زلال بصیرت (۵۴) - زلال بصیرت اختلافات ؛ ریشهها و راهحلها (1) ۱۳۹۴/۱۰/۰۹
مروری بر قرآن کریم نشان میدهد که خدای متعال انسانها را از یک منظر به دو دسته کلی تقسیم میکند: دسته اول كسانی هستند كه آنها را در آیهای از قرآن چنین توصیف فرموده: إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ (فرقان،44)؛ اینها جز مثل چهارپایان نیستند و در آیه دیگری آنها را شَرَّ الدَّوَاب (انفال، 22)، به معنی بدترین جنبندگان نامیده است و در باره آنها میفرماید: ذَرْهُمْ یأْكُلُواْ وَیتَمَتَّعُواْ (حجر،3)؛ آنها را به خود واگذار، تا بچرند و بخورند. در برابر این گروه، عده دیگری هستند که از آنها به عنوان أَوْلِیاءَ اللَّه یاد شده، مورد تکریم الهیاند و در میان ایشان است که خلیفهًْ الله تحقق پیدا میکند. حال، اگر ما بخواهیم وجه تمایز و تفاوت اساسی بین این دو دسته را پیدا کنیم، به چه عاملی خواهیم رسید؟
ویژگیهای انسان برسایر مخلوقات
دو ویژگی برای انسان، به عنوان اشرف مخلوقات میتوان بر شمرد، که در حیوانات نیست؛ ویژگی اول: اینکه آدمی توانایی درك معلوماتی را دارد که حیوانات قادر به فهمیدن آنها نیستند. خدای متعال انسان را با چنین توانمندی و نیرویی آفریده است؛ حال اگر كسی این نیرو را به کار نگیرد، یا از آن سوءاستفاده کند، از مرتبه انسانیت سقوط كرده و مثل چهارپایان یا بدتر از آنها میشود. خداوند این گروه را در قرآن چنین توصیف میكند:كسانی كه از عقل و چشم و گوش خود برای شناختن حقایق استفاده نمیكنند، مانند چهارپایان، بلكه بدتر از آنها هستند، چون اهل غفلتند. (اعراف،179)
معمولاً از ویژگی اول كه به درک حقایق و شناخت مربوط میشود، به عنوان «عقل» یاد میشود. بشر با كمك همین ابزار توانسته است در علوم مختلف به پیشرفتهای چشمگیری دست یابد و صنایع و ابزارهای امروزی را برای زندگی خود اختراع کند؛ دامنه این ابزار شناخت حتی فراتر از علوم طبیعی، به ماورای طبیعت هم میرسد. البته در برخی از آیات قرآن مثل: كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ (نور،41)، نوعی از علم به همه موجودات نسبت داده شده، كه هر چند ما حقیقت آن را نمیشناسیم و تعبداً آن را میپذیریم، ولی میدانیم كه این علم از مقوله دیگری غیر از علم و دانش بشری است.
ویژگی دیگر آدمی، که مهمتر از خصوصیت اول است و از شناخت وی ناشی میشود و او را از حیوانات متمایز میكند، انگیزه او در رفتارهایش است. انگیزه حیوانات در رفتارشان عمدتاً به رفع نیازهای جسمی یا پاسخ به غرایز برمیگردد. اگر انسان نیز با همین انگیزهها رفتاری را انجام دهد، تفاوتی بین او و حیوان نیست. پس انسان باید ورای انگیزههای حیوانی، هدف دیگری نیز در رفتارهای خود داشته باشد.
برخی رفتارها از انسان صادر میشود كه با انگیزههای حیوانی قابل توجیه نیست. به عنوان نمونه نقل شده است كه در یكی از جنگهای زمان پیغمبر اکرم (ص) برای یکی از مجروحان كه به شدت تشنه بود، ظرف آبی آوردند؛ اما او از نوشیدن آب خودداری كرد و به مجروح دیگری كه كنار او بود اشاره كرد. مجروح دوم نیز آب را ننوشید و به فرد سوم اشاره كرد. این جریان تا هفت نفر ادامه یافت. اما وقتی آب را برای نفر هفتم بردند، دیدند او به شهادت رسیده است؛ همچنین وقتی كه آب را برای مجروحان قبل بردند، آنها نیز شهید شده بودند. چه عاملی موجب میشود كه یك مجروح تشنه كه در حال احتضار است، ایثار كند و آب را به مجروح دیگری حواله بدهد؟ قطعاً چنین امری در حیوانات سابقه ندارد و همین مسئله موجب تفاوت میان انسان و حیوان میشود.
