در پايان سال 2006 «ابوعمر بغدادي»، «دولت اسلامي عراق» را تشكيل داد و تا سال 2010 با اين عنوان فعاليت كردند اما نيروهاي آمريكا با حمله به منطقه الثرثار، هر دو رهبر شورشي، يعني بغدادي و مهاجر را كشتند و بعد از اين ماجرا ابوبكر بغدادي به رياست تشكيلات موسوم به دولت اسلامي عراق رسيد.
بعد از بن لادن، ابوبكر بغدادي مرموزترين شخصيت القاعده بود. او كه به خاطر نقابي كه به چهره داشت، شيخ نامرئي لقب گرفته، قاتلي بيرحم، فرماندهاي زيرك و مشهور به انضباط و سازماندهي بالا و مهارت بيرحمانه در ميدان جنگ بود. همين ويژگيها باعث شده بود تا در مقايسه با نيروهاي شورشي فعال در منطقه به خصوص «النصره» كه رهبري سوريهاي داشت، او براي جوانان ناراضي و طالبان جنگ و خشونت و هيجان، جذابيتي ويژه داشته باشد. اين جوانان ترجيح ميدادند زير نظر البغدادي و با فرمانهاي او وارد جنگ شوند. مضافا بر اين كه البغدادي به دليل روابطش در پاكستان،
شبهجزيره عربستان و آفريقا و منابع مالي قدرتمندي كه او را حمايت ميكردند، از قدرت و ثروت و سلاحهاي پيشرفتهتري برخوردار بود.
سال تولد بغدادي(1971) ميگويد كه چهرهاي كه در پشت نقاب ـ حتي موقع سخنراني براي فرماندهان ـ پنهان شده است، مردي ميانسال و به احتمال، شبيه بن لادن است. بعضيها حتي او را جانشين واقعي اما پنهان بنلادن دانسته و از اين جهت جايگاهش را از ايمن الظواهري رهبر القاعده بالاتر ميدانند. شيخ نامرئي عراق در شهر سامرا در شمال بغداد متولد و در خانوادهاي با سواد بزرگ شد. او از سال 2003 يعني قبل از حمله آمريكا به عراق به كار وعظ و موعظه مشغول بود اما بعد از تشكيل گروهي مسلح، ترجيح داد كه در خفا بماند.
در سال 2005 و در اردوگاه بوكا۱۶۱، كه مكاني براي بازداشتشدگان عراق بود و توسط آمريكاييها اداره ميشد، بغدادي با نيروهاي ديگر القاعده تمرينات مشتركي را آغاز كرد. درباره اين تمرينات و آموزشهاي وي اسناد ديگري نيز وجود دارد كه يك پيمانكار سابق آژانس امنيت ملي آمريكا، پس از فرار از آمريكا، آنها را در اختيار روزنامههاي گاردين، نيويورك تايمز و واشنگتن پست قرار داده است. او كه «ادوارد اسنودن» نام دارد، ميگويد كه ابوبكر البغدادي، خليفه خودخوانده داعش در واقع يكي از محصولات پروژهاي به نام «لانه زنبور» است كه وظيفه دارد همه نيروهاي تندرو از سراسر نقاط جهان را در يك جا جمع كند تا سلاحشان را به سمت كشورهاي اسلامي نشانه بگيرند، نه اسراييل.
براساس گفتههاي اسنودن شيخ نامرئي براي يك سال تمام، تحت آموزش فشرده نيروهاي موساد بوده و حتي دورههايي در سخنوري و الهيات هم گذرانده است.
سال 2011 بحران سوريه را در خود گرفت. گروهي شورشي با رهبري شخصي به نام «الجولاني»، براي جنگ عليه نظام سوريه و «بشار اسد» وارد خاك اين كشور شدند. آنها خودشان را امتداد دولت اسلامي در عراق معرفي كردند. به اين ترتيب به نام دولت اسلامي عراق، كلمه شام را هم افزودند كه حروف مخفف «داعش» را ميشد از آن برگرفت. بغدادي مدعي شد كه النصره هم بايد زير لواي داعش فعاليت كند، اما النصرهایها كه بيشترشان سوريهاي بودند، حاضر نشدند، نام جبهه خودشان را از النصره به داعش تغيير دهند و اختلافات از همين جا شروع شد. در ميانه سال 2013 دستهاي از شبهنظاميان داعش از مرزهاي شرقي وارد خاك سوريه شدند. آنها سلاحهاي سنگين و تجهيزات بسياري را همراه داشتند، چندين سال جنگ و گريز در عراق آنها را كارآزموده كرده بود. آنها خيلي زود توانستند بخشهايي از شرق سوريه را كه ديگر مخالفان مسلح سوريه گرفته بودند، تصرف كنند. اين پيروزي سريع، رهبران داعش را به فكر انداخت كه مناطق بيشتري را تصرف كنند و دمشق را زير فشار بگذارند اما براي آن كه نقل و انتقال گستردهاي كه قرار بود از مرزهاي عراق انجام شود، در فضايي امن صورت بگيرد، لازم بود تا آنها الانبار را كه يكي از شهرهاي موسوم به مثلث سني و مورد نظر عمر البغدادي بود را تصرف كنند.
