به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 191
بازدید دیروز: 2,765
بازدید هفته: 12,974
بازدید ماه: 79,047
بازدید کل: 23,740,857
افراد آنلاین: 8
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۱۹ اردیبهشت ۱٤۰۳
Wednesday , 8 May 2024
الأربعاء ، ۲۹ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
خوان حکمت (۱۸) : نگاه ابزاري به قرآن كريم، ممنوع -- ۱۳۹۳/۰۲/۱۳

خوان حکمت :

نگاه ابزاري به قرآن كريم، ممنوع

Image result for ‫آيت‌الله جوادي آملي‬‎

بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم

قرآن حَبلُ الله است؛ يك طرفش به دست خداست. كم نيست اين روايات إنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينْ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتي(1) يكي ثَقل اكبر است، يكي ثَقل اصغر است؛ آن ثَقل اكبر حبلي است كه اَحَدُ طَرَفَيْهِ بِيَدِ اللهِ سُبحانَهُ‌ وَ تَعالي.

قرآن يك طنابي نيست كه اين را لوله كردند، يك جائي گذاشتند، به ما گفتند: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الله(2) ! اين يك طناب آويخته است. اگر طناب آويخته است كه اينچنين است؛ اگر يك سر اين طناب به دست خداست؛ پس جريان إقْرَاء وَ ارْقَ (3) مخصوص قيامت نيست، در دنيا هم إقراء وَ ارْقَ! يعني شما در سطح الفاظ نباشيد، بالاتر برويد؛ نگوئيد قرآن همين است. اين طناب را ر‌ها نكنيد، قطع نكنيد، نياوريد در حوزه خاص و درباره آن بحث بكنيد؛ به همراه اين طناب بالا برويد، چون خيلي از معارف است كه قطع كردني نيست؛ پس خود اين كتاب حَبلُ الله است، يك طرفش به دست مفسّر است، يك طرفش به دست خدا. اين إقْرَاء وَ ارْقَ مخصوص قيامت نيست، در دنيا هم اينچنين است.
مُهيمن بودن مطلق قرآن كريم بر تمامي مكاتب و دانش ها
چنين كتابي اگر مُهيمن بر همه كتابهاي آسماني است، مُهيمن بركتب و علوم بشري هم هست. چطور اين كتاب مُهيمن بر تورات و انجيل هست، اما مُهيمن بر فلسفه و كلام و فقه و اصول و ادبيات نيست؟ اگر مُهيمن شد، بايد حرمت هيمنه را حفظ كرد. آنچه را كه معمولاً مغني خوان يا جواهر خوان از اين قرآن مدد می‌گيرد اين است كه آن مشكل نحوي اش را می‌خواهد با قرآن حلّ كند، اين مشكل فقهي خودش را می‌خواهد با قرآن حلّ كند؛ قرآن می‌شود ( خادِمُ الفِقهِ وَ اللُّغَه)، آیااين شده مُهيمن؟! شما فقيه بشويد كه قرآن بفهميد، نه اينكه قرآن را براي فقه ات به كار بگيري!! او منبع است، نه ابزار. انسان از منبع بهره منبعي می‌برد، نه بهره ابزاري! آنكه با مغني مشكلش حل بشود و اخيراً بعد از انقلاب خيلي خوشحال شدند كه ما شواهد و امثال را ديگراز دَواوين شُعراء نمي گيريم، از آيات و نهج البلاغه می‌گيريم! تازه چون قبلاً ابزار هم نبود، حالا كه ابزار شده خوشحالند كه الحمدُ لله قرآن از مهجوريّت به در افتاده.
وقتي قرآن از مهجوريّت به در می‌افتد كه «مُهيمن» باشد نه ( ابزار)! فرق مُهيمن و ابزار اين است كه اگر ما خواستيم ازآن به عنوان ابزار استفاده كنيم، تا آنجائي كه نحو سيوطي يا دلائل الإعجاز عبد القاهر نيازمند است، اَزآن كمك می‌گيريم؛ بقيّه را ر‌ها می‌کنیم! تا آنجائي كه جواهر به او محتاج است از او كمك بگيريم، بقيّه را ر‌ها می‌کنیم. دوازده سيزدهم قرآن مربوط به غير فقه است، آن 500 آيه اش مربوط به فقه است. آنجا كه سخن از اسماي حُسناي خداست، سخن از عرش خداست، حاملان عرش است، فرشتگان عرش است، تعليم اسماء هست، شاگرد و معلّم در محضر و مظهر ذات أقدس الهي، يكي گفت و ديگري شنيد، آنجا كه سخن از سجده است؛ اين‌ها كه در فقه و اصول نيست، لذا اين‌ها می‌رود كنار! اگر قرآن به عنوان ابزار فقه بود؛ تا آنجا كه فقه احتياج دارد از قرآن كمك می‌گيريم، بقيّه را ر‌ها می‌کنیم؛ چه اینکه اينچنين هم هست!
