۹۰۰ - سالگرد شهادت شیخ فضلالله نوری : حکایت غروب غمانگیزی که شیخ بر دار رفت ۱۴۰۱/۰۵/۱۰
سالگرد شهادت شیخ فضلالله نوری
حکایت غروب غمانگیزی که شیخ بر دار رفت
۱۴۰۱/۰۵/۱۰
علیرغم تمامی تاریخپردازی محافل فراماسونی و شبهروشنفکری، تاریخ نمیتواند نقش مهم و ارزنده مراجع، علما و روحانیون مبارز در نهضت عدالتخانه و مشروطه را فراموش کند همچون آیتالله محمدحسین نایینی که با کتاب معروفش به نام «تنبیه الامه و تنزیه المله» به نوعی تئوریسین مشروطه بهشمار آمد و در همان کتاب، حکومت اسلامی را مطرح ساخت یا آیتالله محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی که از نجف با بیانیهها و اعلامیههایش و همچنین نمایندهاش سلطان المتکلمین، نهضت مردم را تا برپایی مجلس شورا، هدایت و حمایت کرد.
او به همراه شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی سه مرجع امضاکننده مشروطه بودند که به آیات ثلاث نجف و مراجع ثلاثه مشروطه خواه مشهور شدهاند. آخوند خراسانی در جریان مشروطیت تلگرافها و پیامهایی از نجف به ایران میفرستاد و در آنها مردم را به مبارزه ترغیب میکرد. خراسانی به همراه دو مرجع دیگر در زمان استبداد صغیر شاه ایران را تکفیر و از سلطنت خلع کردند.
همچنین مراجع بزرگ تهران مانند آیات عظام، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی که مبارزات مردم مسلمان را در تهران علیه استبداد قاجار، سازماندهی کردند.
اما در این میان نقش شهید مظلوم شیخ فضلالله نوری، فراتر از همه این علما و مراجع بود، او ابتدا از عدالتخانه و عدالتطلبی علیه ظلم و استبداد قاجار گفت تا جایی که به نهضت مشروطه رسید اما در آن لحظه تاریخی کاری سترگ انجام داد و در مقابل انحراف مبارزات مردم توسط شبهروشنفکران و عوامل سفارت انگلیس هم ایستادگی کرد. ایستادگی که بر سر دار رفتن او را بهدنبال داشت.
ظلم بزرگ به شیخ این بود که او را متهم به استبداد و ضد مشروطهخواهی کردند که در پاسخ به این اتهام گفت:
«مكرر این مطلب را گفته، باز میگویم اساس این مجلس و مشروطیت من بودم و هستم... این مجلس برای امروزه ما خیلی لازم است. یقین است زمانی كه دارای مجلس بودیم، وكلا از طرف تمام ملت باید در مجلس باشند؛ اما چه نوع وكیل برای این مجلس لازم است؟ دارای چه صفاتی باید باشند؟... لااقل باید مسلمان و طریقه جعفری را دارا باشند؛ از خدا بترسند.»1
و این همه نتیجه انحراف و خیانتی بود که از سوی انگلیس و شبهروشنفکران به نهضت مشروطه تحمیل شد. تا به قول محمدعلی فروغی، نخستوزیر فراماسون رضاخان و عضو لژ بیداری ایرانیان «دست انگلیس از آستین شبهروشنفکران به درآید»، تا خواستههای اسلامی و عدالتجویانه مردم تحت ستم را به انحراف کشیده و از یک انقلاب اساسی جلوگیری نمایند و با استفاده از غربزدهها و لیبرالها و با فریب برخی از سردمداران نهضت، خط انحراف را ترسیم نموده و با تحصن در سفارت انگلیس، کلمه مشروطه را به مردم القا کنند.
آنها با استفاده از قوانین بلژیک و انگلیس، قانون اساسی نوشتند و سعی کردند روحانیون و علمایی که نهضت مردم را تا آنجا رهبری کرده بودند، بهوسیله قوانین لیبرالی و غربی محدود نموده و به حاشیه برانند تا راه نفوذ عوامل انگلیس و استعمار باز شود.
