترین و بنیادیترین آموزه همه پیامبران الهی، آموزه توحید و یگانگی خداوند است. نخستین باوری که پیامبران در میان انسانها درانداختند و آن را اصلیترین رمز کمال و سعادت آدمی معرفی کردند، اعتقاد به وجود و نامهای نیکوی خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دینورزی در روی زمین، کمتر کسانی یافت میشدهاند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هر گروهی، بسته به محیط تربیتی خود، به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، به عهده آنهاست؛ قرآن کریم تصریح میکند که حتی مشرکان مکه، که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند(زخرف/9)، ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش میبرند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقیاند؛ اما به هرحال همواره کسانی بوده و هستند که با انگیزههای گوناگون و گاهی با دستاویز قراردادن ادله مختلفی، به انکار وجود خداوند پرداخته و اعتقاد مؤمنان را نفی کردهاند؛ در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون خالقیت خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دستمایه نفی وجود خداوند قرار داده است، مورد بررسی و نقد قرار دادهایم.
چکيده شبهه
وقتی میگوییم: «خدا خالق جهان است» معنای آن این است که جهان، قبل از خلق خدا، معدوم بوده است؛ از طرف دیگر آنچه منشأ هستی است و آثاری برآن مترتب میشود، باید دارای وجود باشد؛ حال آنکه معدوم هیچگونه تحققی ندارد! پس اگر خدا بخواهد جهان را از نیستی خلق کرده و نیستی، منشأ جهان موجود شود، میبایستی زمانی باشد که نیستی با هستی برابر شود و چون برابری نیستی با هستی امکان ندارد، پس صحیح نیست که بگوییم خدا خالق جهان از نیستی است؛ حال اگر بخواهد نیستی چیزی باشد که جهان از آن خلق شود، پس نیستی و هستی یکی است؛ حال آنکه جمع شدن دو چیز متضاد (هستی و نیستی) در آنِ واحد و در موضوع واحد، محال است! اینکه خدا جهان را از عدم آفرید، در برخی از دعاها هم وارد شده است: در دعای جوشن کبیر آمده که: یا من خلق الاشیاء من العدم!
هستی، منشأ آفرینش، نه نیستی!
در منطق و فلسفه آموختهایم که مفهوم هستی در مقابل مفهوم نیستی است و هیچ واسطهای میان این دو نیست(۱) و این دو مفهوم بر شیء واحد و از جهت واحد، قابل صدق و اجتماع نیستند؛(۲) چون اجتماع نقیضین لازم میآید و اجتماع نقیضین محال است؛ هنگامی که به عالم واقع مینگریم و میسنجیم که کدام یک از این دو مفهوم بر عالم خارج از ذهن ما صادق است، میبینیم که تنها، مفهوم هستی، صادق است و نیستی همانطور که از نامش پیداست، نیست! یعنی اصلا نیستی یعنی نیستی و هیچگاه قدم به عالم هستی نمیگذارد؛(۳) زیرا نیستی و هستی، نقیض یکدیگرند؛ بنابراین هیچگاه نیستی منشأ اثر نخواهد بود(۴).
ذهن انسانها همواره با مسئله آفرینش درگیر بوده و سؤالات مختلفی در این زمینه برایشان مطرح میشده است؛ از جمله این پرسشها، مسئله خلق از عدم است: آیا عالم قدیم است و همواره بوده، پس نیازی به آفریننده ندارد؟ یا حادث است و نیاز به خالق دارد؟ ادله ضرورت یکتایی واجبالوجود،(۵) نفیکننده احتمال اول است؛ با پذیرش احتمال دوم (حدوث عالم)(۶)، این سؤال مطرح میشود که چه کسی به جهان، هستی داده است؟ آیا جهان معدوم، میتواند به خودش هستی بدهد و چیزی را که ندارد (یعنی هستی) به خودش اعطا کند؟ یا اینکه موجود دیگری
میبایست به جهان معدوم، هستی داده آن را از ساحت عدم به عرصه وجود بیاورد؟
برخی از ناباوران به وجود خداوند، با ارائه یک تحلیل نارسا و نادرست، کوشیدهاند تا حدوث جهان را انکار کرده و آن را خودبنیاد معرفی کنند و بر این اساس، نیازمندی جهان به خدای آفریننده را منکر شوند؛ با توجه به مقدمه بحث، میگوییم: به هیچوجه نمیتوان برای نیستی، حقیقت و بهرهای از هستی قائل شده و بگوییم عالم از نیستی خلق شده است! پس خلق عالم از نیستی بهگونهای که نیستی، منشأ هستی عالم باشد، صحیح نیست؛ ما معتقدیم که خدا به عالم و موجودات آن، که در مرحله پیش از خلقت، وجود و عدم برایشان یکسان است (یعنی ممکن الوجود(۷) بودهاند) هستی داده است!
