به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 21,595
بازدید دیروز: 23,262
بازدید هفته: 59,512
بازدید ماه: 132,427
بازدید کل: 24,832,545
افراد آنلاین: 371
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
پنج‌شنبه ، ۲٤ آبان ۱٤۰۳
Thursday , 14 November 2024
الخميس ، ۱۲ جمادى الأول ۱٤٤۶
آبان 1403
جپچسدیش
4321
111098765
18171615141312
25242322212019
3029282726
آخرین اخبار
۳۶ - مبارزه به روایت سید احمد هوایی- انفجار دفتر نخست‏ وزیری  ۱۴۰۲/۱۲/۲۷
مبارزه به روایت سید احمد هوایی- ۳۶

  انفجار دفتر نخست‏ وزیری   

  ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

مرتضی میردار
انفجار نخست‏وزیری که اتفاق افتاد، من و آقای انصاری از طرف امام حرکت کردیم و رفتیم. مقر شهید مطهری را از همه طرف بسته بودند.1 مقر شهید مطهری محل استقرار ریاست‏جمهوری، نخست‏وزیری، شورای نگهبان، مجلس شورای اسلامی و دیوان عالی کشور، که آقای اردبیلی مسئولیتش را برعهده داشت، بود. سپاه منطقۀ 10 هم در گوشه‏ای از آن بود. آن روز ما به‏سرعت با آقای انصاری آمدیم پایین. شایعات خیلی زیاد شده و تا جماران هم رسیده بود. 
هنوز نمی‏دانستند که آقای رجایی و آقای باهنر شهید شده‏اند یا نه. چون حتی فردا صبحش هم وزیر شعار می‏گفت: «کشمیری کشمیری، راهت ادامه دارد!» ما با آقای انصاری رفتیم سردخانه. آقای انصاری پرسید، «سید، تو چه‏جوری آقای رجایی را شناسایی می‏کنی؟» ایشان چندین‏بار که خدمت امام آمد، من از فاصلۀ خیلی نزدیک ایشان را دیده بودم.
من از دو تا دندان جلویی، که کاملاً توی چشم بود و هنوز هم در ذهنم هست، ایشان را شناختم و گفتم که ایشان آقای رجایی است، چون کاملاً سوخته و سیاه شده بود. بعداً خانواده‏شان آمده و شناسایی کرده و گفتند همان است. از آن طرف هم رفتیم شهید باهنر را شناسایی کنیم و دیدیم که بله، خود ایشان است. 
شاید کل این ماجرا نیم ساعت طول کشید. آن موقع هم تشکیلات فقط براساس اعتماد بچه‏ها به‏هم کار می‏کرد. مخصوصاً با این اتفاقاتی که افتاده بود، فقط اعتماد افراد به‏هم بود که کار می‏کرد. برگشتیم جماران و آقای انصاری رفتند و به آقای صانعی گفتند. آقای صانعی پرسیدند: «سید! نظر تو چیست؟» گفتم «آن‏طور که من دیدم، فکر می‏کنم آقای رجایی بودند.» بعد هم آقایان پزشکان آمدند و تا ظهر مسجل شد که شهید رجایی و شهید باهنر بوده‏اند. اگر بخواهیم اصل موضوع را ریشه‏یابی کنیم، شخصی بود به نام آقای تهرانی.2 این آقای تهرانی با خسرو تهرانی3 فرق می‏کند. 
خسرو تهرانی چند ماهی در زندان بود و بعداً مشخص شد که ایشان گناهی نداشته. 
یادم هست توسط آقای صانعی که دادستان بودند، آزاد شد. ولیکن اصل موضوع را اگر بخواهید، نفوذ این آقایان توسط همین افرادی که نام بردیم، بوده است. حتی معرفی ایشان هم به‏همین صورت بوده. البته من معرفی‏نامه را ندیدم، ولی یادم هست که مأمور تحقیق این پرونده، سرهنگ حجازی بود که رئیس شهربانی وقت بود. 
آنها داشتند با امکانات ناقصی که آن زمان بود، تحقیق می‏کردند. پروندۀ بسیار پیچیده‏ای بود و از هر طرف که می‏رفتی، یکی از این آقایان سد راه بود. باید یک‏سری سؤال از آنها می‏شد که یا وقت نداشتند یا در جلسه بودند. پرونده تقریباً معلق بود و تحقیقات هم در سطح پایین انجام می‏شد و وقتی از مسئولین سطح بالا می‏خواستند تحقیق کنند، هر کدام با ترفندی در می‏رفتند. تاریخ در آینده نشان خواهد داد که موضوع از چه قرار بود.
 فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه 
این ماجراها گذشت تا روزی که شهید رجایی شهید شد و با آقای انصاری رفتیم و شهید رجایی را شناسایی کردیم. بعد از آن هیئت وزیران تشکیل شد و گفتند هر وزارتخانه‏ای حفاظتش به عهدۀ خودش است. حفاظت بیت حضرت امام را هم به حاج احمدآقا دادند. 
ما هم با حاج احمدآقا سازگاری نداشتیم و ایشان در زمینۀ حفاظت نقطه‏نظرات متفاوتی نسبت به من داشتند. یک روز به من گفتند: «آقای سراج آمده و ما می‏خواهیم ایشان را بگذاریم مسئول حفاظت.» من هم گفتم: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه.» خیلی راحت گفتم «به آقای سراج بگویید بیاید و ما مدارکی را که داریم، تحویل ایشان بدهیم.» 
شاید دو روز بعدش بود که دیگر به بیت نرفتم. آقای سراج بود و بعد هم آقای مختار کلانتری را آوردند. بعد از رفتن از بیت، مسئول حفاظت مقرها شدم که یک حفاظت اطلاعات تشکیل شده بود. 
بیت زیر نظر خود من بود. من شناخت کامل داشتم و حاج اسماعیل و برادر حسن را آنجا گذاشته بودم. من هم از دور هدایت عملیات می‏کردم و خط را به آنها می‏دادم و آنها کار خودشان را می‏کردند.
پانوشت:
1- مقر شهید مطهری جایی بود که به آن چهارراه پاستور می‏گفتند. آنجا باز بود و بعداً به دلایل امنیتی، آن خیابان‏ها را از طرف خیابان ولی‏عصر(عج)، خیابان امام خمینی، خیابان فلسطین، خیابان آذربایجان و خیابان پاستور بستند [راوی].
2- علی‏اکبر تهرانی از متهمین اصلی انفجار دفتر نخست‏وزیری است. او را زمینه‏ساز نفوذ کشمیری به دفتر نخست‏وزیری می‏دانند. موسوی خوئینی‏ها، دادستان کل وقت، پس از مطالعۀ پروندۀ او، اعلام می‏کند که او در جریان تمام کارهای کشمیری بوده و حکم اعدامش را صادر می‏کند اما اجرا نمی‏شود.
3- خسرو قنبری تهرانی متولد 1333 در تهران است. او، پس از انقلاب، کار خود را به‏عنوان یکی از اعضای کمیتۀ انقلاب مرکز شروع به فعالیت کرد. سپس بازپرس و مسئول اطلاعات آن کمیته شد. در دورۀ شهید رجایی به‏عنوان مسئول دفتر اطلاعات و تحقیقات دفتر نخست‏وزیری، و در نهایت دبیر شورای امنیت منصوب شد. کشمیری دعوت‏کنندۀ جلسات از طرف او بود.