ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
16 - وقتی براون درویش میشود !
اگر براون به واقع براي سفري مطالعاتي به ايران سفر كرده بود، چرا بايد چنين كاري را برعهده ميگرفت. پاسخ اينجاست كه موضوع جاسوس پروري دولتهاي خارجي در ايران و بهخصوص انگليسيها در آن زمان از اهميت بسياري برخوردار بود. اين مسئله به خصوص در دوران جنگ جهاني اول نتيجهاي فوقالعاده براي انگلستان داشت.
خان ملك ساساني با اشاره به دوران جنگ جهاني اول مينويسد:
«در آن ايام سفارت انگليس هنوز به جاسوسان ايراني خود حقوق ماهيانه مرتب ميداد و آنها را به چهار دسته تقسيم كرده بود؛ حداقل حقوقشان دويست و پنجاه تومان و حداكثرش هزار تومان بود كه اين [پول را] خدمتگزاران سري هر ماهه از بانك شاهي دريافت ميداشتند. برخلاف اين سي ساله اخير كه حقوق ماهيانه جاسوسان بهصورت انعام موقت درآمد و كمپاني نفت سابق از هر كس كه خدمت شايستهاي ديده بود او را دعوت به آبادان ميكرد و پس از پذيرايي شايان يك جام زرين پر از ليره طلا كه به اصطلاح (فول كاپ) ميگفتند به خدمتگزاران صميمي انعام ميداد.»
از همين رو بود كه انگليسيها براي رخنه در بين زرتشتيها تلاش فراواني ميكردند و اين وظيفه در مقطعي از زمان به براون سپرده شد. افرادي كه انتخاب ميشدند، وظايف مهمي را بر عهده داشتند. چنان كه مانكجي هاتريا نقش مهمي را براي انگليسيها ايفا ميكرد. مانكجي كه عبدالله شهبازي پژوهشگر معاصر او را بنيانگذار واقعي اولين سازمان فراماسونري ايران (فراموشخانه) عنوان ميكند،علاوه بر نفوذ در ميان زرتشتيان وظايف مختلفي را برعهده داشت، شهبازي در اينباره مينويسد:
«موج تهاجم [فرهنگي و تبليغاتي بريتانيا] عليه فرهنگ ايراني و اسلامي از دهه 1850 ميلادي در ايران اوج گرفت و اين زماني است كه در كوران جنگ كريمه، يك مأمور اطلاعاتي حكومت هند بريتانيا به نام مانكجي ليمجي هاتريا در ايران مستقر شد. مانكجي از پارسيان هند بود و بهعنوان رييس شبكه اطلاعاتي حكومت هند بريتانيا در ايران كار ميكرد و روابط نزديكي با ديپلماتهاي سرشناس دولت انگليس در ايران، يعني سر رونالد تامسون و ادوارد ايستويك و سرهنري راولينسون داشت.
اين سرآغاز يك دوران نفوذ بسيار جدي استعمار انگليس در ايران است و در پيامد فعاليتهاي مانكجي و شبكه او بود كه سرانجام ميرزا حسينخان مشيرالدوله (سپهسالار) بهعنوان صدراعظم ايران منصوب شد. دوران صدارت سپهسالار، اوج فعاليتهاي فرهنگي و سياسي اين كانون در ايران است. فعاليت فرهنگي مانكجي در چهار شاخه صورت گرفت: اول؛ حمايت و تقويت بابيگري و كمك به گسترش آن، دوم؛ تأسيس و گسترش فراماسونري در ايران، سوم؛ اشاعه باستان گرايي در فرهنگ ايراني، چهارم؛ تقويت برخي از فرقههاي اهل تصوف در ايران.»
مانكجي با بهاييان روابط نزديك و دوستانهاي داشت، منابع بهايي نيز با افتخار از اين دوستي ياد ميكنند: «مانكجي صاحب، در هنگام اقامت حضرت بهأالله در بغداد، به ديدار ايشان فائز شد و پس از چندين سال نامهاي به عكا براي ايشان نگاشت و در آن، خواستار پاسخ به پرسشهايي چند گرديد. از اين رو حضرت بهأالله در پاسخ لوحي نازل به سويش فرستادند، چنان كه ميفرمايد نامه شما در زندان به اين زنداني روزگار رسيد. خوشي آورد و بر دوستي افزود و ياد روزگار پيشين را تازه نمود...»