مذموم بودن نگاه ابزاري به قرآن كريم
اگر ما خواستيم از قرآن به عنوان بهره‌های ادبي طرفي ببنديم، مشكل سيبويه را حلّ كنيم، مشكل عبد القاهر جُرجاني را حلّ كنيم؛ تا آنجا كه محدوده ادبيات هست، استفاده می‌کنیم؛ آنجا كه سخن از محدوده ادبيات نيست، استفاده  نمی‌کنیم؛ و آنجائي هم كه تازه محدوده ادبيات است از منظر سيبويه و عبدالقاهر می‌خواهيم قرآن را بفهميم! وقتي رسيديم به وَ اسْئَلِ القَريَه(4)، آن يكي گفت: مُضاف مَحذوف است، ما هم می‌گوئيم: آمَنّا و صَدَّقنا. وقتي رسيديم به فَوَجِدا جِداراً يُريدُ اَنْ يَنْقَضِّ(5)، اين‌ها گفتند: مجاز است، می‌گوئيم: آمَنّا وَ صَدَّقنا. اينجا مجاز است؛ اِسناد اراده به جدار مجاز است، اِسناد مسئوليّت به قريه مجاز است؛ چون عبد القاهر و سيبويه گفته! اين به معناي آن است كه تفسير،خدمتگذار نحو سيبويه هست و معاني و بيان عبد القاهرها!
 آن‌ها چون ملكه علوم را بيان و معاني می‌دانستند، سخن از دلائل الإعجاز به ميان آمد. سرّ نامگذاري نام كتاب آن بزرگوار به دلائل الإعجاز اين است كه شما اگر خواستيد معجزه قرآن كريم را بفهميد، بايد معاني و بيان عبد القاهر را بخوانيد؛ اين دلائل معجزه بودن قرآن كريم است!اين از كجا نشأت گرفته؟ از اينكه اين حبلُ الله منقطع شده؛ يك بخشي كه مربوط به ادبيات است به اديب دادند؛ خواه به نحوي، خواه به صاحب بيان، خواه به صاحب معاني؛ يك بخشي كه مربوط به فقه بود، به فقيه دادند؛ لذا فقيه و اصولي كه گاهي ازآن بهره می‌گيرد ذات أقدس إله و بندگانش را با مولي و عبيد عرفي مقايسه می‌كند. می‌گويد: اگر مولائي به عبدش گفت اَعطَي رَقَبَه، همين است؛ اين قرآن را آن طوري می‌فهمد كه مولا با عبدش سخن می‌گويد. قرآن اين است، امّا همه قرآن اين نيست؛ اين هم هست. مادامي كه در اين مقطعِ نازليم از تَحرِيرُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَه (6)، عِتْقُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَه همين جور می‌فهميم و بايد هم بفهميم و غير از اين راه هم راه ديگري نيست. امّا إِقْرَاء وَ ارْقَ، يك قدري هم بالاتر برو.
درك معاني بَرين قرآن كريم، در سايه نيل به مقام خلافت الهي
اگر بالاتر رفتي و ذات أقدس إله همه موجودات را مسبّح دانست طبق يك طائفه، مُسلِم دانست طبق طائفه دوّم، ساجد دانست طبق طائفه سوّم، مطيع دانست طبق طائفه چهارم، حامد دانست طبق طائفه پنجم؛ طبق اين پنج طائفه آيات و طوائف ديگر، سراسر جهان حامدند و مسبّحند و ساجدند و مُنقاد؛ ديگر نمي گوئيد وَ اسْئَلِ الْقَرْيَه مجاز است! می‌گوئيد تو نمي تواني ثابت بكني و گرنه او می‌فهمد. ديگر نمي گوئيد فَوَجِدا جِداراً يُريدُ أنْ يَنْقَضِّ مجاز است؛ خويش را  تأويل كن، نِي ذكر را! اِسناد اراده به جدار می‌شود حقيقت. آنهائي كه يك مقدار جلوتر رفتند، می‌گويند: لا مَجازَ فِي القُرآنِ اَصلاً، اصلاً ما در قرآن مجاز نداريم. اگر سراسر جهان تسبيح گوي حقّند، اگر در قيامت شهادت می‌دهند، اگر در قيامت شكايت می‌كنند؛ پس امروز كه ظرف تحمّل حوادث است می‌فهمند. قيامت، ظرف اداي شهادت است، هر اداء، مسبوق به تحمّل است. تا شاهد در متن حادثه نباشد و نفهمد، در مقام اداء گفتارش حجّت نيست! اگر مسجد شهادت می‌دهد يا شكايت، اگر زمين شهادت می‌دهد يا شكايت؛ پس امروز می‌فهمد. اگر امروز می‌فهمد، چرا سوال نكنيم؟ ما نمي‌توانيم سوال بكنيم، چون زبان بسته‌ايم؛ نه او نمي‌تواند جواب بدهد، چون دل مرده است!! اگر آن بزرگوار گفت:
هَذا الَّذي تعْرِفُ البَطحاء وَطْأتَهُ وَ البِيتُ يَعْرِفَهُ وَ الحِلُّ وَ الحَرَمُ (7)
