زلال بصیرت (۵۲) - توجه به معنویت راهکار مقابله با خطر فرهنگی (بخش چهارم وپایانی) راه رسیدن به خودشناسی ۱۳۹۴/۰۹/۲۵
توجه به معنویت راهکار مقابله با خطر فرهنگی (بخش چهارم وپایانی)
زلال بصیرت
راه رسیدن به خودشناسی
بسم الله الرحمن الرحیم
پرسشی كه در اکثریت مردم پیش میآید این است که خودشناسی ما خیلی ضعیف است؛ اگر ما خودمان را بشناسیم، نوع ارتباطمان با دوستان، همسایهها، پدر و مادر و افراد دیگر تفاوت خواهد كرد. بسیاری از مردم در اینکه چرا در این جهان زندگی میکنیم و در تشخیص راه خودشناسی، دچار مشكل هستند. بنابراین راه رسیدن به خودشناسی چیست؟ پرسش دیگر اینكه اگر این جهان بر اثر حادثه به وجود نیامده است و قانونمند و نظامند است؛ بر فرض كه ما به قرب الیالله هم برسیم، پس از آن چه میشود؟
در پاسخ باید گفت یک رشته معرفتی یا شاخه علمی را در نظر بگیرید. شما با هر علمی مواجه شوید، به صورت یك دفعه نمیتوانید همه مسائل آن علم را حل كنید. امكان ندارد كه انسان شب بخوابد و صبح برای مثال، روانشناس یا جامعهشناس شود. متخصص شدن در یك رشته به سالها تلاش علمی و مطالعه نیاز دارد تا اینكه به مراتب بالای آن علم دست یابد. این نیز همینطور است؛ یک حد نصابی هست، که همه باید داشته باشند؛ خدا پدران و مادران ما را رحمت کند، آنها به وسیله همین تعلیم اصول و فروع دین، این نوع آموزهها را به ما القا کردند؛ منتها باید این را شکوفا کنیم و بكوشیم معرفتمان را قویتر و بیشتر كنیم. هر چه خداشناسی ما تقویت شود و معارف مربوط را فراگیریم ـ چه از قرآن و یا روایات و یا علوم عقلی ـ پیشرفت بیشتری خواهیم داشت. البته نباید فراموش کنیم که یکی از عوامل رشد، عمل بر طبق این آموزهها و معارف است؛ مانند کسی که میخواهد راننده شود، اگر قواعد رانندگی را یاد بگیرد، هر قدر بیشتر عمل کند، در كار مسلطتر میشود؛ یعنی به صرف اینکه فرمول را یاد بگیرد، راننده نمیشود؛ باید خواند و به همان اندازه هم عمل کرد؛ مانند رابطه زیگزاگ بین علم و عمل كه هر چه را فراگرفتیم باید بكوشیم درست عمل کنیم تا بر پایه معرفتمان افزوده شود. به هر حال، این یک رشته معرفتی است كه مانند دیگر علوم مراتبی دارد. باید از پایه شروع کرد و به تدریج پیش رفت تا به مقامات عالی رسید. ولی فراموش نکنیم که این مسئله، یکی از اصیلترین مسائل فرهنگی بشر است. اگر شنیده باشید، در زمان افلاطون و سقراط، بر در معبد یونان نوشته بودند خود را بشناس؛ یعنی انبیا مطلبی را القا کردند و فیلسوفان هم یاد گرفتند. باید این موضوع را جدی بگیریم و نپنداریم با مطالعه یك مقاله، خودشناس میشویم و یا با خواندن یك مقاله روانشناسی، میتوان روانشناس یا پزشک شد؛ بلكه رسیدن به این مراتب گامهایی دارد كه باید به صورت تدریجی پیمود.
اما دربارة مسئله دوم كه آخرش چیست، نخست، صرفنظر از آن، باید ببینیم آخرش چه باید باشد؛ معنای صحیحش این است که هر موجود ذیشعوری ذاتا خوشی و کمال خودش را میخواهد؛ اول خودش را دوست دارد و چون خودش را دوست دارد، کمالات و راحتی خودش را میخواهد. هر قدر این مسئله بیشتر شود، یعنی بر کمالش افزوده شود، بر سعادتش افزوده شود، زندگیاش راحتتر باشد، آن به مقصد نزدیکتر است؛ مقصد همین است. اصالتا خواسته ذاتی یك موجود زنده همین است که زندگی راحتی داشته باشد؛ کمالاتی را که میتواند واجد شود، اینها را واجد شود و بالاتر از این، چیزی نیست.
