به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 5,069
بازدید دیروز: 4,191
بازدید هفته: 20,321
بازدید ماه: 20,321
بازدید کل: 23,682,143
افراد آنلاین: 4
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۰۷ اردیبهشت ۱٤۰۳
Friday , 26 April 2024
الجمعة ، ۱۷ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
وهابیت؛ ریشه‌ها و چالش‌ها (1)
گفت‌وگوی کیهان با دکتر عاکفی، استاد حوزه و دانشگاه‌ و پژوهشگر فرقه وهابیت

وهابیت؛ ریشه‌ها و چالش‌ها

Image result for ‫وهابیت؛‬‎


* مؤسس وهابیت کیست؟ و شیوه عمل وی چگونه بوده است؟
- مؤسس وهابیت فردی است به نام محمد بن عبدالوهاب، که در سال 1115 هجری قمری در منطقه‌ای به نام عُینیه در نجد عربستان به دنیا آمده و در سال 1206 هجری قمری از دنیا رفته است. مدت عمر وی 91 سال قمری یا حدود 88 سال شمسی بود. پدرش یک قاضی حنبلی، استاد حوزه و بزرگ شهر بوده است. او نیز فقه حنبلی را در نزد پدرش خواند. و همچنانکه می‌دانیم، در برادران اهل سنت 4 فرقه یا گروه فقهی وجود دارد که عبارتند از: شافعی، مالکی، حنفی و حنبلی که نزدیک‌ترین آنها به لحاظ مبانی اعتقادی و احیانا فقهی به شیعیان، شافعی‌ها و دورترینشان، حنبلی‌ها هستند. البته جای این تذکر وجود دارد که به هر جهت این 4 فرقه دارای اصول و مبانی خاص خود بوده و وهابیت جزو هیچ یک از شاخه‌های اهل تسنن نبوده و از استانداردهای هیچ کدام تبعیت نمی‌کنند لیکن صرفا می‌توان گفت که خاستگاه آنها حنابله است.
محمدبن عبدالوهاب در سال 1139 در سن 24 سالگی، طی سفری به حوالی نجد و از آنجا به مکه و مدینه و پس از رؤیت زیارت مرقد مبارک رسول ‌الله(ص) توسط مردم، به انکار توسل به رسول خدا(ص) و حرام خواندن این کار می‌پردازد و در بازگشت به شهر خویش هم این سخنان را تکرار می‌کند و اتفاقاً با پدرش بطور جدی دچار شکاف و انکار از سوی او و علماء اهل سنت می‌شود. لذا وی تا سال 1153 هجری قمری (38 سالگی) که پدرش زنده بود، سکوت کرده و با فوت پدرش، زمینه‌ برای دعوت به تفکر خود را آماده می‌بیند و به این عمل مبادرت می‌ورزد که علمای اهل‌سنت منطقه به شدت وی را مورد انکار قرار داده و پیشنهاد تبعید محمد بن عبدالوهاب را با حاکم آن منطقه یعنی امیر عثمان بن حمد، مطرح نموده و لذا وی را به منطقه‌ای فقیر‌نشین به نام دِرعیّه تبعید می‌کنند.
این تذکر لازم است که با وجود اینکه عربستان، کشور بسیار پولداری است، هم اکنون در این کشور بسیاری از مناطق، غیرآباد و فقیر نشین است. حال جا دارد 300 سال عقب‌تر رفته ببینیم چه اتفاقی می‌افتد؟! محمدبن عبدالوهاب را از یک منطقه فقیرنشین، به جایی بدتر تبعید کردند. 300 سال قبل، فقیرنشین و بدتر از بدتر، ببینید وضعیت درعیه چه می‌شود.
وی به محمد بن سعود، امیر درعیه پیشنهاد می‌کند که او زعامت دینی و امیر زعامت سیاسی، نظامی و اقتصادی را به عهده بگیرد. با این اتحاد شوم، دست به دست هم داده و به اسم مبارزه با شرک و کفر به شهرها و قصبات اطراف حمله و آنها را غارت می‌کنند. مورخین می‌گویند منطقه درعیه در کمتر از دو سال، دارای بازارهای بسیار بزرگ شد. من‌باب مثال چیزی شبیه به کیش که یک منطقه تجاری است. وضعیت اقتصادی مردم بسیار خوب شد و در آن مقطع و آن منطقه با توجه به عدم اطلاع مردم بدوی آنجا از مبانی دینی و فرهنگ و تمدن؛ از تفکرات محمد بن عبدالوهاب استقبال به عمل آمد.