به این مثال توجه کنید: هنگامی که مجسمهسازی میخواهد مجسمه انسانی را بسازد، آیا میتوان گفت که این مجسمه نبود و الان توسط مجسمهساز موجود شد؟ پاسخ این سؤال مثبت است؛ اما در عین حال میتوان گفت که مجسمه، از قبل موجود بوده است؛ زیرا مواد لازم برای ساخت مجسمه از قبل وجود داشته است؛ هرچند به شکل مجسمه انسان وجود نداشته است؛ بنابر این هم، صحیح است بگوییم مجسمه انسان قبلا نبوده و توسط مجسمهساز، لباس هستی به تن کرده و موجود شده است و هم میتوان گفت که مجسمه انسان از عدم خلق نشده است!
در تمثیلی دقیقتر مسئله خلقت را میتوانیم به خلقت صور ذهنی در ذهن، تشبیه کنیم(۸) هنگامی که در ذهنمان تصویر انسانی را ایجاد میکنیم، آیا تصویر موردنظر قبل از ایجاد صورت ذهنی، وجود داشته یا نه؟ پاسخ این است که: وجود نداشته است؛ حال آیا این تصویر از عدم ایجاد شده، به این معنا که عدم، منشأ ایجادش شده است؟ پاسخ این است که: عدم که نیستی است و وجود ندارد تا منشأ پیدایش موجود شود؛ بلکه تصویر ذهنی، در حقیقت همان ظهور ذهن است که اکنون خود را در قالب تصویر انسان ظاهر کرده است؛ ذهن بشر چنین قابلیتی دارد که میتواند خود را بهصورتهای گوناگون نشان دهد؛ همانگونه که وقتی آب را داخل ظرف بلوری دایرهایشکل میریزیم، آب درون ظرف، خود را به شکل دایره، ظهور و بروز میدهد؛ حال اگر همان آب را داخل ظرف بلورین مربعشکل بریزیم، آب درون ظرف، خود را به شکل مربع، ظاهر میکند؛ در حالی که شکل دایره و مربعِ آب، تا قبل از ریختن آب در درون ظرفها وجود نداشت و الان هم که موجود شدهاند، چیزی نیستند که بتوان گفت از عدم ایجاد شدهاند، بلکه موجود هستند به وجود آب داخل ظرف!
بنابر آنچه گفته شد، خدا عالم را با اینکه نبوده، خلق کرده است، به این معنا که هستی را به عالم، افاضه کرده است، نه اینکه خدا، عالم را از چیزی به نام عدم خلق کرده باشد، تا اشکال موردنظر درباره خالقیت او مطرح شود!(۹)
چکيده سخن آنکه جهان قبل از خلقت خدا معدوم بود، ولی منشأ هستی جهان، ذات واجبالوجود است که هستی محض و صرف وجود است نه نیستی! خداوند است که به چیزی که موجود نیست، وجود میدهد و آن را موجود میکند؛ هرچند معتقدیم که جهان، قبل از خلقتش معدوم بوده اما این باور به این معنا نیست که عدم و معدوم بودن جهان، منشأ پیدایش جهان است؛ همانطور که پرواضح است، عدم، نیستی است و نیستی هیچگونه تحققی ندارد تا بتواند منشأ اثر شود؛ بلکه همواره علت پیدایش موجودی که در برههای از زمان نبوده و بعد تحقق پیدا کرده، امری بیرون از ذات آن است و آن امر نیز کارش وجود دادن به آن ماهیتی است که در زمانی وجود نداشته است؛ پس خداوند به چیزی که موجود نیست، وجود داده و آن شئ، موجود میشود نه اینکه نیستی شیء، به خودش هستی میدهد!
