به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 4,106
بازدید دیروز: 1,937
بازدید هفته: 6,043
بازدید ماه: 121,549
بازدید کل: 23,783,345
افراد آنلاین: 7
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۳۰ اردیبهشت ۱٤۰۳
Sunday , 19 May 2024
الأحد ، ۱۱ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
زلال بصیرت (۴۰) - نشانه‌های بنده خدا بودن(بخش دوم و پایانی) بندگی ما؛ ادعا یا واقعیت
نشانه‌های بنده خدا بودن(بخش دوم و پایانی)

زلال بصیرت

 بندگی ما؛ ادعا یا واقعیت

Image result for ‫آیت‌اللّه مصباح یزدی‬‎

  بسم الله الرحمن الرحیم

همه ما خیلى خود را دارا مى‏دانیم؛ البته به زبان مى‏گوییم كه آنچه داریم خدا داده است. ولى خودمان را هم دارا مى‏دانیم: مگر نمی‌گوییم دست خودم، پاى خودم، گوش خودم، عقل خودم، مال خودم، علم خودم؟ گاهى‏آدمیزاد آنقدر غافل مى‏شود كه به این تصریح هم مى‏كند: «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی»(1). این معنا با اختلاف مراتب در دل همه ما هست. زمانی پیغمبر اكرم(ص) كسی را فرستادند كه از یكی از اصحاب زكات اموالش را بگیرد؛ گفت: مگر پیغمبر از ما باج مى‏خواهد؟! ما زحمت كشیدیم و كار كردیم! ما مسلمان هستیم، نماز مى‏خوانیم، خدا را بندگى مى‏كنیم، برای چه باید باج بدهیم؟ این، یعنى اینكه من خودم مالكم و اگر خدا بگوید: زكات بده، یعنى از من باج مى‏خواهد؛ مى‏خواهد به زور مال من را بگیرد. در دل ما هم مراتب ضعیفى از این ادعا هست: «وَ ما یُؤمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(2). ما وقتى مى‏خواهیم سر سال خمس اموالمان را حساب كنیم، سعى مى‏كنیم كمتر خمس بدهیم. چند ریالى هم كه مى‏خواهیم بدهیم، سعى مى‏كنیم به كسی بدهیم كه نصف آن را ببخشد. حاضریم ده برابر آن را در یك مهمانى خرج كنیم؛ اما موقع خمس دادن مى‏خواهیم تا جایی كه ممكن است كمتر بپردازیم. در حالی که این مال متعلق به خداست و افتخار است كه مال خدا به دست تو به بنده خدا برسد؛ ثوابش هم به تو مى‏رسد. اما ته دلمان این است كه: نه، مال خدا نیست؛ مال خودمان است و خدا مى‏خواهد از ما باج بگیرد و البته این درمورد تكلیف واجب است؛ چه رسد به تكلیف مستحب!
باید آثار بندگی در همه رفتارهایمان حتى در درس و بحث ظهور كند. حال اگر كسى بخواهد در همه حالات، رفتار، گفتار، حركات و همه سكناتش بندگی ظهور كند، باید چنان حالتى داشته باشد كه براى خودش هیچ نبیند. اگر خدا بر ما منت گذاشت و این معرفت را به ما داد كه هیچ نداریم و همه اینها امانت است؛ بایدخدا را شكر كنیم. گاهى خدا چنین لطفی به بعضى از بندگانش مى‏كند؛ گاهى سخنور ماهری در حال سخنرانی حرف خود را فراموش می‌كند و هر چه فكر مى‏كند یادش نمى‏آید؛ یا عالم بزرگى در سنین كهولت، درحال قرائت سوره حمد یك آیه را یادش مى‏رود. همه اینها لطف خدا است كه به او بفهماند كه تو حتی به این اندازه هم از خودت چیزى ندارى كه آیه‏اى را كه ده‏‌ها هزار بار خوانده‌اى، خودت به یاد آوری.
تنبیه خواص
یكى از اساتید نقل مى‏فرمودند كه ما در نجف به درس استادى مى‏رفتیم كه چند نفر از بزرگان مراجع امروز، در آن زمان در درس ایشان شركت مى‏كردند. یك روز ایشان تشریف آوردند و مطلبى را تدریس كردند؛ بعضى از شاگردان، هم طبق معمول اشكالی را مطرح كردند و ایشان جواب دادند و درس تمام شد. فردا ایشان موقع درس دادن عیناً همان مطلب را از همان جا شروع كرده و درس دیروز را تكرار كردند. آن شاگرد هم همان اشكال را تكرار كرد و ایشان هم باز همان جواب را دادند؛ درس روز دوم هم تمام شد، ولی استاد مطلب تازه‏اى نگفتند. روز سوم هم آقا تشریف آوردند و مجدداًٌ از همان جایى كه روز اول و دوم بیان كرده بودند، همان مطالب را گفتند. آن شاگرد هم باز همان اشكال را مطرح كرد و همان جواب را شنید. یكى از شاگردان به استاد عرض كرد كه آقا جریان چیست؟ سه روز است كه این درس و همان اشكال و جواب عیناً تكرار مى‏‌شود؟ ایشان در جواب فرمودند: سه روز است فكر من جامد است. هرچه می‌خواهم درباره این موضوع فكر كنم، همان حرف‏‌ها به ذهن من مى‏آید، شما هم همان اشكال را مطرح مى‏كنید؛ من هم همان جواب را مى‏دهم؛ فكر من پیش نمى‏رود. این نشانه این است كه خدا بعضى بندگان خاص خودش را كه خداى ناكرده توهمی به ذهنشان خطور كرده باشد، برایشان زمینه وسوسه شیطان یا زمینه عُجبى فراهم شده باشد، آنها را به این صورت تنبیه مى‏كند و به ایشان یادآورى مى‏كند كه اگر عنایت خدا نباشد، فقط همان حرف‏هایى كه دیروز به تو یاد دادیم، به یاد دارى؛ و حتی ممكن است كه همان مطالب را هم فراموش كنی.