از جمله اعمال بی‌خردانه این پیمان شوم می‌توان از این موارد یاد کرد. قتل عام در طائف و کربلا و خرابی و تاراج آنها، حمله به نجف و آمادگی مردم این شهر و عقب نشینی وهابیها، تخریب آثار و قبور شیعه و غیرشیعه، غارت اموال و آتش زدن کتابخانه‌ها،... دقیقاً همان مدلی که امروزه در سوریه، عراق، افغانستان و نیجریه اجرا می‌شود. در منطقه ما از ریگی تحت عنوان جندالله استفاده کردند. همین‌طور در سوریه و عراق از النصرهْ و داعش.
محمد ابن عبدالوهاب در زمان خود موافقین و مخالفین معنا داری دارد. پدر و برادرش سلیمان بن عبدالوهاب صاحب کتاب «الصواعق الالهیه فی‌ الرد علی الوهابیه» و عموم علمای اهل سنت زمانش جزو مخالفین او هستند. تا جایی که پدر و برادرش او را طرد کردند. جالب توجه اینکه گلد زیهر، صهیونیست مستشرق‌ آلمانی جزو موافقان اوست و بیان می‌دارد که محمد ابن عبد الوهاب پیامبر حجاز است. تا آنجا که به عکس برخی که فکر می‌کنند شخصیت تأثیرگذار بر محمد بن عبدالوهاب، مستر همفر بوده؛ به نظر می‌رسد که کلد زیهر هم بر وی بی‌تأثیر نبوده است.
با وجود تمام آنچه بیان شد کار محمد بن عبدالوهاب بیش از منطقه نجد در سایر مناطق رونق نیافت و نهایتا او در همان تبعید مرد اما بعدها به دلیل به قدرت رسیدن آل سعود و حمایت سیاسی آنها، دوری مردم نجد از تفکر و معارف اسلامی، اضمحلال امپراطوری عثمانی به عنوان مهم‌ترین قدرت اسلامی که در تقابل با غرب بود، پیدا شدن نفت در عربستان که دندان انگلیس را تیز کرد؛ برای آل سعود این فرصت ایجاد شد تا با استخدام عده‌ای نویسنده که به نفعشان بنویسند؛ متد اجراء شده در درعیه را تکرار کنند و احیاء وهابیت از حدودسده قبل اتفاق بیفتد. و عملا هم می‌بینیم که وهابیت و آل‌سعود، هر کجا رفته، با شمشیر رفته و نمونه‌های دیگر این متد طالبان در افغانستان، و همچنین داعش و النصره در سوریه و عراق هستند.
* منشأ و پیشینه‌های پیدایش تفکر وهابیت چیست؟
- این سؤال که آیا محمدبن عبدالوهاب تنها کسی بوده که اینگونه فکر و عمل می‌کرده و یا اینکه طرز تفکر خود را از فرد یا کسانی دیگر دریافت کرده و پیشینه‌ فکری او چه کسانی‌اند، باعث می‌شود تا به دو مقطع تاریخی مراجعه کرده و آنها را قدری مورد توجه قرار دهیم.
مقطع اول، قرن چهارم هجری قمری است که عالم معروف حنبلی به نام ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری، بزرگ و رئیس حنابله بغداد و مصری‌الاصل، در زمان خلیفه عباسی زندگی می‌کرد. (متوفی329‌ه.ق ) وی شاگردی به نام عبدالله بن محمد عُکبری معروف به ابن بَطّه(متوفی387‌ه.ق) داشت که او نیز حنبلی بود، دعوتش را از مکه آغاز کرد، توسط اهل سنت انکار و تبعید شد و در تبعید هم از دنیا رفت.