اما شیخ فضلالله نوری که خود از بانیان و رهبران نهضت مشروطه بود از این توطئه و انحراف پرده برداشت و طی نامهای به علما یادآور شد که:
«شما بهتر میدانید که دین اسلام اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین عدالت و شورا را به دنیا عرضه داشت. آیا چه اتفاقی افتاده است که امروز باید دستورالعمل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما را از انگلستان بیاورند؟»2
محافل فراماسونری و وابسته به امپراتوری بریتانیا که از نفوذ در میان فعالان نهضت عدالتخانه طرفی نبسته بودند، تصمیم گرفتند که بخشی از معترضان را به داخل سفارت کشانده و برروی موج نهضت مردم سوار شوند. اینجا بود که دیگهای پلو در باغ سفارت بریتانیا بار گذارده شد.
و اینجا بود که شیخ فضل الله نوری گفت:
«مشروطهای که از دیگ پلوی انگلستان بیرون آید به درد ما نمیخورد.»3
شیخ فضلالله نوری بر این عقیده باقی ماند که اگر مقصود از مشروطه تقویت اسلام بود، انگلیس حامی آن نمیشد و اگر مقصود متحصنین در سفارت انگلیس، عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده و پناه به کفر نمیبردند و انگلیسیها را یاور و معین و محل اسرار خود قرار نمیدادند و حال آنکه چندین بار در کلامالله میفرماید کفار را ناصر و دوست و محل اسرار خود قرار ندهید.
شیخ فضلالله در اثر مقاومتها و از خودگذشتگیها، سرانجام توانست متممی را به قانون اساسی غربزده مشروطه تحمیل کند که براساس آن، وجود 5 مجتهد جامعالشرایط جهت رسیدگی به قوانین مصوبه مجلس، لازم و ضروری شمرده شده بود. شاید همین پافشاری و مجاهدت باعث بر سر دار رفتن او شد و شیخ فضلالله نوری عنوان نخستین مجتهدی که بهطور رسمی اعدام شد را یافت.
حضرت امام درباره شیخ فضلالله نوری فرمودند:
«راجع به همین مشروطه و اینکه مرحوم شیخ فضلالله(رحمهًْالله) ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود، و مُتمِّم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضلالله مجاهد مجتهدِ دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند، و یک نفر منحرف، روحانینما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضلالله را در حضور جمعیت بهدار کشیدند.»4
در شرایطی که شیخ بهطور قطع و یقین میدانست که مدعیان مشروطه، به خانهاش ریخته و او را دستگیر و محاکمه و اعدام خواهند کرد، اما درخواست سفارتهای روس و عثمانی و هلند مبنی بر اعطای پناهندگی را بدون جواب گذارد و هنگامی که سفارت روس با مأیوس شدن از پناهندگی شیخ، پیشنهاد افراشتن پرچم روسیه بربام خانهاش را داد، شیخ فضلالله نوری که میدید حتی برخی نزدیکانش، به این پیشنهاد تمایل دارند، گفت:
«.آیا رواست من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کردهام، حال بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟!»5
شیخ فضلالله نوری در بیدادگاهی که رئیس آن فراماسونر برجسته، شیخ ابراهیم زنجانی بود و اعضایش وابستگان به بیگانه و خودفروختگانی مانند حسن تقیزاده (فراماسونر و سرسپرده انگلیس) و اسعد بختیاری (از عوامل انگلیس) و وثوقالدوله (عامل قرارداد ننگین 1919) و... تشکیل میدادند، بدون محاکمه قانونی، به اعدام محکوم شد.