از دیرباز فلاسفه و روانشناسان تحقیقاتی در جهت شناسایی عوامل مؤثر در رفتارهای انسان انجام دادهاند كه در نتیجه آنها مکاتب مختلف روانشناسی به وجود آمده است. اما آنچه ما از قرآن استفاده میكنیم اجمالاً این است كه برخی از آدمیان از چهارپا بدتر هستند و به تعبیر قرآن «شَرَّ الدَّوَاب»اند؛ در مقابل، کسانی هستند كه در قطب مخالف گروه اول قرار دارند؛ البته بین این دو قطب مراتب زیادی است. حال، ما بین این دو قطب در کجا قرار داریم؟
انتخاب ؛ ویژگی انحصاری انسان
خدای متعال قوای مشترک بین انسان و حیوان را در اختیار ما قرار داده، تا ما بتوانیم با انتخاب و اختیار خود مسیر رسیدن به خلافت خداوند را طی کنیم و به قرب الهی نائل شویم. وسایل لازم، از جمله عقل (اعم از عقل نظری كه برای شناخت حقایق مورد نیاز است و عقل عملی كه در بخش شناخت ارزشها كاربرد دارد) را نیز در اختیارمان قرار داده است. علاوه بر آن، با توجه به اینکه عقل به تنهایی کافی نیست و همچنانکه تجربه ثابت كرده، انسانها گاهی با سوءاستفاده از همین عقل، از حیوانات بدتر میشوند، برای تکمیل كار عقل، دین را نیز از طریق وحی برای ما فرستاده، تا تضمینی باشد برای اینکه اشتباه نکنیم. البته هیچ یك از این عوامل، آدمی را مجبور به پیمودن راه تعالی نمیكند. چون آنچه موجب رشد و ترقی انسان میشود، انتخاب و اراده او در این مسیر است؛ از همینرو خدا نخواسته است که کسی به اجبار راه خیر را بپیماید.اگر خدا میخواست، میتوانست همه را جبراً هدایت کند. ولی او خواسته است: فَمَن شَاء فَلْیؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیكْفُرْ (کهف،29)؛ هر كسی با اراده خود باید بین كفر و ایمان، یكی را انتخاب كند. این امر در فرهنگ قرآنی، امتحان نامیده شده است. بنابراین، با وجود اینکه خداوند به آدمی عقل داده و برای تكمیل كار عقل وحی را نازل كرده و انبیا را هم برای هدایت بشر فرستاده و به آنها معجزاتی برای اثبات حقانیتشان عنایت كرده، در عین حال، آدمیزاد میتواند همه این عوامل هدایت را نادیده بگیرد و بر خلاف آنها عمل کند؛ همچنانکه بسیاری از آدمیان چنین کردهاند: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْكُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ (بقره،213)؛ خدا پیامبران را فرستاد تا راه رفع اختلافاتی که بر اثر شهوت و غضب و خواستههای حیوانی بین افراد بشر پیدا میشود، به آنها نشان دهند؛ اما انسانها از همین عامل رفع اختلاف، در جهت اختلاف سوء استفاده کردند: وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ (جاثیه،17).
ریشه اختلافات بشر
البته بعضی از اندیشمندان غربی معتقدند اصولاً حق و باطلی وجود ندارد و هر کس هر چه بفهمد، همان فهم برای او حق و حجت است. این دیدگاه كه پلورالیسم معرفتی است، برخلاف دیدگاه قرآن است كه میفرماید: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ (یونس،32). براساس این آیه، حق یکی است. بنابراین، برای اینکه در دام باطل نیفتیم، باید حق را بشناسیم و مطابق آن عمل کنیم. اما قرآن همه اختلافات را ناشی از جهل و نادانی نمیداند؛ بلكه میفرماید: فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ (یونس،93)؛ دلیل چنین اختلافی را هم در آیه دیگری بَغْیا بَینَهُمْ، یعنی سرکشی و برتریطلبی معرفی كرده است. قرآن این مسئله را پیشبینی كرده و میفرماید: وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ (هود،118)؛ آدمیان همواره اهل اختلاف خواهند بود. در این میان یک استثنا وجود دارد: إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ (هود،119)؛ کسانی میتوانند از اختلافات شیطانی نجات پیدا کنند که مشمول رحمت الهی واقع شوند.