بربهاری شخص بسیار خشنی بوده است. با مخالفان خود از طریق یارانش حتی به شکل قتل و غارت اموال و ارعاب بین مردم برخورد می‌کرد. مثلا با نوحه‌خوانی برای امام حسین(ع) مخالف بود. تا جایی که دستور می‌دهد تا نوحه‌خوان امام حسین(ع)  به نام خِلب را در بغداد بکشند. از نظر بربهاری زیارت امام حسین(ع) حرام و مجازات آن قتل بوده است. و همچنین صرفا به ظاهر قرآن اعتقاد دارد و تفسیر و تأویل آیات قرآن را گناه و مستوجب قتل می‌دانست تا جایی که نقل شده از محمد بن جریر طبری، - صاحب کتاب تاریخ طبری که از علماء مورد احترام اهل‌سنت است- در خصوص احمد بن حنبل و حدیث جلوس خدا بر تخت و تفسیر آیه «ثم‌استوی علی‌العرش» (فرقان- 67)، سؤال شد و او اظهار داشت: جلوس خدا بر عرش محال است و منظور این است که خداوند بر عرش مسلط است. این ماجرا را به بر بهاری خبر می‌دهند. وی به صرف اینکه حرفی خلاف نظرات او زده است دستور قتل طبری را صادر می‌کند. طبری ضمن با خبر شدن از این مسئله فرار می‌کند و به منزلش پناه می‌برد. مردم قصد کشتن او را می‌کنند و به قدری به درب منزل او سنگ می‌زنند که مورخین گفته‌اند درب منزلش پشت سنگ‌ها بسته می‌شود. تا آنجا که شخصی به نام نازوک، رئیس شرطه بغداد با دو‌هزار نیرو ‌آمده و طبری را نجات می‌دهد. سپس بر بهاری را تبعید می‌کنند و او در تبعید در سن 76 و یا 96 سالگی از دنیا می‌رود.
* شاخصه‌های تفکر بر بهاری چیست؟
- واقعیت این است که بعضی جملات ثبت شده از بربهاری( از علمای وهابی )به نوعی از یک تفکر التقاطی که وی به آن قائل بوده خبر می‌دهد که برخی از آنها را بیان می‌کنم.
الف) هر سخنی شنیدید فقط اگر از پیامبر(ص) و صحابه بود آن را بکار برید وگرنه استفاده نکنید و چیزی به آن اضافه نکنید.
ب) سخن گفتن در باره خدا تازه مرسوم شده وگرنه فقط همان که خدا در قرآن گفته و پیامبر(ص) فرموده را باید بیان کرد. یعنی در قیامت مردم خدا را با چشم سر می‌بینند و خدا بدون حاجب و مستقیم به حساب مردم می‌پردازد.
ج) همه پیامبران حوضی دارند جز حضرت صالح(ع) که حوض او پستان شترش می‌باشد.
د) پیامبر سر پل صراط از تمام گناهکاران و خطاکاران شفاعت می‌کند و تمام پیامبران و صدیقین و شهداء هم شفاعت می‌کنند.
ه ) بهشت در طبقه هفتم آسمان و سقف آن عرش است و جهنم زیر طبقه هفتم خلق شده است.
و) ایمان به فرود حضرت عیسی(ع) و کشتن دجال توسط ایشان و ازدواج ایشان و همچنین نماز خواندن پشت سر قائم آل محمد(ص) و پس‌از آن مرگ حضرت عیسی(ع)
ز) تشییع جنازه بدعت است و تا هنگام بازگشت از تشییع موجب دشمنی خداست.
مقطع دوم، در حدود قرن هفتم و اوایل قرن هشتم است که فردی به نام ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم حِرّانی معروف به ابن تیمیه (ه.ق 661-726)، در منطقه حرّان سوریه متولد می‌شود. وی حنبلی مذهب و پدرش استاد حوزه علمیه بوده است. در سن بیست سالگی پدرش را از دست می‌دهد و به جای او شروع به تدریس می‌کند. شاگردی به نام ابن قیم جوزیه (ه.ق691-751) دارد. و اتفاقا تفکر ابن تیمیه تنها در حد خود و شاگردش بُرد داشته است. طی سفری که در سال (ه.ق 691) به مکه و مدینه داشته، پس از رؤیت زیارت مرقد مبارک رسول ‌الله(ص) توسط مردم؛ به قول خودش یک نواندیشی دینی مبنی بر حرام بودن زیارت قبر رسول خدا(ص) _که اتفاقا در راستای منافع استعمار بود_ را مطرح می‌کند. همچنین می‌گوید هر کسی برای زیارت قبر رسول خدا(ص) برود، سفرش حرام بوده، روزه و نمازش کامل است. یا می‌گوید خدا همانند واعظی است که از منبری فرود می‌آید و بر منبری سوار می‌شود. وی صرفا به ظاهر قرآن کریم قائل است و آیاتی همانند: «یدالله فوق ایدیهم...»،«...ثم استوی علی العرش»،«وجاء ربک والملک صفاً صفا» را بر مبنای وجود جسمانیت برای خدا تفسیر می‌کند. لذا در اثر اینگونه انحرافات فکری، علمای اهل سنت وی را انکار و تبعید می‌کنند و در تبعید هم از دنیا می‌رود.
