بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم
ذات اقدس الهي در بخش پاياني سوره مباركه «حج» فرمود: شما شناسنامه داريد, گمنام نيستيد, فرزندان خليل حق هستيد: «مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ».[1] اگر جناب سعدي و امثال سعدي گفتند: «خليلِ من همه بتهاي آزري بشكست»[2] همين است. ما هم بالأخره اين بتها را بايد بشكنيم. بدترين بت، غرور و خودخواهي و خودپرستي و منيّت و جاهطلبي وامثال ذلك است. اگر او گفت: «خليل من همه بتهاي آزري بشكست» اين بتهاي آزري در درون ما هم هست. فرمود شما طوري زندگي كنيد كه شناسنامه پدرتان را داشته باشيد. وقتي خدا در سوره «صافات» از خليل حق ياد ميكند ميفرمايد: «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ»[3] اگر حداكثر كوشش ما اين نباشد كه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»،[4] حداكثر كوشش ما اين باشد كه «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ»، آنكه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ، عَشْرُ أَمْثالِها ميگيرد, اما اينكه «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ» معلوم نيست چه چيزهايي بگيرد، همه اسرار عالَم را تا آنجا كه ممكن است ذات اقدس الهي به قلب سليم عطا ميكند؛ لذا امام باقر فرمود: «لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ». بعد از دو سطر كه بين معرفت و علم فرق گذاشت, فرمود: «لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَة نَفسِكَ» هيچ معرفت و شناخت جزئي نيست به اندازه اينكه انسان گوهر هستي خود را بشناسد، اگر گوهر هستي خود را شناخت، اين گوهر ابدي است که برای رهتوشه ابدي، زادراه ابدي، مركب ابدي و راحله ابدي فكر ميكند. اين بيان نوراني امام باقر(ع) سطر اوّلش اين بود :«لا عِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَة و لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ» بعد از يك سطر، ميفرمايد: «لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَة نَفسِكَ». اگر كسي خود را بشناسد ارزان نميفروشد، چيزي كه غير لقاي حق باشد و غير ابدي باشد و انسان را رها كند و افسوس آن بماند، اين در شأن انسان نيست.
سختی دل کندن از متعلق ها
چرا فشار مرگ شروع ميشود؟ چرا «عندالاحتضار» عدّهاي دست و پا ميزنند؟ فشار مرگ، حال احتضار براي اين است كه انسان محبوبهايي دارد، يك؛ به اين محبوبها و متعلّقها دل بسته است, دو; هنگام مرگ, محبوب را از او رها ميكنند، سه؛ محبت ميماند, چهار؛ محبّتِ بيمحبوب دردآور است، پنج؛ چرا معتادها وقتي دستگير شدند دردشان شروع ميشود؟ براي اينكه مواد را از آنها ميگيرند، يك؛ اعتياد مانده است، دو؛ اعتياد بدون متعلّق دردآور است، سه؛ ما هم در حال مرگ همين طور هستيم، اگر به چيزي عادت كردهايم، دل بستهايم، آن متعلّق را از ما ميگيرند، يك؛ اين تعلّق ميماند، دو؛ تعلّق بدون متعلّق عذابآور است، سه؛ رنج اين بيچاره در بستر احتضار همين است، در قبر همين است، به صورتهاي ديگر هم عذاب الهي هست، چه اينكه به صورتهاي ديگر هم روح و ريحان الهي هست؛ ولي اوّلين درد از همينجا شروع ميشود.
وجود مبارك امام باقر(ع) فرمود به فكر خود باش! طولي نميكشد كه انسان وارد صحنهاي ميشود كه اصلاً كسي را نميشناسد و كسي هم او را نميشناسد «آنها که خواندهام همه از ياد من برفت»[5] چيزهاي ديگر لازم است. بنابراين اگر ما اينچنين بينديشيم هم خودمان در روح و ريحان هستيم, هم جامعه از دست ما روح و ريحان است و هم آنطوري كه وجود مبارك امام باقر فرمود به مقصد ميرسيم. در يكي از بيانات نوراني امام صادق(ع) است، وقتی فرمايش حضرت تمام شد، يكي از مخاطبان و شركتكنندگان در محفل درس حضرت گفت عجب جواهري ما از شما استفاده كرديم، حضرت فرمود: همين، حيفت نيامد كه اين حرفها را به جواهر تشبيه كردي؟ «هل الجوهر الاّ الحجر»[6] طلا يك سنگ زرد است, اين حرفها و آيات الهي را كه ما براي شما از ذات اقدس الهي و انبياي الهي نقل كرديم به سنگ تشبيه كردي؟!
ضرورت طرد نظام شاهنشاهی درونی
بنابراين ما الآن وارد شهر پربركت رجب شديم «أصَب» هست، رحمت الهي ريخته ميشود، سعي كنيم به اندازه كافي از اين باغ بهره ببريم. دعاهاي نوراني مراحل مناسب را براي پيمودن فراهم ميكند كه بعد به ماه شعبان و ماه رمضان ميرسيم، باور كنيم اگر در درون ما آن گوهر بتابد، هيچ چيزي براي ما ارزش ندارد سلطنت بيرون را اين ملت و بزرگواري ملت، امام راحل و شهدا طرد كرد، نظام شاهنشاهي را طرد كرد؛ اما يك نظام شاهنشاهي در درون ماست، اين بيان نوراني اميرالمؤمنين(ع) است که فرمود: من دوستي داشتم كه در چشمان من خيلي بزرگ بود، ميدانيد چرا او در چشمان من بزرگ بود و من او را با عظمت ميديدم؟ «كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِه»[7] او از نظام شاهنشاهي شكم بيرون آمده بود! اين سلطنت شكم را از تخت كشيده، سلطنت بيرون مهم نيست، اين شكم و خودخواهي و خودپرستي اين را كه رها كنيم «گر شود دشمن دروني نيست باكي از دشمن بروني نيست»[8] ما هر آسيبي كه در طيّ اين 37 سال ديديم، براي اينكه آن اوّلي را طرد كرديم، اين دومي را موفق نشديم، آن سلطنت بيرون را طرد كرديم؛ اما نشد كاري كه اميرپسند باشد كنيم, فرمود: «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ و كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِه»، چون زرق و برق دنيا در نزد او كوچك بود، او در چشمان من بزرگ بود. مشكل ما اينهاست، اگر اينها حل شود، چه اينكه براي عدّهاي حل شد، براي ديگران هم ـ انشاءالله ـ حل شود! هيچ آسيب و گزندي به نظام, مملكت و ملت و كشور عزيز ما نخواهد رسيد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با علما، فضلا، وزير بهداشت و طلاب شهرستان آمل و حوزه امام حسن عسكري(ع) ـ قم؛11/2/93
خوان روزهای یک شنبه منتشر میشود.
ــــــــــــــــــــــ
[1]. حج، 78.
[2]. ديوان سعدی، غزل40.
[3]. صافات،78.
[4]. انعام،160.
[5]. ديوان سعدی، غزل421.
[6]. سفينة البحار، ج5، ص71.
[7]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت289.
[8]. هفت اورنگ (جامي)، سلسلةالذهب، دفتر اول.