این اختلافات شعبههای گوناگونی دارد؛ بخشی از آنها در مسائل ریشهای و بنیادین است که براساس آنها اهل حق، از اهل باطل و اهل دین از بیدینیان و ملحدان جدا میشوند. بخش نازل آن نیز بین ادیان مختلف است که با وجود اشتراک در اصول توحید، نبوت و معاد، در مسایلی از قبیل آخرین پیامبر، یا حقانیت ادیان دیگر با هم اختلاف دارند. در مرتبه بعد، مسلمانان با وجود اعتقاد به تمامی آنچه پیامبر اسلام (ص) از سوی خدا آورده و در قرآن به آنها تصریح یا اشاره شده، به فرقههای مختلف شیعه و سنی تقسیم شدهاند. رشته این اختلافات ـكه برخی از آنها بر سر مسائل جزئیتر استـ به میان شیعیان نیز ادامه پیدا میكند.
اما همانگونه که امیرالمؤمنین(ع) میفرماید، همه این اختلافات دو ریشه بیشتر ندارد،نقطه آغاز همه فتنههای موجود در بین مسلمانان، که خدا را شناختهاند، به پیامبر ایمان دارند و قیامت را پذیرفتهاند، دو عامل است: هوسها و بدعتها(نهجالبلاغه، صبحی صالح ص 88، خ 50)؛ یك فرد یا گروه، صرف نظر از دستور خدا و پیغمبر، خواسته و تمایلی دارد كه با خواسته و تمایل گروه دیگر در تعارض است و همیشه نمیتوان با زور و اجبار خواسته خود را به طرف مقابل تحمیل كرد؛ بلكه معمولاً راحتترین كار این است كه به شیوههای مختلف، از جمله مطرح كردن حرفهای نو و آراء بدعتآلود فكر دیگران را تغییر داد و برای خود طرفدارانی فراهم كرد. امروزه نمونههای فراوانی از این كار را در كشور خودمان و سایر كشورها میتوانیم پیدا كنیم؛ از جمله مذاهب جدید و فرقههای نویی كه هر از چندی در گوشه و كنار دنیا اختراع میشود. براساس این فرمایش حضرت امیر(ع)دومین عامل اختلافات، آراء بدعتآمیز است. ویژگی این آراء نیز مخالفت همه آنها با کتاب خداست كه با سوء استفاده از سخنان و شعارهای فریبنده، گروهی را بر خلاف دین الهی به دوستی و تبعیت از سران خود وامیدارد.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی (دام ظله) دراجلاس سراسری دبیران احزاب عضو ائتلاف اصولگرایان ـ تهران ـ مدرسه شهدای مؤتلفه 94/6/5
ویژگیهای انسان برسایر مخلوقات
دو ویژگی برای انسان، به عنوان اشرف مخلوقات میتوان بر شمرد، که در حیوانات نیست؛ ویژگی اول: اینکه آدمی توانایی درك معلوماتی را دارد که حیوانات قادر به فهمیدن آنها نیستند. خدای متعال انسان را با چنین توانمندی و نیرویی آفریده است؛ حال اگر كسی این نیرو را به کار نگیرد، یا از آن سوءاستفاده کند، از مرتبه انسانیت سقوط كرده و مثل چهارپایان یا بدتر از آنها میشود. خداوند این گروه را در قرآن چنین توصیف میكند:كسانی كه از عقل و چشم و گوش خود برای شناختن حقایق استفاده نمیكنند، مانند چهارپایان، بلكه بدتر از آنها هستند، چون اهل غفلتند. (اعراف،179)
معمولاً از ویژگی اول كه به درک حقایق و شناخت مربوط میشود، به عنوان «عقل» یاد میشود. بشر با كمك همین ابزار توانسته است در علوم مختلف به پیشرفتهای چشمگیری دست یابد و صنایع و ابزارهای امروزی را برای زندگی خود اختراع کند؛ دامنه این ابزار شناخت حتی فراتر از علوم طبیعی، به ماورای طبیعت هم میرسد. البته در برخی از آیات قرآن مثل: كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ (نور،41)، نوعی از علم به همه موجودات نسبت داده شده، كه هر چند ما حقیقت آن را نمیشناسیم و تعبداً آن را میپذیریم، ولی میدانیم كه این علم از مقوله دیگری غیر از علم و دانش بشری است.
