۱۰۰۱ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی: به بهانه میلاد خجسته حضرت علیاکبر و روز جوان - جوانان از گذشته تا فردا ۱۴۰۱/۱۲/۱۲
به بهانه میلاد خجسته حضرت علیاکبر و روز جوان
جوانان از گذشته تا فردا
۱۴۰۱/۱۲/۱۲
إنَّ اللهَ بَعَثَنی بَشیراً وَ نَذیراً فَحالَفَنی الشُّبّانُ وَ خالَفَنی الشُّیُوخُ
خداوند چون مرا به عنوان پیامبری بشارتدهنده و انذارکننده برانگیخت، جوانان با من پیمان اطاعت بستند ولی پیران از من روی گردانیدند.
رسول گرامی اسلام(ص)
***
انقلاب در لغت به معنای دگرگونی، تحول و زیر و رو کردن است و کاری که انقلاب اسلامی کرد همین بود؛ تحول در عرصههای مختلف اعم از سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و تغییر در ارزشها، ملاکها و معیارها. انقلاب امّا به موازات این دگرگونیها، بسیاری از مفاهیم را نیز متحول ساخت که یکی از این مفاهیم، تصور کلی از واژه»جوان» است.
پیش از انقلاب با شنیدن واژه جوان، مفاهیمی مانند فساد، بیبند و باری و ناهنجاریهای اجتماعی به ذهن خطور میکرد. اینکه لفظ»جوان» غالبا با واژه»جاهل»به کار میرفت و در توجیه خطاهای آنان گفته میشد: خب جوانند و جاهل! برخاسته از تفکری دیرین و ریشه دار بود که وانمود میکرد از جوانان نمیتوان و نبایست انتظار کار درست و عاقلانه را داشت.
رژیم منحطّ پهلوی آنچنان بستر ناسالم و فاسدی در کشور ایجاد کرده بود که انواع فسق و عیّاشی به آسانی در دسترس افراد قرار میگرفت و علاوهبر اینکه هیچ عامل بازدارندهای وجود نداشت، محرکها و مشوقهای فراوانی نیز در ارتکاب این نوع رفتارها وجود داشت. شاه به مدد مشتی اراذل و اوباش که مدیران و برنامهریزان رژیم قلمداد میشدند، امکانات مختلف فساد و تباهی را به شکلی وسیع و فراگیر مهیا کرده بود از عرضه مشروبات الکلی و مواد مخدّر تا سینماها، کابارهها، قمارخانهها، اردوها، مراکز فحشا و... از این رو جوانی، پرخطرترین دوره عمر افراد جامعه به شمار میرفت و جوانان در معرض شدیدترین آسیبهای روحی و روانی قرار داشتند.
سالهای پیش از انقلاب هر هفته مجموعهای داستانی از سیما پخش میشد که در عنوانبندی آغاز آن، گویندهای به عنوان یک ضربالمثل قدیمی بیان میداشت: آتش بدون دود نمیشود و جوان بدون گناه! و با چنین عبارت مجعولی در جامعه این طور القا میشد که جوانان چیزی نیستند جز کارگزاران هرزگی و تبهکاری! گویی همهچیز دست به دست داده بود که از جوانان موجوداتی منحرف و مفسدهجو نمایش دهد.
با آن که بافت خانوادههای ایرانی غالبا مذهبی بود و مردم به سنتهای اصیل و نجیب ایرانی اسلامی پایبند بودند، امّا دستگاه تبلیغات پهلوی پیوسته سبک زندگی غربی و تجدّد مآبی را ترویج میکرد و اروپا و آمریکا را قبله آرزوها جلوه میداد. هر چند تفکر خودتحقیری از اواخر دوره قاجار در جامعه نفوذ کرده بود، اما این موضوع در عصر پهلوی اول با سیاستهای نابخردانه و غیر قابل جبرانی مانند اتحاد البسه و چادر کشیدن از سر زنان عفیف کشور نهادینه شد و در دوران سیاه پهلوی دوم به اوج خود رسید و جوانان را که پیوسته رؤيای پیشرفت و ترقی دارند به سمت و سوی غربی شدن کشاند واندکاندک جامعه را از فرهنگ غنی و ریشهدار خود تهی کرد.
ای کاش ماجرای بیحجابی به برداشتن چادر خاتمه مییافت، اما این مسیر انتهایی نداشت و سیاستگذاران طاغوت در امتداد مأموريت خود، دختران و زنان را هرچه برهنهتر میخواستند. بدین سبب تبلیغات لوازم آرایش و مد و لباس به سبک اروپا، بدون وقفه در رسانهها جریان داشت. ماجرای غمانگیز دختر شایسته ایران که حلقهای از زنجیره جشنواره ملکه زیبایی را تشکیل میداد، خط مشی کثیفی بود که عفاف و حیای خانوادهها را منهدم میساخت. همچنین سازمانهای مافیای متعددی وجود داشت که دختران را به فریبهایی مانند بازیگر شدن میربودند و به مراکز فساد و روسپیگری انتقال میدادند. در این زمینه اسناد متعدد و غیرقابل انکاری وجود دارد.
رادیو، تلویزیون، سینما، مجلات و نشریات به عنوان ابزارهای رژیم، نقشی جز اشاعه فساد و تباهی نداشتند. سانسور و ممیزی بیداد میکرد و در عوض تمجید و تجلیل از خاندان منحط پهلوی موضوع روز بود. سینما خصوصا در دهه ۴۰ و ۵۰ با نمایش فیلمهای خاصی که به «فیلمفارسی» یا در رویکردی دیگر به «موج نو» شهرت دارند، نقش بیبدیلی در ترویج فحشا در جامعه ایفا میکرد. کتابهای درسی توسط غربزدگان بیهویت، تأليف میشد و از دبستان تا دبیرستان، معصومیت کودکان و جوانان را مورد هجمه قرار میداد. اما دانشگاه وضعیتی اسفآورتر داشت...