در اولين روز سال 2014 در يك حمله ناگهاني و در عرض 4 ساعت داعش شهرهاي الانبار و ديرالزور را گرفت و با خيالي آسوده مرز زميني امني را تا شرق سوريه و استان حسكه كه در تصرف نيروهايش بود، ايجاد كرد. اكنون نيروهاي داعش به سمت حلب پيشروي ميكردند و اميدوار بودند آن شهر را نيز از مخالفان مسلح بشار اسد بگيرند. به اين ترتيب جنگي خونين ميان جيش الاسلام، جيشالشام، جبهه النصره از يك طرف و داعش از طرف ديگر به راه افتاد. در خط سوم اين جنگ نيز نيروهاي ارتش وفادار به بشار اسد بودند كه توانستند با حملاتي سنگين، داعش را به سمت عراق وادار به عقبنشيني كنند. تلفات مردم بيگناه و غيرنظاميان بسيار زياد بود.
ناكامي در سوريه داعش را دوباره متوجه شهرهاي عراق كرد و آنها از مرزهاي حلب تا 80 كيلومتري بغداد در هفت منطقه مهم از جمله ديرالزور، رقه، فلوجه و موسل به كشتار مخالفان دستزد. نیروهاي كنوني داعش را در حال حاضر 10 هزار نفردر عراق كه بسياري از آنها افراد وابسته به حزب بعث هستند و بين هفت تا هشت هزار نفر در سوريه تخمين ميزنند كه اگرچه در مقابل هزاران سرباز عراقي و سوري ناچيز به شمار ميرود اما دستگيري و نابودي آنها به دليل ميزان خشونتي كه از آنها در قبال مردم عادي و بيگناه سرميزند و نيز ورود آنها به شهرها با دشواري توأم بوده است. داعش گروگانها و اسيرانش را به راحتي سر ميبرد و اين كشتارهاي بيرحمانه شامل زنان و كودكان نيز ميشود.
نتيجه اين كه داعش گروهي بيرحم متشكل از شبهنظاميان با ايدئولوژي تكفيري است كه همانند اسلاف خود هيچ كس را غير از خود مسلمان نميداند. آنها به خصوص مسايلي را كه باعث جدايي پيروان مذهب سني و شيعه است تبليغ ميكنند و در اين رهگذر، تبليغات كاري با پيروان آنها ميكند كه به سختي باور ميكنند شيعه حتي نماز بگذارد و واجبات مذهبياش را رعايت كند.
تفكر انگليسي ـ وهابي كه با پيشينه يك قرن تجربه در رگهاي داعش جريان دارد، ميراث شومي است كه منطقه استراتژيك و ثروتمند خاورميانه را تهديد ميكند. اين تفكر به طور مرتب نيز از سوي علماي تندروي وهابي در مساجد اين كشور تقويت ميشود و جريان جوانان ناراضي و منتقد را به سوي خارج از مرزها هدايت ميكند. كه از سويي باعث كشتار و وحشت مسلمانان و از طرفي دخالت كشورهاي غربي را به دنبال دارد.
***
همين نقش اسلامهراسي را در آفريقا فرقه تروريستي بوكوحرام ايفا ميكند.
رسانههاي غربي از بوكوحرام به عنوان گروهي اسلامگرا ياد ميكنند. بوكوحرام كه به شبكه القاعده وابسته است، با تفكر تكفيري تاكنون دست به كشتارها و غارتهاي زيادي زده كه تنها يك مورد آن، ربودن 276 دختر در مناطق شمال شرقي نيجريه است.
هواداران بوكوحرام مانند همه گروههاي تكفيري ديگر با هر نوع پيشرفت علم و دانش امروزي مخالفند و به همين دليل نام خود را بر مبناي شعاري ترسيم كردهاند كه معناي «آموزش و پرورش غربي حرام است» را ميدهد.
اولين زمزمههاي تشكيل بوكوحرام در سال 2002 ميلادي شنيده شد، در اين زمان شخصي به نام «محمد يوسف» با توجه به تاثيرپذيري از افكار و عقايد گروه طالبان، پايگاهي به نام افغانستان در ايالت «يوبه» نيجريه ايجاد كرد.