این مسئله مراتب دارد؛ سنخ این، مانند مال است؛ سیریپذیر مال چگونه است؛ انسان هر چه مال پیدا کند، میگویید اگر میتوانستم كره دیگری را فتح كنم، خوب است؛ این نیاز نیز مانند همین مقوله است و مراتبی دارد. زندگی سعادتمندانه کمال انسان است. برای مثال، اگر در هر ماه یك روز آزاد و راحت باشیم و در باغی استراحت کنیم و تفریح، ورزش و غذای خوبی داشته باشیم، خیلی خوب است. اگر بهجای هر ماه، هفتهای یک روز باشد، خیلی بهتر است؛ اگر هر روز باشد، خیلی عالی است؛ اما میدانیم که آدمیزاد همیشه در این زندگی نمیماند و بالاخره یک روز خواهد مرد؛ بالاتر از این چیست؟ این است که زندگیای داشته باشد که نمیرد؛ بعد از آن چه؟ دیگر بعد ندارد. نهایت همه اینها مرگ است. اگر مرگ نباشد، چه میشود؟ دیگر بالاتر از سیاهی رنگی وجود ندارد و این آخر قضیه است. این بعد ندارد؛ بعد برای این است که این تمام شود؛ این تمامشدنی نیست. این همان چیزی است که انسان میخواهد؛ منتها خود این مراتب دارد. در حال حاضر، ما مراتب بعدیاش را نمیفهمیم؛ انبیا آمدند به ما بفهمانند که آنچه شما میبینید درست است؛ اما این همه قضیه نیست؛ شیر و عسل هم خیلی لذیذ است و در بهشت هم برای شما نهرهایی از شیر و عسل هست؛ اما این همه قضیه نیست: وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ(توبه/72). باید به دنبال فهم این مسئله باشید؛ اگر انسان، محبوب و معشوقی داشته باشد و با او غذا بخورد، غذایش خیلی لذتبخش خواهد بود؛ یعنی با او بودن، مسئله است؛ فرد میكوشد كاری را انجام دهد كه او خوشش میآید؛ ثواب و لذتش به همین است که انسان کاری كند که محبوبش خوشش آید و دیگر از او چیزی نمیخواهد؛ اینکه میگوئیم بعد از آن چه میشود، برای چیزی است که بعد داشته باشد؛ چیزی که بعد ندارد، معنا ندارد بپرسیم بعد از آن چه میشود. همه اینها برای این است که ما نگرانیم این تمام شود؛ وقتی گفتند این تمام شدنی نیست، به جایی میرسد که تمام شدنی نیست و دیگر بعد ندارد.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی (دام ظله) در دیدار جمعی از دانشجویان دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین ؛ قم ؛4 /2 / 1394
در پاسخ باید گفت یک رشته معرفتی یا شاخه علمی را در نظر بگیرید. شما با هر علمی مواجه شوید، به صورت یك دفعه نمیتوانید همه مسائل آن علم را حل كنید. امكان ندارد كه انسان شب بخوابد و صبح برای مثال، روانشناس یا جامعهشناس شود. متخصص شدن در یك رشته به سالها تلاش علمی و مطالعه نیاز دارد تا اینكه به مراتب بالای آن علم دست یابد. این نیز همینطور است؛ یک حد نصابی هست، که همه باید داشته باشند؛ خدا پدران و مادران ما را رحمت کند، آنها به وسیله همین تعلیم اصول و فروع دین، این نوع آموزهها را به ما القا کردند؛ منتها باید این را شکوفا کنیم و بكوشیم معرفتمان را قویتر و بیشتر كنیم. هر چه خداشناسی ما تقویت شود و معارف مربوط را فراگیریم ـ چه از قرآن و یا روایات و یا علوم عقلی ـ پیشرفت بیشتری خواهیم داشت. البته نباید فراموش کنیم که یکی از عوامل رشد، عمل بر طبق این آموزهها و معارف است؛ مانند کسی که میخواهد راننده شود، اگر قواعد رانندگی را یاد بگیرد، هر قدر بیشتر عمل کند، در كار مسلطتر میشود؛ یعنی به صرف اینکه فرمول را یاد بگیرد، راننده نمیشود؛ باید خواند و به همان اندازه هم عمل کرد؛ مانند رابطه زیگزاگ بین علم و عمل كه هر چه را فراگرفتیم باید بكوشیم درست عمل کنیم تا بر پایه معرفتمان افزوده شود. به هر حال، این یک رشته معرفتی است كه مانند دیگر علوم مراتبی دارد. باید از پایه شروع کرد و به تدریج پیش رفت تا به مقامات عالی رسید. ولی فراموش نکنیم که این مسئله، یکی از اصیلترین مسائل فرهنگی بشر است. اگر شنیده باشید، در زمان افلاطون و سقراط، بر در معبد یونان نوشته بودند خود را بشناس؛ یعنی انبیا مطلبی را القا کردند و فیلسوفان هم یاد گرفتند. باید این موضوع را جدی بگیریم و نپنداریم با مطالعه یك مقاله، خودشناس میشویم و یا با خواندن یك مقاله روانشناسی، میتوان روانشناس یا پزشک شد؛ بلكه رسیدن به این مراتب گامهایی دارد كه باید به صورت تدریجی پیمود.
