حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانیامیری
برخی از جامعهشناسان، از خواص، تحت عنوان «نخبگان، گروههای مرجع و یا صاحبان پایگاههای اجتماعی» بحث میکنند، گرچه نخبگان، گروههاي مرجع يا افراد داراي پايگاه اجتماعي در علم جامعهشناسی، با خواص مورد نظرِ ما تفاوتهایی دارند، لکن از آنرو که در نفوذ اجتماعی و تأثير در شکلگيري مواضع و ذهنيت تودهها همانند خواص میباشند، با بحث خواص مرتبط هستند. ازاین رو بررسی نقش آنان در تحولات اجتماعی میتواند به تبيين و اهمیت نقش خواص در تحولات جامعه کمک کند.
بعضی از جامعهشناسان به خواص متدین تحت عنوان نخبگان سنتی و مذهبی یا ایدئولوژیکی اشاره میکنند؛ مثلاً گیروشه مینویسد: «نخبگان سنتی و مذهبی از حاکمیت و یا نفوذی برخوردارند که ناشی از ساختهای اجتماعی، ایدهها و اعتقاداتی است که ریشه در گذشتهای دور دارند و مبتنی بر راه و رسم طولانیاند.»
برخي از جامعهشناسان برای گروههاي فوق اهمیت بسزایی قائلند و هرگونه تغییر اجتماعی یا حرکت تاریخ اعم از تغییر دینی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را بدون حمایت متنفذان اجتماع محال میشمارند.
بروس کوئن در کتاب «مبانی جامعهشناسی» درباره متنفذین اجتماع مینویسد:
«متنفذان افرادياند که در زمينه رشد، برنامهريزي و توسعه در اجتماع، بيشترين نفوذ را اعمال ميکنند. تصميمگيريهاي مهم بدون راهنمايي و حمايت اين گروه مهم، محال است.»
همچنين گیروشه به نقل از یکی از جامعهشناسان به نام موسکا مینویسد: «حرکت تاریخ اساساً تحت تأثیر منافع و ایدههای گروه نخبگان بر سریر قدرت انجام میگیرد.»
به نظر میرسد اين ديدگاه تا حدّی افراطي است، زيرا بسياري از پيامبران و اولياي الهي و جريانهای اهل حق در طول تاريخ بدون کمک خواص و نخبگان زر و زور و تزوير و حتي با وجود مخالفت آنان در پرتو مجاهده و صبر و استقامت در راه خدا به پيروزيهاي بزرگي در عرصه جامعه و تاريخ نائل آمدهاند. رسول مکرّم اسلام(ص) در حالي در جزيرهًْ العرب پيروز شد که رجال سياسي و نظامي زمانهاش مانند ابوسفيان، ابوجهل، ابولهب، اميّهًْ بن خلف و بسیاری از رؤساي قبايل عرب با آن حضرت مبارزه ميکردند، ولي با امداد الهي و مجاهدتهاي خويش و ياران جوان و مستضعفِ مخلص و فداکارش به پيروزي رسيد. اعتقادات، ارزشها و سنن جاهلي را متحول ساخت و نظام فکري، فرهنگي و سياسي الهي را پايهگذاري کرد. ساير پيامبران(ص) نيز هريک در عصر خويش بدون کمک نخبگان سياسي اجتماعي و صاحبان قدرتهاي مالي به پيروزي در عرصه فکري و فرهنگي نائل آمدهاند.
اما از يک منظر معتدل ميتوان گفت اقليت نخبگان و خواص نقش مهم و تأثير شگرفي در تکوين و تغيير افکار عمومي و هدايت آنها ایفا میکنند. بهطوري که موافقتها و مخالفتهاي آنها در روند رشد يا تضعيف حرکتهای فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بسيار مؤثر و چشمگير است؛ ولي اين نقش در حدّي نيست که بدون اقبال آنان هيچ گونه تحولي ممکن نباشد.
يکي از جامعهشناسان درباره نقشآفرینی گروههای مرجع بر توده مردم مينويسد:
«افرادي که سعي دارند به ارزيابي شيوههاي ايفاي نقش بپردازند، گروههاي مرجع را الگوي کاري خود ميگيرند. گروههاي مرجع، يکي از معيارها و الگوهاست که هرکس هنگام ارزيابي نقش خود در يک موقعيت معين، از آن استفاده ميکند.»
یعنی گروههاي مرجع مقياس سنجش و ارزيابي افراد جامعه هستند و رأي و نظرشان براساس اين گروهها تنظيم ميشود. بنابراين عوام بهصورت خودآگاه يا ناخودآگاه قطار خود را بر ريلي که خواص جهت آن را معين کردهاند به حرکت درميآورند.