اعضاي بوكوحرام از سال 2010 تاكنون كشتار غيرنظاميان را در نيجريه با شدت هرچه تمامتر دنبال كردهاند. آنها صدها راننده خودروهاي سنگين و كاميون را در جادههاي شمال اين كشور سر بريدند. 65 دانشآموز را در ايالت يوب قتل عام كردند و 100 شهروند نيجريايي را با انفجار بمب در يك ايستگاه اتوبوس به قتل رساندند و ....
ماجراي گروه تروريستي بوكوحرام در نيجريه بيشباهت به ماجراي طالبان ـ كه پاي آمريكا را به منطقه گشود ـ نيست. از نظر جمعيتي، نيجريه پرجمعيتترين كشور آفريقا و در عين حال از بزرگترين قدرتهاي اقتصادي و نفتي اين قاره به شمار ميرود. به همين دليل اين كشور آفريقايي، ارزشي برابر با كشورهاي نفتي در خاورميانه را دارد.
به لحاظ محدوده استعماري، فرانسه از نفوذ نسبتا زيادي در آفريقا به خصوص در كشورهاي مالي، آفريقاي مركزي، چاد و نيجريه برخوردار است و نيروي نظامي اين كشور در اين مناطق حضور دارند.
پس از ماجراي ربودن دختران مدرسه شبانهروزي روستاي«شبوك»، فرانسويها مصمم شدهاند كه حضورشان را به بهانه مبارزه با تروريسم در نيجريه افزايش دهند و كنفرانسي كه منابع رسانهاي با عنوان «اعلام جنگ فرانسه و رهبران آفريقايي عليه بوكوحرام» از آن ياد كردهاند، از احتمال وقوع جنگ در قاره سياه به بهانه مقابله با افراطگرايي و گروه بوكوحرام خبر ميدهد. آيا اين كنفرانس سرآغازي خواهد بود براي تجديد حيات استعمار در قاره سياه يا اين كه با ورود كشورهاي غربي به آفريقا اين گروه تكفيري است كه به انسجام بيشتري ميرسد و ماجراي تكفيريها همانند ماجراي ليبي تكرار ميشود.
نميتوان ناديده گرفت كه برخي از جريانهاي تكفيري و تروريستي منطقه بعد از حمله غربيها به ليبي و ساقط كردن رژيم قذافي در منطقه جان گرفتند و حتي القاعده بزرگترين پايگاه خود در كشورهاي اسلامي را در نزديكي «بنغازي» ايجاد و بر بخشهايي از شرق نفتخيز ليبي مستقر شد و به طور مستقل اقدام به فروش نفت كرد.
بخش سوم - فصل چهاردهم - ريشههاي اختلاف
ريشه بسياري از اختلافات در عدم شناخت صحيح از يكديگر است. اين قاعده كلي درباره اختلافات شيعه و سني نيز صادق است. همين عدم شناخت اساس تفكر غلط پيروان دو مذهب از يكديگر و در بسياري از مواقع وسيلهاي در دست جريانهاي ذينفع و مغرض بوده است. به گونهاي كه اگر كسي كاري برخلاف موازين ديني انجام ميداد، مغرضان، او را وابسته به مذهب مقابل قلمداد ميكردند و مجموعه پيروان آن مذهب را و در نتيجه خود مذهب مقابل را زير سوال ميبردند. حتي گاهي بااستفاده از مزدورانشان به جريانسازي براي طرف مقابل ميپرداختند. به تبع كساني كه دور از محيطهاي زندگي اين مذاهب زندگي ميكردهاند، اين مسايل را حقيقت ميدانستند و در گفتگوهاي معمول آن را براي يكديگر نقل ميكردند.