ویژگی دیگر آدمی، که مهمتر از خصوصیت اول است و از شناخت وی ناشی میشود و او را از حیوانات متمایز میكند، انگیزه او در رفتارهایش است. انگیزه حیوانات در رفتارشان عمدتاً به رفع نیازهای جسمی یا پاسخ به غرایز برمیگردد. اگر انسان نیز با همین انگیزهها رفتاری را انجام دهد، تفاوتی بین او و حیوان نیست. پس انسان باید ورای انگیزههای حیوانی، هدف دیگری نیز در رفتارهای خود داشته باشد.
برخی رفتارها از انسان صادر میشود كه با انگیزههای حیوانی قابل توجیه نیست. به عنوان نمونه نقل شده است كه در یكی از جنگهای زمان پیغمبر اکرم (ص) برای یکی از مجروحان كه به شدت تشنه بود، ظرف آبی آوردند؛ اما او از نوشیدن آب خودداری كرد و به مجروح دیگری كه كنار او بود اشاره كرد. مجروح دوم نیز آب را ننوشید و به فرد سوم اشاره كرد. این جریان تا هفت نفر ادامه یافت. اما وقتی آب را برای نفر هفتم بردند، دیدند او به شهادت رسیده است؛ همچنین وقتی كه آب را برای مجروحان قبل بردند، آنها نیز شهید شده بودند. چه عاملی موجب میشود كه یك مجروح تشنه كه در حال احتضار است، ایثار كند و آب را به مجروح دیگری حواله بدهد؟ قطعاً چنین امری در حیوانات سابقه ندارد و همین مسئله موجب تفاوت میان انسان و حیوان میشود.
از دیرباز فلاسفه و روانشناسان تحقیقاتی در جهت شناسایی عوامل مؤثر در رفتارهای انسان انجام دادهاند كه در نتیجه آنها مکاتب مختلف روانشناسی به وجود آمده است. اما آنچه ما از قرآن استفاده میكنیم اجمالاً این است كه برخی از آدمیان از چهارپا بدتر هستند و به تعبیر قرآن «شَرَّ الدَّوَاب»اند؛ در مقابل، کسانی هستند كه در قطب مخالف گروه اول قرار دارند؛ البته بین این دو قطب مراتب زیادی است. حال، ما بین این دو قطب در کجا قرار داریم؟
انتخاب ؛ ویژگی انحصاری انسان
خدای متعال قوای مشترک بین انسان و حیوان را در اختیار ما قرار داده، تا ما بتوانیم با انتخاب و اختیار خود مسیر رسیدن به خلافت خداوند را طی کنیم و به قرب الهی نائل شویم. وسایل لازم، از جمله عقل (اعم از عقل نظری كه برای شناخت حقایق مورد نیاز است و عقل عملی كه در بخش شناخت ارزشها كاربرد دارد) را نیز در اختیارمان قرار داده است. علاوه بر آن، با توجه به اینکه عقل به تنهایی کافی نیست و همچنانکه تجربه ثابت كرده، انسانها گاهی با سوءاستفاده از همین عقل، از حیوانات بدتر میشوند، برای تکمیل كار عقل، دین را نیز از طریق وحی برای ما فرستاده، تا تضمینی باشد برای اینکه اشتباه نکنیم. البته هیچ یك از این عوامل، آدمی را مجبور به پیمودن راه تعالی نمیكند. چون آنچه موجب رشد و ترقی انسان میشود، انتخاب و اراده او در این مسیر است؛ از همینرو خدا نخواسته است که کسی به اجبار راه خیر را بپیماید.اگر خدا میخواست، میتوانست همه را جبراً هدایت کند. ولی او خواسته است: فَمَن شَاء فَلْیؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیكْفُرْ (کهف،29)؛ هر كسی با اراده خود باید بین كفر و ایمان، یكی را انتخاب كند. این امر در فرهنگ قرآنی، امتحان نامیده شده است. بنابراین، با وجود اینکه خداوند به آدمی عقل داده و برای تكمیل كار عقل وحی را نازل كرده و انبیا را هم برای هدایت بشر فرستاده و به آنها معجزاتی برای اثبات حقانیتشان عنایت كرده، در عین حال، آدمیزاد میتواند همه این عوامل هدایت را نادیده بگیرد و بر خلاف آنها عمل کند؛ همچنانکه بسیاری از آدمیان چنین کردهاند: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْكُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ (بقره،213)؛ خدا پیامبران را فرستاد تا راه رفع اختلافاتی که بر اثر شهوت و غضب و خواستههای حیوانی بین افراد بشر پیدا میشود، به آنها نشان دهند؛ اما انسانها از همین عامل رفع اختلاف، در جهت اختلاف سوء استفاده کردند: وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ (جاثیه،17).
