به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,859
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 6,513
بازدید ماه: 6,513
بازدید کل: 24,993,847
افراد آنلاین: 126
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
کودکانی که با جنایت آمریکا بر فراز خلیج فارس پر پر شدند(۹ ۷ )
پرواز 655

 کودکانی که با جنایت آمریکا بر فراز خلیج فارس پر پر شدند

Image result for ‫کودکانی که با جنایت آمریکا بر فراز خلیج فارس پر پر شدند‬‎


دو كودك در صندلي جلويي ما نشسته‌اند كه از هر چيز كوچكي مي‌خندند و باعث خنده‌ ما مي‌شوند.
صداي آن‌ها و كودكان قد و نيم قدي كه در ميان صندلي‌ها همهمه مي‌كنند، مثل صداي زنگي است كه زندگي را به خاطرمان مي‌آورد. فارغ از آن همه درد و رنجي كه جنگ با خودش به ناچار آورده است‌، اين جا زندگي با همه شكوه و زيبايي‌اش در ميان صداي گريه نوزادي كه شايد گرسنه است يا خوابش مي‌آيد، جريان دارد. نگاهي به اطرافم مي‌كنم‌، در كنار چهره‌هاي شاد و خندان بچه‌ها كه تعدادشان هم كم نيست‌، سعي مي‌كنم صورت‌هاي آرام‌، متبسم و گاهي عبوس مسافران را به خاطر بسپارم‌. اين آدم‌ها صاحبان همان چهره‌هايي هستند كه وقتي از ايران دور بودم با همه ناشناختگي دلم برايشان تنگ مي‌شد.
به لبخند مرد جواني پاسخ مي‌دهم‌. او هم به يقين مرا نمي‌شناسد، بي‌شك لبخند يگانه چيزي است كه بي‌دريغ مي‌توانيم به آن‌ها كه نمي‌شناسيم‌، هديه كنيم‌.
تلاش مي‌كنم تا از چهره مسافرها حدس بزنم هر كدام براي چه كاري به اين سفر آمده‌اند؟ يك زن و شوهر با دو پسربچه بازيگوش‌؛ شايد براي ديدن فاميلي نزديك به دبي مي‌روند. مرد رسيده و نرسيده روي يكي از صندلي‌ها خوابش برده است‌. پسر بچه‌ها براي نشستن در كنار پنجره مدتي است كه با هم كلنجار مي‌روند. زن آهسته و زير لبي براي پسر بزرگتر كه حاضر نيست كوتاه بيايد، خط و نشان مي‌كشد كه حتماً به پدرش مي‌گويد و مرد خوابيده ‌و در خواب هم مسئول است‌. مسئول پسرها و همه رفتارهاي آن‌هاست‌. مسئول همسري است كه زير بار نگاه ما به خاطر شلوغ‌كاري پسرها ذوب مي‌شود.
در رديف جلويي‌مان مردي جوان نشسته و انگار كه به تنهايي سفر مي‌كند. او مي‌تواند به خاطر اين تنهايي جزو افراد نادر اين پرواز باشد. به گمانم براي او دوران درس و مدرسه به پايان رسيده و حالا مي‌رود تا در صحنه زندگي محاسباتش را به مرحله آزمايش بگذارد. اما درس و مدرسه اين روزها چه اهميتي دارد؟ سال‌هاست كه پسرهاي همسن و سال او و جوان‌تر درس و مدرسه را رها كرده‌اند و به دفاع از كشور مشغول‌اند.
ضربه‌هايي آهسته و يكنواخت به پشتي صندلي‌ام فرود مي‌آيد، برمي‌گردم و با دقت به چشمان عسلي دختر بچه‌اي كه در صندلي عقب لم داده‌، نگاه مي‌كنم‌. بي‌آن كه چيزي بگويم دخترك ملتفت مي‌شود و از ضربه زدن دست مي‌كشد اما بلافاصله با پسربچه بغل دستي‌اش براي نشستن در كنار پنجره وارد بحث و دعوا مي‌شود. از پنجره به آسمان نگاه مي‌كنم‌. در زمينه آبي آسمان چند تكه ابر سفيد كوچك جا خوش كرده‌اند. از پشت شيشه شرجي زده مي‌توانم فصل تابستان را ببينم با گندم‌هايي كه رشد مي‌كنند و ميوه‌هايي كه مي‌رسند.
مردي با موهاي جو گندمي كه لباسی مرتب به سبك مردم بندرعباس بر تن دارد، تلاش مي‌كند تا يك كيف‌دستي چرمي را داخل جعبه بالاي سرش جاي دهد، سخت است براي او نقشي پيدا كنم‌. يك پزشك‌؟ معلم‌؟ نقاش ساختمان‌؟ مكانيك‌؟ اصلاً فروشنده چطور است‌؟
او را به حال خود رها مي‌كنم‌، در هر حال تلاشي بيهوده است‌. او مي‌تواند هر كسي باشد. اين‌جا همگي كما بيش مثل هم هستند، مسافريني عادي با زندگي‌هايي عادي‌تر كه هر كدام براي آمدن به اين سفر دليل خودشان را دارند. اندكي ديگر هواپيما حركت مي‌كند و من مجبورم نوشتن را كنار بگذارم‌. شايد بهتر باشد، ما هم مانند اين بچه‌ها هر چيزي را با ذره ذره وجودمان ببينيم و حس كنيم‌.
نوشته همين جا تمام شده بود. مدير دفتر را بست و خاموش مقابل صابر بر روي صندلي نشست‌، نگاه صابر به دور دست‌ها بود.

پاورقي كيهان  - ۳۰ / ۰۳ / ۱۳۹۵