ابن تیمیه بعداً از حنبلی بودن هم بیرون آمد. و بیان می‌داشت هر چه من می‌گویم درست است و لذا آن مقدار از آموزه‌های حنبلی‌ها که با حرف‌های من همخوانی دارد، درست است. در واقع وهابیت، تفکری دارد مبنی بر اینکه هر چه ما از دین فهمیدیم، همان درست است. به خاطر همین وهابیت با خودش هم می‌جنگد. بطور نمونه می‌بینیم داعش و النصره نیز گاهی بین هم درگیری و تبادل آتش دارند. داعش می‌گوید من خلیفه‌الرسول هستم، النصره هم می‌گوید من خلیفه الرسول هستم. می‌گویند هر چه ما از دین فهمیدیم، همان درست است، غیراز آن هم فقط قرآن را بخوان و ثواب ببر.حنبلی بودن، آغاز دعوت از مکه، ادعای نواندیشی دینی و اسلام واقعی، کافر دانستن سایر مسلمانان، انکار و تبعید شدن توسط برادران اهل سنت و اتفاقا عدم درگیری و نشو و نما در مناطق شیعه نشین و همچنین مرگ در تبعیدی که توسط برادران اهل سنت برای آنها اعمال شده بود، از ویژگی‌های مشترک بین بر بهاری، ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب است و به نظر می‌رسد تفکرات وهابیت بطور جدّی از ابن تیمیه گرفته شده است.
پس یک مقطع در قرن چهارم هجری قمری، استاد و شاگردی ادعاهایی شبیه به تفکرات وهابیت را مطرح کردند و در همان مقطع هم به پایان رسید. یک مقطع هم در قرن ششم و هفتم هجری، ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه این آموزه‌ها را طرح کردند. مقطع دیگر هم 500 سال بعد است که محمد بن عبدالوهاب داعیه‌دار وهابیت می‌شود و شاگردی هم نداشته است. سپس 200 سال خبری از این نوع تفکر نیست تا اینکه در سده اخیر وهابیت نظام‌مند شده است. بنابراین برخی از خاستگاه‌های فکری وهابیت، قدیمی است اما وهابیت یک مسلک و فرقه جاری و ساری نبوده است بلکه شخصی حرف‌هایی زده و پس از صدها سال شخص دیگری که به نوعی اینگونه سخنان با روحیاتش سازگار بوده، همان حرف‌ها را تکرار کرده است.
* نام وهابیت از کجا گرفته شده است؟
- نام وهابیت نیز توسط مخالفین این گروه بر آنان نهاده شده تا یاد‌آور اولین مخالف سرسخت آن یعنی عبد الوهاب و تداعی گر عدم اقبال اهل سنت حتی پدر موسس آن، از این فرقه منحرف باشد. و اینکه طی چند دهه اخیر وهابیت سعی در سنی جلوه دادن خود و مخالفت با شیعه داشت شعاری بوده که اصلا صحت ندارد و اتفاقا در طول این صده عموما اهل سنت با جدیت قابل توجهی با این فرقه مخالفت کرده و از این گذار لطمات فراوانی دیده که نمونه‌های بارز آن شرایط سوریه، افغانستان، نیجریه و استانهای سنی نشین عراق است که حدود هشتاد درصد از کشته‌ها و شهداء حملات وهابیت را برادران اهل سنت تشکیل می‌دهند.
* شاخصه‌هاي کلي تفکر وهابيت چيست و این شاخصه‌های فکری چه نسبتی با استکبار جهانی دارد؟
- برای پاسخ به این سؤال شاید لازم باشد که مقدمه‌ای نسبتا مبسوط مطرح شود و آن اینکه: اصلا بکاربردن اصطلاح استکبار جهانی در مورد چه کسانی می‌تواند صحیح باشد؟ جا دارد به بعضی از تذکرات قرآن کریم در خصوص یهودیت و مسیحیت تحریف شده بپردازیم.