ریشه اختلافات بشر
البته بعضی از اندیشمندان غربی معتقدند اصولاً حق و باطلی وجود ندارد و هر کس هر چه بفهمد، همان فهم برای او حق و حجت است. این دیدگاه كه پلورالیسم معرفتی است، برخلاف دیدگاه قرآن است كه میفرماید: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ (یونس،32). براساس این آیه، حق یکی است. بنابراین، برای اینکه در دام باطل نیفتیم، باید حق را بشناسیم و مطابق آن عمل کنیم. اما قرآن همه اختلافات را ناشی از جهل و نادانی نمیداند؛ بلكه میفرماید: فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ (یونس،93)؛ دلیل چنین اختلافی را هم در آیه دیگری بَغْیا بَینَهُمْ، یعنی سرکشی و برتریطلبی معرفی كرده است. قرآن این مسئله را پیشبینی كرده و میفرماید: وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ (هود،118)؛ آدمیان همواره اهل اختلاف خواهند بود. در این میان یک استثنا وجود دارد: إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ (هود،119)؛ کسانی میتوانند از اختلافات شیطانی نجات پیدا کنند که مشمول رحمت الهی واقع شوند.
این اختلافات شعبههای گوناگونی دارد؛ بخشی از آنها در مسائل ریشهای و بنیادین است که براساس آنها اهل حق، از اهل باطل و اهل دین از بیدینیان و ملحدان جدا میشوند. بخش نازل آن نیز بین ادیان مختلف است که با وجود اشتراک در اصول توحید، نبوت و معاد، در مسایلی از قبیل آخرین پیامبر، یا حقانیت ادیان دیگر با هم اختلاف دارند. در مرتبه بعد، مسلمانان با وجود اعتقاد به تمامی آنچه پیامبر اسلام (ص) از سوی خدا آورده و در قرآن به آنها تصریح یا اشاره شده، به فرقههای مختلف شیعه و سنی تقسیم شدهاند. رشته این اختلافات ـكه برخی از آنها بر سر مسائل جزئیتر استـ به میان شیعیان نیز ادامه پیدا میكند.
اما همانگونه که امیرالمؤمنین(ع) میفرماید، همه این اختلافات دو ریشه بیشتر ندارد،نقطه آغاز همه فتنههای موجود در بین مسلمانان، که خدا را شناختهاند، به پیامبر ایمان دارند و قیامت را پذیرفتهاند، دو عامل است: هوسها و بدعتها(نهجالبلاغه، صبحی صالح ص 88، خ 50)؛ یك فرد یا گروه، صرف نظر از دستور خدا و پیغمبر، خواسته و تمایلی دارد كه با خواسته و تمایل گروه دیگر در تعارض است و همیشه نمیتوان با زور و اجبار خواسته خود را به طرف مقابل تحمیل كرد؛ بلكه معمولاً راحتترین كار این است كه به شیوههای مختلف، از جمله مطرح كردن حرفهای نو و آراء بدعتآلود فكر دیگران را تغییر داد و برای خود طرفدارانی فراهم كرد. امروزه نمونههای فراوانی از این كار را در كشور خودمان و سایر كشورها میتوانیم پیدا كنیم؛ از جمله مذاهب جدید و فرقههای نویی كه هر از چندی در گوشه و كنار دنیا اختراع میشود. براساس این فرمایش حضرت امیر(ع)دومین عامل اختلافات، آراء بدعتآمیز است. ویژگی این آراء نیز مخالفت همه آنها با کتاب خداست كه با سوء استفاده از سخنان و شعارهای فریبنده، گروهی را بر خلاف دین الهی به دوستی و تبعیت از سران خود وامیدارد.
سخنرانی آیتالله مصباح یزدی (دام ظله) دراجلاس سراسری دبیران احزاب عضو ائتلاف اصولگرایان ـ تهران ـ مدرسه شهدای مؤتلفه 94/6/5