بهائیت که مافیایی تشکیلاتی از سوی سازمان جاسوسی انگلیس و اسرائیل است و برای مبارزه با اسلام ساخته و پرداخته شده، در تمام شئون مملکتی از ارتش و سیاست و اقتصاد و فرهنگ، دخالت و نفوذ مستقیم داشت و کشوری که به نام تشیّع و پیروی از اهلبیت(ع) شناخته میشد، نخستوزیر و وزرای کابینهاش را بهائیان تشکیل داده بودند. اما دربار سلطنت مرکز رفتوآمد انسانهای فاسد و منحرف وزنان روسپی بود و اشرافیگری و تجملات افسانهای کاخهای شاه از دارایی ملت رنجدیده و مظلوم تأمين میشد.
بنیان دین و مذهب و انسانیت و شرف را سه اصل تشکیل میداد: خدا شاه میهن! که اولی سرپوشی بود برای فریب تودهها و آخری نیز محملی برای حکومت کردن وگرنه هیچ چیز اهمیت نداشت. نه خدا و دین و مذهبی مطرح بود و نه تعصبی بر میهنخواهی، جز شاه و خاندان سلطنتی بقیه موهوماتی بیش نبودند که شاعر در اینباره چنین سروده است:
شها! مهر تو کیش و آیین ما پرستیدن نام تو دین ما!
اما یاران خمینی کبیر یا در شکنجهگاههای مخوف و قرون وسطایی ساواک به سر میبردند یا متواری و آواره و به صورت ناشناس در مکانهای دور افتاده زندگی میکردند و یا با بدنی مجروح از شکنجه دژخیمان رژیم، در سینه قبرستانها مدفون بودند. با این حال روح آزادگی ملت بیدار بود و فطرتهای پاک هنوز نفس میکشید. حوزههای علمیه و کانونهای مذهبی در جایجای کشور برنامههای مفصلی به عنوان تبلیغات دینی داشتند. از توزیع نشریات و کتابهای معارفی تا جلسات مذهبیِ پرسش و پاسخ و سخنرانی. اما در حکومتی که سراسر آن را فساد فرا گرفته بود، این تحرکات نمیتوانست در حد انتظار مؤثر باشد. خصوصا اینکه ساواک بسیار حساسیت داشت و هر انجمن مذهبی و اجتماع دینی را تحت تعقیب قرار میداد و با احضار گردانندگان آن از ایشان تعهد میگرفت که حرفی بر خلاف مصالح شاه و مملکت(!) نزنند.
با این وجود اولین قشری که به ندای امام لبیک گفت، نسل جوان بود. جوانان خیلی زود پیام امام را دریافتند و در میدان مبارزه با شاه حاضر شدند که این تحول بسیار عظیم در نسل جوان و در زمانیاندک را میتوان معجزه انقلاب نامید. جوانانی که با تبلیغات رژیم رشد کرده و از کودکی در مدارس چیزی جز شاه دوستی نیاموخته بودند، اینک در مقابل او قرار داشتند. آنان که به لحاظ سرمایهگذاریهای کلان شاه در موجّه قرار دادن سلطنت خود، میبایست مدافع تاج و تخت و در واقع پیاده نظام رژیم سلطنتی باشند، با ندای امام بیدار شدند، به خود آمدند و در صف اول مبارزه با ظلم قرار گرفتند و آن قدر در دریای خون غوطه خوردند تا به ساحل پیروزی رسیدند.
اما آزمونهای سخت در پیشرو بود! دو سال پس از پیروزی، دشمن جنگی به شدت نابرابر و ناجوانمردانه را بر ملت ما تحمیل نمود. در آن شرایط دشوار و بدون تجهیزات کافی، همین جوانان، عارفانه در جبههها شرکت کردند و با حماسه آفرینی، دشمن را در تصرف حتی وجبی از خاک مقدس میهن ناکام گذاشتند؟ چگونه میتوان باور کرد که جوانان رزمنده به درجهای از خودسازی و رشد معنوی رسیده بودند که آرزویی جز شهادت نداشتند و با التماس و اشک از امام عظیمالشأن میخواستند تا برای شهادتشان دعا کند؟ چگونه میتوان اعجاز انقلاب در بُعد تحول جوانان را در قاب سخن و تصویر گنجانید و آن را برای مخاطب، قابل پذیرش نمود؟!
از الطاف الهی بر این کشور اهل بیت(ع)، آن است که امروز با گذشت چهار دهه از انقلاب و بهرغم مشکلات عدیده معیشتی، همچنان ملت عزیز و سرفراز ما بانشاط و امیدوار در صحنه حضور دارد و عرصههای گوناگون خدمت نیز از وجود جوانان معتقد و مؤمن مملو است. از شهیدان مدافع حرم در آن سوی مرزها تا شهیدان مدافع امنیت در اغتشاشات داخل کشور. از دانشمندان صنایع موشکی، هستهای، پزشکی، مراکز دانشبنیان و فنآوری تا شرکتکنندگان در جهاد خدمترسانی در حوادث سیل و زلزله.
یقینا این حجم عظیم از حضور جوانانی که در میدان علم و عمل و تعهد مردانه ایستادهاند، جز از مسیر عنایات ربّانی میسّر نگردیده است. جوانانی که خوب میدانند سرمایههای واقعی این مرز و بوماند و آینده از آنِ ایشان است. از اینرو برای سربلندی و عزّتش از مجاهدتِ پیوسته کوتاهی نمیکنند.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی