چرا جان فیلبی جاسوس انگلیس به ظاهر مسلمان شد؟!
بخشي از اندوه او به خاطر كشته شدن پسرش «عزيز» بود كه پس از پيروزي در بزرگترين شبيخون بيابان گرفتار گرما و تشنگي و تعقيب و گريز ماموران عبدالعزيز شد. او كه در شبيخون صحرا هزاران شتر را از باديهنشينان به غنيمت گرفته بود، در راه بازگشت گرفتار تعقيب و گريز گرما و سیل ماموران سعود شد. گروهي از اخوان او را كه خيال رويارويي با نيروهاي سعود را داشت، رها كرده و از راهي ديگر به خانههايشان بازگشتند اما او كه جوان و سرسخت بود، حاضر نشد بازگردد. عزيز كه براي چندين نوبت گرفتار كمين ماموران عبدالعزيز بر سر چاههاي آب شده بود، به يك روستا حمله كرد. اما نيروهاي سعود لشكرش را تار و مار كردند و او خود با 5 نفر از افرادش به بيابان گريخت. عاقبت شترانش كه مدتها بود آب نخورده بودند، در ميان بيابان از پاي درآمدند و خود او نيز در كنار افرادش از تشنگي جان داد.
و اين پايان قدرت اخوان در عربستان زمان عبدالعزيز بود. آن دسته از وهابيان كه خودشان را تسليم عبدالعزيز كردند و از همان ابتدا با وي دست دوستي دادند، از عاقبت اخوان در امان ماندند و به تدريج با پذيرفتن تغييرات در جهت منافع سلطان سعودي پاداش گرفتند.
اكنون شاه سعودي ميتوانست بدون مزاحمت و ترس از اخوان و با حمايت شيخهاي وهابي به مسائل سياسي و ارتباطاتش با جهان غرب و به خصوص بريتانيا كه او را در سركوب اخوان همراهي و كمك كرده بودند، بپردازد. غرب نيز با فراغ خاطر در جستوجوي نفت در كشورهاي خاورميانه بود.
فصل دهم
مسلمان شدن بنده شش پني و پيدا شدن چاههاي نفتي
تا اوت 1930 هري سنت فيلبي مسلمان نشد. او كه مدتها در كنار عبدالعزيز به سر ميبرد، تازه زماني كه مسئله نفت جدي شد، به اسلام اشتياق نشان داد و نام «عبدالله» به معني بنده خدا را براي خودش انتخاب كرد. تجار جده اما نظر ديگري داشتند. آنها او را شايسته نام «عبدالقرش» يعني بنده شش پني ميدانستند؛ چرا كه تصور ميكردند، انگيزه آن انگليسي براي مسلمان شدن پيش بردن منافع نمايندگيهاي تجاري مختلف، از اتومبيلهاي فورد گرفته تا دستگاههاي بيسيم ماركوني بود كه وي در اختيار داشت.
شايد حق با تجار بود. آنها هرگز از مرد انگليسي چيزي نشنيده بودند كه شاهدي بر تحول ناگهاني روحش باشد. فيلبي كه هرگز نكوشيد تا ثابت كند مسلمانياش به دلايل معنوي بوده است، در همه دوران بزرگسالياش، طرفدار آزادي انسان، انسانگرايي و ضددين بود. چه اتفاقي افتاده بود كه او به يكباره تشنه مذهب شد؟ فيلبي به عنوان دوست عبدالعزيز و كسي كه تغييرات سلطان را نسبت به وهابيها و استفاده وي را از مذهب و جنگ مذهبي و در نهايت نفوذ انگلستان را بر جريانات مذهبي عربستان ميديد، تحت تاثير چه ابعادي از اسلام آن دوره قرار گرفته بود كه ستايش كننده اسلام شده باشد؟
هيچ! مرد زيرك انگليسي تنها به اين نكته پي برده بود كه هرگز نميتوانست جزئي از عربستان باشد، مگر آن كه شيوه تفكري را كه در وجود اين سرزمين رخنه كرده بود، برگزيند.
واقعيت اين است كه فيلبي در تمام دوران پيش از 1930، كمابيش در جريان مسائل عربستان قرار داشت. عبدالعزيز او را زياد به حضور ميپذيرفت اگرچه كه او نماينده دولتي بود كه به كشورهاي عربي با چشم مستعمرههاي جديد نگاه ميكرد. از زماني كه فيلبي مسلمان شد، توانست به طور تمام و كمال در رويدادهاي روزانه دربار سعودي شركت كند و حتي اعتماد سلطان را طوري جلب كند كه به عنوان مشاور سلطنتي در جريان مذاكرههاي نفتي آمريكا و انگلستان به سلطان و دو رقيب نفتي مشاوره بدهد.
از آن زمان به بعد، وقتي سلطان روي بالكني كه مشرف به حياط مسجد اعظم بود، مينشست، فيلبي هم آنجا بود. آن دو در شبهاي بلند خوشگذراني شريك هم بودند و زماني كه عبدالعزيز دختر بردهاي به نام «مريم» را به عنوان كنيز به وي بخشيد، دوستي آن دو كاملترشد. فيلبي كمي بعد با مريم ازدواج كرد.
فيلبي كه در سال 1931 يك عضو تمامعيار همپيالههاي شوراي سلطنتي بود، به همراه شورا هر جا كه سلطان ميرفت او را همراهي ميكرد.
پاورقي كيهان - ۳۰ / ۴ ۰/ ۱۳۹۴