مانكجي كه براي سالها ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (نويسنده و مبلغ مشهور بهايي) را بهعنوان منشي مخصوص تجارتخانه خويش در كنارش داشت و حتي در نوشتن برخي از كتابهاي بهاييان او را تشويق ميكرد، بهعنوان پخشكننده پول انگليسيها بين حقوقبگيران آن كشور در ايران مطرح بود. او علاوه بر اين دو، با بهاييان شاخصي چون ميرزا حسين همداني (نويسنده كتاب تاريخ جديد، از منابع تاريخي مشهور بهاييت)، ميرزا عبدالرحيم ضرابي (نويسنده تاريخ كاشان و پدر عليقليخان نبيلالدوله، منشي عباس افندي و از سران بهاييت در آمريكا)، ميرزا محمدرضا محمدآبادي يزدي (مبلغ مشهور بهايي در عصر ناصرالدين شاه) و مشهدي حسين قزويني (از بهاييان قديمي و سرشناس تهران و پدر دكتر يونس افروخته بهايي مشهور، ارتباط داشت. ارتباط مانكجي با اعضاي فرقه تا آن حد بود كه آنان هنگام احساس خطر از سوي مخالفان خود، صندوق لوحهايشان را به دست مانكجي ميسپردند يا در انتخاب مراكز آموزشي براي تحصيل فرزندشان با وي مشورت ميكردند، چنان كه در زندگي مشهدي حسين قزويني به اين امر بر ميخوريم.
پس از مرگ مانكجي نيز شاهد دوام اين رشته ارتباط ميان سر جاسوس بعدي انگليس در ايران (سر اردشير ريپورتر يا اردشير جي) با شخص عباس افندي و حمايت اردشير از بهاييان زرتشتي تبار ايراني (نظير ارباب سياوش سفيدوش) در برابر مخالفان زرتشتي آنها هستيم.
***
نگاهي گذرا به شخصيت براون
نبايد و نميتوان تصور كرد مستشرقاني كه به ايران ميآمدند، انسانهايي ساده و معمولي با هوشي متوسط بودهاند، چنان كه براون به هيچ روي انساني عادي نبود. آنها بايد توان قرار گرفتن در هر شرايطي را دارا ميبودند و علاوه برتحمل سختيها كه لازمه سفر در مسيرهاي دشوار بود، هماهنگي با محيط به لحاظ فرهنگي مهمترين ويژگي يك مستشرق موفق بود؛ جايي كه مستشرق نياز داشت تا فرهنگ قوم براي محافظت از خود به مقابله با او نيايد.
به همين دليل است كه خاورشناسي را كه به كار جمعآوري اطلاعات مشغول است گاهي چنان حل در جامعه مورد نظر ميبينيم كه گويا از آن برآمده است.