« گروههاي مرجع براي فرد از اين لحاظ اهميت دارد که الگوهايي را براي داوري و ارزيابي او از خود تشکيل ميدهند. ما براي آنکه رفتار،... ارزشها و اموري از اين قبيل را در مورد خود بيازماييم و ارزيابي کنيم به معيارهايي رجوع ميکنيم که گروههاي مرجع در اختيار ما قرار ميدهند. »
خواص به علت قدرت تحليل و تشخیص ويژه خود به مرور زمان در جامعه پايگاه اجتماعي پيدا ميکنند.
«پايگاه به موقعيت اجتماعي و جايگاهي اطلاق ميشود که فرد در گروه يا در مرتبه اجتماعي يک گروه، در مقايسه با گروههاي ديگر، احراز ميکند.» همين امر سبب ميشود که سايران تحت تأثير آنان قرار گرفته و زمينه نفوذشان در مراکز تصميمسازي و اجرايي و اشغال پستهاي سازماني فراهم آيد. از اين رو بروس کوئن مينويسد: «نخبگان شامل گروه کوچک و بستهاي است که از تواناييها يا مهارتهاي برتري برخوردار است. در بسياري از جوامع، نخبگان حکومتي همه تصميمات مهم را ميگيرند. نخبگان به علت دارا بودن ثروت و تسلط بر رسانههاي همگاني ميتوانند از اين قدرت استفاده کنند.» وي در فراز ديگر ميگويد:
« افراد با نفوذ، نوعا مقامهاي مهمي را در سازمانهاي اجتماعي اشغال ميکنند، مورد احترام افراد اجتماعند، سمتهاي حرفهاي را در اختيار دارند ... رايجترين روش شناخت متنفذين اجتماع، رهيافت اشتهاري است .»
بنابراين گرچه در مراحل نخست خواص تنها به صور قدرت نرم در افکار عوام تأثيرگذاري ميکنند، ولي بعد از جلب آراي آنان و کسب رضايتمندي جامعه قدرتهاي سخت را احراز مينمایند و از دو منشأ قدرت حقيقي ناشی از تشخيص، تحليل و تميز ويژه و قدرت حقوقي ناشي از نفوذ در ساختار مديريتي جامعه استفاده نموده و افکار عمومي را تحت تأثير قرار ميدهند.
برخي از جامعهشناسان از اين دو قدرت به قدرت بالقوه و قدرت بالفعل تعبير کرده مينويسند:
« قدرت در جامعهشناسي به قدرت بالفعل و قدرت بالقوه تقسيم ميشود: قدرت بالفعل، قدرتي است که به وسيله زور، نفوذ يا اقتدار بر ديگران اعمال ميگردد. قدرت بالقوه، قدرتي است که براي تأثيرگذاري بر رفتار و اعمال ديگران در آينده به کار برده ميشود. منابع قدرت شخص، ممکن است ماهيت اقتصادي، سياسي يا اجتماعي داشته باشد.» خواص از کساني هستند که قدرت بالفعل و بالقوه دارند.
بنابراين خواص در حقیقت نقش رهبری و هدایت عوام را به عهده دارند، یعنی عوام به علت ناتوانی در شناخت مسائل و مشکلات جامعه خویش و نيز براساس ديدگاه احترامآميز و برتري که نسبت به خواص دارند در موضعگیریهای سياسي اجتماعی از خواص مورد اعتمادشان پیروی میکنند و تا حد زیادی تحت تأثیر آراء و اندیشههای آنان هستند. در بسیاری از موارد تا خواص به کسی رأی ندهند، عوام نیز بدان فرد رأی نمیدهند، تا آنها پای طرح و برنامهای را امضاء نکنند، عوام نیز آن را تأیید نمیکنند، تا آنها به اندیشه و تفکری بهاء ندهند، عوام آن را نمیپذیرند؛ یعنی در تصمیمگیریهای اجتماعی غالباً سر نخها در دست خواص قرار دارد.
حال با توجه به اهمیت نقش خواص در تغییرات اجتماعی به روشنی میتوان گفت یکی از راههای منطقی در ریشهیابی تحولات جامعه و تاریخ، تحقیق درباره دگرگونیهای فکری و عملی خواص آن جامعه است.
تذکر این نکته ضروری است که خواص تنها یکی از عوامل مؤثر در تغییرات اجتماعی میباشند و دهها عامل دیگر همچون سنن حاکم بر جامعه و تاریخ، روحیات مردم، فشارهای خارجی و حتی جغرافیایی در کنار آن قرار دارند که نادیده گرفتن سهم آنان در تحلیل حوادث اجتماعی دور از واقعنگری میباشد.
پاورقي كيهان - ۲۵/ ۰ ۱/ ۱۳۹۴