۱۶۵ - غلامحسین محمدی گلپایگانی (علوی) : دارالعشــق ۱۴۰۳/۰۷/۱۷
دارالعشــق
۱۴۰۳/۰۷/۱۷
فروزان تا شدی خورشید خاور زلال نقره گون پاشید اختر
مه رخشنده آن سرچشمه نور نموده تا جهانی را منور
ستیغ قله پوشیده از برف رسانده تا به اوج آسمان سر
سحاب از آسمان تا بر فشانده به دامان زمین، باران گوهر
نموده تا لبش دریا کف آلود خروشان تا ز موج کوه پیکر
گشوده تا که آب چشمه ساران ز قلب کوه و سنگ خاره معبر
ندیدندی به عمر خویش هرگز چون ایران سرزمینی مرد پرور
چو این کشور، جوانمردان بدامان کجا، کی پروریده هیچ کشور؟
یلانی چون هژیر آهنین چنگ پلنگ افکن، دلیرانی تکاور
به مسجد عندلیبانی خوش الحان گشاده چهره گانی، ماه منظر
به میدان اژدر افکن آتش افشان به جان خصمِ دون، سوزنده اخگر
همه رزم آورانی سربداران همه حق باورانی چون اباذر
همه گردان، همه شیران هیجا همه فرزند یاسر پور اشتر
زره بر تن ز تار و پود ایثار نشان «یا حسین» بستند بر سر
چو رعد آسا کشند، فریاد بر خصم فرو ریزد ز بن، سد سکندر
به پیشانی به خون دل، نوشتند خط سرخ شهادت را مکرر
شهادت را میان بستند، سُتوار تو گویی شاهدی بنشسته در بر
برفت از یاد نام رستم زال حدیث كیقباد و گیو و نوذر
به کام دوستان شهد مصفا به جان دشمنان تیغ دو پیکر
نسیم صبحگاهان، بهر یاران به خیل خود فروشان، باد صرصر
زمین میخانه شد، زان باده نوشان شفق خونرنگ، زان مستی و ساغر
به هنگام دعا، سجاده از خون فکنده بر زمین سخت سنگر
ز يارب یا رب آن عندلیبان به شبها آسمان گشتی معطر
شیدم تکسواری زان دلیران که از دیگر سواران بود کهتر
اگرچه عارضش نورسته اما به حق نامآوری شایسته افسر
به زیرتانک جانش را فدا کرد چو غنچه ناشگفته گشت پرپر
به وصف آن پل افتاده بر خاک چنین فرمود، آن فرزانه رهبر
مرا رزم آوران، رهبر نخوانید که نبود رهبری جز آن دلاور
اگر خواهید عز رفته از دست مسلمانان، بیا خیزید یکسر
بپا خیزید تا مستکبران را دهید از نار دوزخ، سخت کیفر
بپا خیزید تا دیگر نماند نه از بنها نشانی، نی ز بُتگر
در این وحشت سرا بر جا نماند نشانی از ستمکیشان کافر
بگیرد تا بلندای جهان را طنين نعمة الله اكبر
بسیجی بازوان پرتوانت گشاید در ز خیر بار دیگر
رهاند قدس را از چنگ صهیون همان بوزینگان زشت منظر
بهزخم سینهات مرهم چه خواهی که دار العشق را زیبد چنین در
اگر اهریمنان آتش فروزند ز آتش کی هراسد پور آذر
خدایا شبستیزان ره سپردند به منزلگاه خود، نزد پیمبر
در این گرداب غم، سیلاب حرمان چه سازه بیوا (عِلوی) مضطر
غلامحسین محمدی گلپایگانی (علوی)