و به اين ترتيب تفكر آنها از طرف مقابل شكل ميگرفت. هنوز هم برخي از سني مذهبها در بعضي از نقاط بر اثر اين تبليغات تصور ميكنند كه شيعيان قرآن ديگري دارند، نماز نميخوانند يا حتي به جاي اين كه حضرت محمد(ص) را پيامبر بدانند، معتقدند كه جبرييل خيانت ورزيده و در نتيجه حضرت علي(ع) را پيامبر واقعي ميدانند! البته اين بياطلاعي تنها به قشر عامه مردم مختص نميشود، چنان كه حتي برخي از علماي بزرگ مركز اسلامي بزرگي چون «الازهر» تحت تاثير همين تبليغات تصورات غلطي از شيعيان دارند۱۶۲ كه چنانچه درصدد اصلاح آن برآيند، از طرف وهابيان محاكمه و محكوم خواهند شد. به همين ترتيب شيعه در برخورد با سني مذهبهايي كه نام فرزندانشان را علي، حسين، حسن يا ساير اسامي ائمه معصومين ميگذارند، دچار تعجب ميشوند! چرا كه ممكن است باور نكنند كه آنها هم دوستدار اهل بيت نيستند
از مسايل قابل توجه در بررسي سلسله جنگهايي كه از آغاز تشكيل سلطنت صفويان بين حكومت عثماني و ايران جريان داشت، روشي بود كه علماي عثماني در برابر ايران در پيش گرفته بودند. آنها در مقام دشمني، از هيچ تهمت و نسبتي درباره ايرانيان فروگذار نبودند و حتي جنگ با ايران را به منزله جهاد در راه دين وانمود ميكردند و به مباح بودن قتل شيعه و حتي ايرانيان غيرشيعه و اسير كردن و فروش زنان و كودكان آنها فتوا ميدادند.
در ابتداي كار، يعني در زمان شاه اسماعيل؛ موسس سلسله صفوي و درسالهاي شروع جنگ ميان طرفين، علماي عثماني در مساجد خود ختم ميگرفتند و به شاه اسماعيل لعنت ميكردند.
ابن طولون از نويسندگان عثماني معاصر شاه اسماعيل و سلطان سليم عثماني ميگويد كه در سال 923، سيصد و شصت قاري به سرپرستي خود من در مسجد جامع اموي در دمشق كه جزو متصرفات عثماني بود، در مدت چهل روز، سوره مباركه انعام را تلاوت ميكردند و چون بين دو نام جلاله ميرسيدند، به صوفي اسماعيل [شاه اسماعيل] نفرين ميكردند.۱۶۳
ابن طولون سپس به تلاش سلطان سليم براي فتوا گرفتن از علماي بلاد خود در خصوص حكم به كفر و ارتداد شاه اسماعيل و سپاهيانش اشاره كرده است.۱۶۴
با اين حال سپاهيان عثماني با همه تعصب و اعتقادي كه نسبت به مفتيان خود داشتند، در مقام عمل و اجرا خود را قادر به انجام برخي از موارد فتوا از جمله خريد و فروش زنان اسير نميديدند؛ چرا كه در برخورد با آنها، به روشني ميديدند كه آن زنها بسيار عفيف وديندار بودند و در راه حفظ خود از چشم نامحرم سخت مبالغه ميكردند. با اين مشاهدات درباره اين كه بتوان چنين زناني را اسير كرد و فروخت، دچار دو دلي و ترديد ميشدند. چنان كه يكي از نويسندگان عثماني به برگرداندن زنان اسير به ايران و تحويل به يكي از اكابر شهر توسط سپاهيان عثماني اشاره دارد.۱۶۵
روشن است كه اثر اين گونه فتواها، از قلمرو عثماني تجاوز كرده و به نقاط ديگر ميرسيد، چنان كه مردم ماوراءالنهرحتي درزمان قاجاريه از پادشاه عثماني يا خليفه الخفا ميپرسند كه آيا اسير كردن و خريد و فروش شيعه جايز است يا نه؟۱۶۶
در سال 1033 زماني كه ايرانيان، بغداد را ازچنگ عثمانيها درآوردند، اين دشمني نيز بيشتر شد، تا اين كه شاه عثماني در سال 1042 دستور داد تا ايرانيان را از حج منع كنند.
دشمني كه از تاريخ ميآيد
در سال 1088 قمري، شيخ محمدبن الحسن معروف به «حر عاملي» وارد مكه شد. در اين سال تركان عثماني تعدادي از ايرانيان را، به اين تهمت كه خانه كعبه را ملوث كردهاند، به قتل رساندند. شيخ حر، به يكي از اشراف حسيني مكه، به نام سيدموسي پناه برد و سيدموسي او را با يكي از افراد مورد اعتمادش به يمن فرستاد.
درباره اتفاقي كه در آن زمان افتاد، نويسنده تاريخ مكه نوشته است كه، در شوال 1088، صبحگاهان، مردم، كعبه را آلوده به چيزي ديدند. مردم، طبق يك عقيده قديمي كه من نميدانم، چگونه عقلهايشان، اجازه داشتن چنين عقيدهاي را به ايشان ميدهد، شيعه را به اين كار متهم كردند. اهل مكه و تركان مجاور و جمعي از حجاج، به گروهي از شيعه، حملهور شدند و چند تن را سنگباران كردند و چند نفر ديگر را از دم شمشير گذراندند.
پاورقي كيهان - ۲۷ / ۰۵ / ۱۳۹۴