ما همه هیچیم، هرچه هست از اوست
آدمیزاد باید این را بفهمد كه همه چیز از آن خداست و او همه كاره است؛ خوش به حال كسانی كه زود این مطلب را بفهمند كه همه هستى مال اوست و در دست ما عاریه است و بر طبق این اعتقاد هم عمل كنند. اگر كسى به این اعتقاد واقعاً عمل كند، در بعضى اوقات، حالت آدم ورشكسته را پیدا مى‏كند. اگر من تا امروز خود را مالك مى‏دانستم؛ اما امروز دست‌خالى شدم و هیچ چیز ندارم. تا دیروز تصور می‌كردم عباداتى دارم، اعمال و ثوابى دارم، ولى حالا متوجه شدم این عبادات مال من نبود؛ بلكه خدا توفیق داده بود و فقط سهم ناچیزى از آن را می‌شد به من نسبت دهند. علاوه بر اینكه اگر درست فكر ‏كنم، مى‏بینم در خیلى موارد معلوم نیست چه اندازه اخلاص داشته‏ام و اگر پاى حسابرسی در كار بیاید، معلوم نیست بتوانم جواب دهم. اگر انسان كاملا درك كرد كه هیچ ندارد، حالت بریدن و انقطاع به او دست مى‏دهد؛ مثل كسى كه ناگهان تمام سرمایه‏اش آتش بگیرد یا مال‏التجاره‏اش غرق شود. چنین كسی جایى را نمى‏بیند كه به آن چنگ بزند، مگر دامان خدا.
اما رفتن به درگاه خدا هم استحقاق و اهلیتى مى‏خواهد. من كه هیچ ندارم، استحقاقى هم ندارم. من چه كار كرده‌ا‌م كه استحقاق لطف خدارا داشته‌باشم؟ اگر كار خوبى بوده، لطف و توفیق او بوده؛ من چه كار كرده‌ام؟ این حرف‌‌ها را از زبان كسانی مى‏گویم كه خداى متعال به آنها لطف مى‏كند و اینگونه مى‏شوند. در چنین حالى‏؛ اشك انسان جارى مى‏شود، بدنش مى‏لرزد و رنگ از رخساره‌اش مى‏پرد. چون می‌بیند هر چه داشته، رفت و چیزی برایش نمانده. با خود می‌گوید چه كنم؟ كجا بروم؟ وقتى مى‏بیند خود او اهلیت و استحقاق هم ندارد، به خداوند عرض می‌كند: به من نگاه نكن كه لیاقت ندارم، بلكه به خاطر كسانی كه نزد تو احترام دارند به من رحم كن. دیگر به چه متوسل می‌شود؟ به هر چه احتمال می‌دهد كه پیش خدا آبرو و احترامى داشته باشد.
عرض بندگی معصومین(ع)
از بیانات حضرات معصومین استفاده مى‏شود كه آنها هم در مقام بندگى نگاهی به خودشان مى‏اندازند، از آن جهت كه بنده‏اند و هیچ ندارند؛ و یك نگاه به كرامت‏هایى كه خدا به آنها داده و مال خداست. آنان وقتى به ذات خودشان نگاه مى‏كنند، در می‌یابند كه حتی خود ایشان هم از خود چیزى ندارند؛ هر چه دارند خدا داده؛ خودِ منهاى آنچه خدا داده یعنى یك مجموعه تهى. آنها، با اینكه هیچ گناهى نكرده‌اند اشك و زاری‌شان بیش از ماست. ولی ما با اینكه سرشار از گناه هستیم؛ آن حال را پیدا نمى كنیم؛ مگر اینكه براى پیدا كردن این حال هم دست به دامن آنها شویم و بگوییم: خدایا! به حق این عزیزانت به ما هم عنایتى بكن كه ما هم حالت توبه و انابه پیدا كنیم.
امام سجاد (ع) در این مقام، دست به استغفار برمی‌دارند. البته برای این كه چرا ائمه معصومین(ع) این‏گونه بیاناتى داشته‌اند، به خودشان نسبت گناه مى‏دادند و از آن استغفار مى‏كردند، وجوهى ذكر شده است. یكی از این وجوه این است كه كمال بندگى این است كه در مقام اظهار عبودیت، در پیشگاه الهى خود را یك مجموعه تهى ببینند؛ یعنى هر چه هست مال خداست. پس من چه؟ من فقیر محض هستم. هر عیب و زشتى هم هست، از فقر و نداری من است. بى‏حیایى، نداشتن حیا است، حیا را چه كسى داده؟ خدا داده، پس من، خودم حیایى ندارم. علم من را هم خدا داده و من از خودم علمى ندارم. پس زشتی جهل هم از علم نداشتن من است. همه خوبى‌‌ها به آنچه خدا داده بر‌می‌گردد و همه زشتى‌‌ها و پستى‌‌ها از من است كه هیچ ندارم. پس من ذلیل‏ترینم، آنگاه كه به خودم نگاه مى‏كنم، صرف نظر از آنچه خدا داده است؛ وعزیزترینم، وقتى به عزتى كه خدا به من داده نگاه می‌كنم. همینكه گفته: تو بنده منى، این بالاترین عزت است. این مطالب مضمون عباراتی است كه در دعاى عرفه آمده است.
سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدى(دامت بركاته)
در دفتر مقام معظم رهبرى؛ قم،29 /6 /1387
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قصص / 78.                        2. یوسف / 106.