نکته اول اینکه آیا اصلا می‌توان با استکبار جهانی بر خوردی سازنده و متعادل داشت یا نه؟ خدای متعال در سوره مبارکه بقره آیه 120 می‌فرماید: «وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ... و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمى‏شوند مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى..» همچنانکه ملاحظه می‌شود، قرآن کریم با استفاده از کلمه (لن) در صدد نفی ابدی برای همکاری و تعامل صحیح یهودیت و مسیحیت تحریف شده با اسلام و حتی شخص رسول اکرم(ص) است چه رسد به پیروان حضرتش. پس این تفکر که اگر ما بنای بر تعامل سازنده با دنیای غرب داشته باشیم، - مثلا آمریکا به عنوان مدعی مسیحیت و اسرائیل به عنوان مدعی یهودیت- یک خیال واهی و خام بیش نیست. چرا که قرآن لاریب فیه از منشاء غیب، بطور مطلق کوتاه آمدن و راضی شدن آنها را نفی نموده است. پس با این حساب جا دارد که اینان را متکبران و استکبار جهانی بنامیم.
نکته دوم؛ حال که در هیچ زمانی نمی‌توان نسبت به داشتن روابط سالم با استکبار جهانی خیالی آسوده داشت، چه کنیم که از ناحیه آنها دچار گزند نشویم؟ قرآن کریم با ارشادی داهیانه یگانه راه معقول را در آیه 60 سوره انفال این‌گونه معرفی می‌کند که: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ... و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان كه شما نمى‏شناسيدشان و خدا آنان را مى‏شناسد بترسانيد...» در واقع طبق منطق قرآن کریم حال که انتظار برخوردهای متعادل و منصفانه از سوی استکبار جهانی منتفی است، باید به گونه‌ای خود را تقویت کنیم که از سر ترس هم که شده احتمال حمله و انواع گزند از طرف آنها منتفی بشود. تا اگرچه اصلاح در روابط به صورت واقعی اصلا قابل انجام نیست، اقلا امنیت اجباری برقرار گردد.
نکته سوم، حال با این وجود آیا ممکن است استکبار جهانی، هر چند با کراهت و یا از سر ترس، بنا به مصالحی در بعضی از عرصه‌ها قصد تعامل با اسلام را داشته باشد؟ پاسخ به صورتی کاملا واضح مثبت است. یعنی بله ممکن است چرا که در طول تاریخ بسیار دیده شده که افراد حقیقی و یا حقوقی در جهت نیل به اهداف خود احیانا به نظرات دیگران استناد کرده و با استناد به رأی آنها در جهت تقویت رأی و نظر خود بهره جسته‌اند و این حتی در بین بت پرستان صدر اسلام هم متداول بود که با وجود آنکه حضرت مسیح(ع) و مسیحیت را قبول نداشتند، اما در جهت نفی تعالیم عالیه رسول خدا(ص) در نظام توحیدی و تقویت مبانی نظری چندین خدایی خودشان، به سه خدایی بودن مسیحیت استناد می‌کرده و  از آن به عنوان دین آسمانی یاد می‌کرده‌اند تا بگویند در آخرین دین آسمانی هم خداوند حداقل سه تا بوده است و مثلا آموزه‌های اسلام حتی بر خلاف آموزه‌های سایر ادیان آسمانی است که این مطلب در آیات 5 تا 7 از سوره مبارکه ص مورد توجه قرار گرفته است.
لذا استکبار جهانی در کسب پاره‌ای منافع با پیروی از این الگو در بعضی مواقع اقدام به تعامل با اسلام می‌کند اما چون بحث منافع مطرح است پس تبعا با آن اسلامی تعامل خواهد کرد که منافع آنها را رعایت و تأمین نماید. که این نوع از اسلام در یک نگاه کلی و توسط امام خمینی«ره» تحت عنوان اسلام آمریکایی نام نهاده شد. این شد که استکبار جهانی از انواع این اسلام آمریکایی و انگلیسی و صهیونیستی اقدام به ساخت و تولید اسلام و فرقه‌ای ضاله با عنوان وهابی و یا تکفیری کرد.
 

ادامه دارد  ۲۳/ ۱۰/ ۱۳۹۴