اما دربارة مسئله دوم كه آخرش چیست، نخست، صرفنظر از آن، باید ببینیم آخرش چه باید باشد؛ معنای صحیحش این است که هر موجود ذیشعوری ذاتا خوشی و کمال خودش را میخواهد؛ اول خودش را دوست دارد و چون خودش را دوست دارد، کمالات و راحتی خودش را میخواهد. هر قدر این مسئله بیشتر شود، یعنی بر کمالش افزوده شود، بر سعادتش افزوده شود، زندگیاش راحتتر باشد، آن به مقصد نزدیکتر است؛ مقصد همین است. اصالتا خواسته ذاتی یك موجود زنده همین است که زندگی راحتی داشته باشد؛ کمالاتی را که میتواند واجد شود، اینها را واجد شود و بالاتر از این، چیزی نیست.
این مسئله مراتب دارد؛ سنخ این، مانند مال است؛ سیریپذیر مال چگونه است؛ انسان هر چه مال پیدا کند، میگویید اگر میتوانستم كره دیگری را فتح كنم، خوب است؛ این نیاز نیز مانند همین مقوله است و مراتبی دارد. زندگی سعادتمندانه کمال انسان است. برای مثال، اگر در هر ماه یك روز آزاد و راحت باشیم و در باغی استراحت کنیم و تفریح، ورزش و غذای خوبی داشته باشیم، خیلی خوب است. اگر بهجای هر ماه، هفتهای یک روز باشد، خیلی بهتر است؛ اگر هر روز باشد، خیلی عالی است؛ اما میدانیم که آدمیزاد همیشه در این زندگی نمیماند و بالاخره یک روز خواهد مرد؛ بالاتر از این چیست؟ این است که زندگیای داشته باشد که نمیرد؛ بعد از آن چه؟ دیگر بعد ندارد. نهایت همه اینها مرگ است. اگر مرگ نباشد، چه میشود؟ دیگر بالاتر از سیاهی رنگی وجود ندارد و این آخر قضیه است. این بعد ندارد؛ بعد برای این است که این تمام شود؛ این تمامشدنی نیست. این همان چیزی است که انسان میخواهد؛ منتها خود این مراتب دارد. در حال حاضر، ما مراتب بعدیاش را نمیفهمیم؛ انبیا آمدند به ما بفهمانند که آنچه شما میبینید درست است؛ اما این همه قضیه نیست؛ شیر و عسل هم خیلی لذیذ است و در بهشت هم برای شما نهرهایی از شیر و عسل هست؛ اما این همه قضیه نیست: وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ(توبه/72). باید به دنبال فهم این مسئله باشید؛ اگر انسان، محبوب و معشوقی داشته باشد و با او غذا بخورد، غذایش خیلی لذتبخش خواهد بود؛ یعنی با او بودن، مسئله است؛ فرد میكوشد كاری را انجام دهد كه او خوشش میآید؛ ثواب و لذتش به همین است که انسان کاری كند که محبوبش خوشش آید و دیگر از او چیزی نمیخواهد؛ اینکه میگوئیم بعد از آن چه میشود، برای چیزی است که بعد داشته باشد؛ چیزی که بعد ندارد، معنا ندارد بپرسیم بعد از آن چه میشود. همه اینها برای این است که ما نگرانیم این تمام شود؛ وقتی گفتند این تمام شدنی نیست، به جایی میرسد که تمام شدنی نیست و دیگر بعد ندارد.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی (دام ظله) در دیدار جمعی از دانشجویان دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین ؛ قم ؛4 /2 / 1394