مدیر نظام نوّابی، نگهبان شیخ فضلالله نوری از لحظات آخر دادگاه و اعدام وی در تاریخ 9 مرداد 1288 شمسی اینچنین حکایت میکند:
«آقا (شیخ فضلالله نوری) با طمأنینه برخاست و عصازنان به طرف نظمیه رفت. جمعیت جلوی در نظمیه را مسدود کرده بود. آقا زیر در مکث کرد. افراد مسلح، مردم را پس و پیش کرده راه را جلوی او باز کردند آقا همانطور که زیر در ایستاده بود نگاهی به مردم انداخت و رو را به آسمان کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ اُفُوِضُ اَمْری اِلَیالله اِنَ اللهَ بَصیرٌ بِالْعِباد» و به طرف دار به راه افتاد... روز 13 رجب 1327 قمری بود. روز تولد امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام). یک ساعت و نیم به غروب مانده بود. در همین گیراگیر باد هم گرفت و هوا به هم خورد. آقا هفتادساله بود و محاسنش سفید بود. همین طور عصازنان و بهطور آرام و با طمأنینه به طرف دار میرفت و مردم را تماشا میکرد... به پای چهارپایه دار رسید. پهلوی چهارپایه ایستاد. اول عصایش را به جلو میان جمعیت انداخت، قاپیدند. عبای نازک مشکی تابستانی دوشش بود. عبا را درآورد و همانطور که جلو میان مردم انداخت، قاپیدند. زیر بغل آقا را گرفتند و از دست چپ رفت روی چهارپایه رو به بانک شاهنشاهی و پشت به نظمیه... گفت:
خدایا تو خودت شاهدی که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم، خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود. خدایا، خدایا تو خودت شاهد باش در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسسین این اساس لامذهبین هستند که مردم را فریب دادهاند این اساس مخالف اسلام است... محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بنعبدالله(ص)...
بعد از اینکه حرفهایش تمام شد عمامهاش را از سرش برداشت و تکان تکان داد و گفت از سر من این عمامه را برداشتهاند، از سر همه برخواهند داشت. این را گفت و عمامهاش را هم همانطور به جلو میان جمعیت انداخت، قاپیدند.
در این وقت طناب را به گردن او انداختند و چهارپایه را از زیر پای او کشیدند و طناب را بالا کشیدند... تا چهارپایه را از زیر پای او کشیدند یک مرتبه تنه سنگینی کرد و کمی پایین افتاد اما دوباره بالا کشیدند و دیگر هیچکس از آقا کمترین حرکتی ندید! پس از اینکه آقا، جان تسلیم کرد، دستة موزیک نظامی پای دار آمد و همانجا شروع کرد به زدن و افراد مسلح با تفنگهایشان همینطور میرقصیدند. وقتی که موزیک راه افتاد مخالفین که توی ایوان جمع بودند کف میزدند و شادی میکردند.»6
جلال آلاحمد چه زيبا درباره شهادت شیخ فضل الله نوری گفت:
«من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون بيرقي ميدانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم، ما شبيه به قومي از خود بيگانهايم، در لباس، خانه و خوراك و ادب و مطبوعات و خطرناكتر از همه در فرهنگمان فرنگيمآب ميپروريم و فرنگيمآب راهحل هر مشكلي را ميجوييم.»7
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حسن معاصر- تاریخ استقرار مشروطیت در ایران - جلد دوم- انتشارات ابنسینا - صفحه 368
2- لوايح، رسائل و شيخ فضلالله نوري- به كوشش محمد تركمان- جلد 1- صفحات 149 تا 151
3- نهیب جنبش ادبی- شاهین، تندرکیا- صفحه 224 و شیخ فضلالله نوری انقلابی عصر استبداد, اصلاحگر عصر مشروطه- علی ابوالحسنی (منذر)- نشریه قبسات – شماره 22- 1380
4- صحیفه امام خمینی- جلد 13- صفحات 358
5- سید جلالالدین مدنی- تاریخ سیاسی معاصر ایران- جلد اول- صفحه 126- دفتر انتشارات اسلامی- چاپ یازدهم- پاییز 1383
6- نگاه دوم (روایتی دیگر از سرگذشت و اندیشههای شیخ فضلالله نوری)- دکتر شمسالدین تندرکیا (نوه شیخ فضلالله نوری) به اهتمام مجتبی شکوری- روزنامه فرمان- 1335
7- جلال آلاحمد- غربزدگی- انتشارات رواق – صفحه 78