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه
ــــــــــــــــــــــ
۱. «لا واسطة بين الوجود و العدم»(شيخ اشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج1؛ ص4،موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى- تهران،چاپ: دوم، 1375 ه ش). ۲. مفهوم هستی(وجود) و نیستی(عدم) نقیض یکدیگرند و در تعریف نقیضین آمده که نقیض هر چیزی رفع آن چیز است (النقيضان هما الأمران المتمانعان بالذات، بحيث يقتضي تحقق أحدهما انتفاء الآخر. ونقيض كل شيء رفعه/جميل صليبا، المعجم الفلسفى، ج1، ص350، الشركهًْالعالميه ًْللكتاب- بيروت، چاپ: -، 1414 ه ق). و چون بین وجود و عدم، واسطهای نمیباشد بنابراین دو چیز نقیض نمیتوانند با هم جمع شوند، اهل معقول گويند اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است يعنى ممكن نيست كه امرى هم موجود باشد و هم معدوم از جهت واحد و يا نه موجود باشد و نه معدوم (سيدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج1، ص145، انتشارات دانشگاه تهران- تهران، چاپ سوم، 1373 ه ش.)
۳. در کتب فلسفی بیان شده است که عدم، هیچگونه شیئیتی ندارد و محض هلاک و بطلان است. (طباطبائی، سید محمدحسین، نهایهًْ الحکمهًْ، ص21، المرحلهًْ الاولی، الفصل الرابع فی شطر من احکام العدم، قم، موسسه نشر اسلامی). ۴. «أن العدم لاتأثير له»(محقق سبزوارى، شرح المنظومهًْ، ج3، ص534، نشرناب- تهران، چاپ اول، 1369-1379ش).
۵. در کتابهای کلامی بحثی با عنوان نفى شريك از واجبالوجود مطرح است که وجود هر موجود بینیاز از علت به غیر از خدا را نفی میکند(فياض لاهيجى، سرمايه ايمان دراصول اعتقادات، ص45، انتشارات الزهراء- تهران، چاپ: سوم، 1372 ش).
۶. حدوث عالم یعنی تحقق عالم بعد از نبودش، (حدوث، مسبوق بودن وجود است به عدم مطلق/فياض لاهيجى، سرمايه ايمان در اصول اعتقادات، ص34، انتشارات الزهراء- تهران، چاپ: سوم، 1372 ش). ۷. «معنى الإمكان سلب ضرورهًْ الوجود و العدم»(صدرالمتألهين، الحكمهًْ المتعاليهًْ فى الاسفار العقليهًْ الاربعهًْ، ج2؛ ص298، دار احياء التراث- بيروت، چاپ سوم، 1981 م).
۸. این مثال برگرفته از عبارت حکماء است که بیان داشتهاند که وزان موجودات خارجی به خدا همچون وزان موجودات ذهنی ما به ذهنمان میباشد.(محقق سبزوارى، شرح المنظومهًْ، ج1، ص373، نشرناب- تهران، چاپ: اول، 1369-1379 ه ش).
۹. با توجه به اینکه فلاسفه پاسخهای مفصلی به این مسئله دادهاند و آن پاسخها دقیق و فنی میباشد بهگونهای که برای فهمشان احتیاج به دانستن مقدمات فلسفی است لذا برای تکمیل پاسخ میتوانید به بیانات حکماء در بحث ابداع و آفرینش موجودات توسط خدا مراجعه کنید که بین مقام «لا من شیء» و «من لا شیء» فرق گذاشته و معتقدند آفرینش و ایجاد موجودات «لا من شیء» است نه «من لا شیء».(صدرالمتألهين، اسرارالآيات، ص76، انجمن حكمت و فلسفه، تهران،چاپ 1360 ه ش).