 حقّ گفت؛ همه می‌شناسند. اگر مرحوم ميرداماد (رض) فرمود: معجزه رسول گرامي اين نبود كه آن سنگريزه را گويا كرد، معجزه رسول گرامي اين بود كه پرده غفلت را از گوش اباجهل به در آورد؛ و گرنه تسبيح گوي او همه ذرّات عالمند. اين يك ديد است؛ پس إقْرَاء وَ ارْقَ، بخوان و بالا برو. تا انسان خليفه نشود، توان درك اين كتاب را ندارد. هر اندازه كه بالاتر رفت، صداي مستخلفُ عنه خود را بهتر می‌شنود.
اين حديث را مرحوم امين الإسلام طبرسي(رض) نقل كرد، ديگران هم نقل كردند كه كسي كه در خدمت قرآن باشد، قرآن ختم كند، فَقَدْ اُدْرِجَتِ النُبُوَّهُ بَيْنَ جَنْبَيْه إلا اَنَّهُ لا نَبّي(8)؛ سرّش همين است! اين نبوّت را به همراه دارد. اين قول، قول ثَقيل است: إنّا سَنُلْقِي عَلَيْكُ قُولاً ثَقيلاً (9). پس بنابراين اين طناب را نبايد قطع كرد، بايد اين ریسمان را گرفت و بالا آمد. وقتي انسان بالا بيايد، می‌بيند خيلي چيز می‌فهمد.
شهود ملكوتي در سايه دريافت حقيقت معارف قرآني
ما با اين ابزاري كه در دست داريم، يعني نحو و صرف و علوم ادبي و ابزار ديگر؛ اين براي دامنه قرآن است، براي رفع عذر است، براي اتمام حجّت است كه ما عمل بكنيم. اين نه تن‌ها بد نيست، واجب هم هست؛ براي اين است كه ما چه جور بايد احكام خدا را بفهميم! اين واجب است. امّا خيلي چيز‌ها در قرآن هست كه در محدوده فقه نيست. به ما فرمود شما اگر يك مقدار رو به راه باشيد، آتش جهنّم را هم اكنون می‌بينيد: كَلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اليَقِين. لِتَرَوُنَّ الجَحِيم(10)، همان جائي كه نشستي جهنّم را می‌بيني. ما را تشويق كرده؛ اين مكتب هم هست، اين راه هم هست، اين راه را هم برو! نه يعني وقتی مُردي می‌بيني. بعد از مردن، كافر هم می‌بيند و می‌گويد: رَبَّنَا اَبصَرنَا وَ سَمِعنَا (11). نخير، اينجا كه نشستي جهنّم را می‌ببيني. همان بيان نوراني حضرت امير (ع) كه در خطبه اي كه اوصاف متقيّان را بازگو كرد، فرمود: هُمْ وَ الجَنَّهَ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، هُمْ وَ النّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا (12)؛ همين است. اين‌ها را با چه می‌فهميم؟ با آن علوم 16 گانه ادبي سيبويه و امثال سيبويه می‌فهميم يا با جواهر و رسائل و مكاسب می‌فهميم؟! تا انسان خليفه نشد، از اين مسائل سخني به گوش او نخواهد رسيد. ديگر اِقْرَاء وَ ارْقَ اي كه در آخرت بهره يك عدّه اي است، نصيب او نخواهد شد!
امين الإسلام طبرسي (رض) تلاش و كوششش اين بود؛ يعني اين راههاي علمي را طي كرد، آن راههاي عملي را طي كرد تا كم كم در خود احساس كرد كه خليفه خداست. خليفه خدا حرف مستخلفُ عنه را می‌زند، نه حرف خودش را! البته در غير معصومين احتمال اشتباه است، امّا سعي بر اين است كه حرف خودش را نزند. اگر حرف خودش را زد، می‌شود تفسير به رأي. شما داريد می‌گوئيد: قَالَ الله وَ اَقُولُ. اين اَقُولُ بايد با آن قَالَ هماهنگ باشد. حرف خودت اگر خيلي عالمانه است، واگر فيلسوفي، حكيمي، متكلّمي، كتاب ديگر بنويس؛ اينجا جايش نيست! رأي داري در جاي ديگر اظهار كن، اينجا جايش نيست! اينجا الآن فقط روي كُرسي خلافت نشسته اي.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در كنگره بزرگداشت امام المفسّرين علامه طبرسي (ره) ـ قم؛ سالن اجتماعات مدرسه عالي دارالشفاء ـ 31/6/1381            
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) مستدرك الوسائل/ 3/ 355      (2) آل عمران/ 103    (3) الكافي/ 2/ 606     (4) يوسف/ 82
(5) كهف/ 77    (6) نساء/ 92  (7) اَلإختصاص/ اَلنَّص/ 191  ـ  حَديثُ قَصيدهِ الفَرَزدَقْ لِعَليِّ بنِ الحُسين (ع)
(8) الكافي/ 2/ 604  ـ  با اندكي تفاوت    (9) مزّمل/ 5   (10) تكاثر/ 5  (11) سجده/ 12
(12) نهج البلاغه/ خ 184