براون نيز از همين رو داراي پيچيدگيهاي شخصيتي خاصي بود. او زماني به صوفيان و درويشها متمايل شد و به قدري خود را متمايل به اسلام نشان داد كه در سفرنامه حاجي پيرزاده دربارهاش اينطور آمده است:
«حاجي پيرزاده در سفر دوم فرنگ، 1885 ميلادي، با ادوارد براون كه در آن ايام تازه شروع به آموختن زبان فارسي كرده بود، آشنا ميشود. كار اين آشنايي به دوستي ميكشد. آن چنان كه براون از حاجي پيرزاده لقب «مظهر علي» را اخذ ميكند و عكسي از خود را كه قليان به دست دارد به حاجي ميدهد و ذيل پيرزاده آن عبارتي در تمجيد از او مينويسد:
مستر بروني جوانيست به سن بيست و پنج سال از اهل شهر نيوكاستل كه در شمال لندن واقع است و در آنجا معدن زغال سنگ بسيار است و جوان بسيار باهوش و با فهم و ادبي است، زبان فارسي را خوب تحصيل نموده و زبان عربي را خوب و صحيح ميگويد و زبان تركي را نيز يادگرفته و خيلي ميل دارد بالسنه شرقيه و بسيار مايل است به مذهب اسلام و در نزد آقا ميرزا محمدباقر بواناتي شيرازي تحصيل زبان فارسي و كمالات نموده و در شهر لندن هنگام توقف حقير در لندن هر روز و هر شب برحسب خواهش حقير به منزل حقير ميآمد و بسيار بسيار از معاشرت و مجالست او خوش داشتم و بسيار طالب علم و طالب فهم و كمالات است و ذوق عرفاني و خلوت او بسيار است و طالب معاني و اسرار صوفيه است و خيلي ميل دارد به صفحات ايران بيايد براي تكميل زبان فارسي و فهميدن بعضي مطالب عرفان و بسيار مأنوس و خوش اخلاق است. خواهري در شهر نيوكاستل دارد كه خواهر دومي اوست او هم خيلي ميل دارد به سياحت و گردش دنيا و آمدن به ايران و پدر مستر بروني مرد بسيار معتبري است و در شهر نيوكاستل حكومت و رياست دارد و حقير كاغذي به او نوشتم در تمجيد و توصيف مستربروني، او هم جوابي بسيار خوب به حقير نوشته است و مستر بروني در علم طب مهارت تمام دارد و اسم پدر مستر بروني بنجامين چپن براون است و حقير براي خوش آمدن از او و ميل او به اسلام و هوش و كمالات، مستربروني را مظهر علي نام داد كه انشاءالله تعالي از بركت اين اسم مبارك او هدايت و ارشاد به راه راست و صراط مستقيم ملت اسلام و دين محمدي صلواتالله عليه بيايد.»
و در جاي ديگر ميگويد:
«هنگامي كه حقير در لندن بودم و مستر بروني را ملاقات نمودم كه او از شاگردها و تربيت يافتههاي ميرزا باقر بود چنان معتقد و مقيد به دين اسلام شده بود كه مافوق آن به تصور نميآمد و از بابت اسلام خود خيلي مشعوف و مغرور بود و صحبت و ذكر و فكر خود را منحصر به اسلاميت و مذهب و آيين ميداشت والحق مستربروني بسيار با شوق و شعف بود و قرآن مجيد را در نزد ميرزا باقر در لندن بسيار خوانده و تفسير آن را به قدر دانايي خود تحصيل نموده بود و كمالات عرفا و حكما و مردمان خدا را از بر كرده و خيلي عزيز ميداشت و خيلي ميل و آرزو داشت كه از لندن سفر كند و به ايران برود براي تكميل زبان فارسي و استحكام آيين و مذهب و از مكتوبهايي كه به حقير نوشته معلوم ميشود كه چقدر شوق و ميل به قواعد و قانون دين مبين اسلام دارد خاصه به طريقه عرفا و صوفيه و مردمان خداپرست.»
درباره عارف مسلكي براون از زبان عيسي صديق نيز ميشنويم كه:
«[براون] در اثر حشر با طبقات مختلف ايران اشعار مثنوي مولوي را مانند درويشان آرامگاه شاه نعمتالله ولي در ماهان كرمان به آواز ميخواند و به عالم ملكوت صعود ميكند.»(۱)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-۱ براون به قدري در نشان دادن چهرهاي ايران دوست و موجه موفق بود كه افرادي چون علياكبر دهخدا و علامه محمد قزويني به مناسبتهاي مختلف به مدح و ثناي وي پرداخته و او را مردي كريم و داراي سجاياي اخلاقي ميشمردند. متأسفانه رجال علمي و سياسي انگلوفيل ايراني فكر ميكردند، كمكهاي مادي بيدريغ براون از جيب خود اوست، شايد هم ميدانستند كه وي جيره خوار سازمان جاسوسي انگلستان است و خود را به حماقت زده بودند! چرا كه اگر اين گونه نبود كتابهاي تاريخ ادبيات ايران، انقلاب ايران و شناخت فرقه اسماعيليه هرگز نوشته نميشد. كتابهايي كه امروز به آثار براون معروف است اما به جرأت ميتوان گفت كه براون تنها اين كار را مديريت كرده و بر چاپ و تدوين آن نظارت داشته است و اين كتاب حاصل تلاش دوستان اديب او در ايران بوده است.