گفت و گو با استاد موسوی گرمارودی موسسه فرانکلین شعبهای از آمریکا در ایران بود (بخش پایانی) ۳۰/ ۷ ۰/ ۱۳۹۵
گفت و گو با استاد موسوی گرمارودی
موسسه فرانکلین شعبهای از آمریکا در ایران بود (بخش پایانی)
س: پس شما عقیده دارید اگر فرانکلین تاکنون چند کتاب خوب و بیغرض را بیرون داده، به همت این نویسندگانی که به آنها اشاره کردید بوده است؟
گرمارودی: بله در این شکی نباید کرد، بگذریم از اینکه نویسندگان مزبور همگی زندان کشیده و به اصطلاح سیاسی بودند و در هیچ جا به آنها کار نمیدادند و بطور اتفاقی در فرانکلین جذب شدند. ولی مسلم این است که این کار به هر حال در جهت ذوق و تجربه و استعداد آنها هم بود و همین علاقهشان به کار نشر کتاب بود که آنها را حداقل پیش خودشان متعهد ساخت که در این راه در چارچوب فرهنگ ایرانی قدم بردارند. و بعدها با پایمردی و همکاری روشنفکرانی از گوشه و کنار، تا حدودی توانستیم ریزههای فرهنگ غرب را از صافی ملیت و فرهنگ ایرانی بگذرانیم... خود من در شماره تیر ماه سال 52 راهنمای کتاب مقالهای نوشتم که در آن اشاراتی به جنبههای استعمارگرایانه فرانکلین یعنی تهران- نیویورک آن داشتم و دیگران نیز نوشتهها و مقالههائی داشتند بلکه با صراحتی بیشتر و حرفهائی برندهتر و شاید روی همین فشارها بود که رژیم سابق که همیشه سعی میکرد بزک دموکراسی را رعایت کند و جلوی سر و صداها را بگیرد، اقدام به ایرانی کردن فرانکلین نمود. تا اینکه حدود یکسال و نیم دو سال پیش، بعد از یک سری حرفهای پشت پرده و طی مقابله نامهای نام فرانکلین را به (نومرز) تغییر دادند، که میدانیم نومرز وارونه شده همان مرزهای نو آمریکا است. و میبینید که در این ایرانی کردن ظاهری فرانکلین، باز هم آن علاقه و الفت و وابستگی به غرب به نحوی حفظ شده بود و نومرز تحت ریاست عالیه اشرف پهلوی قرار گرفت- زنی که او را میشناسیم و میدانیم چیست و کیست...
س: اگر موافق باشید چند سؤال روز و مملکتی را نیز مطرح کنم. نخست آنکه آیا شما به جمهوری اسلامی، آگاهانه رأی دادید؟ و این را هم میدانیم که شما مطالعاتی اسلامی دارید...
گرمارودی: بله همان طور که اشاره کردید من مطالعات اسلامی داشتهام و اگر کسانی بودند و هستند که عقیده دارند ناشناخته و ناآگاهانه رأی به جمهوری اسلامی دادهاند، شاید من و امثال من با یک شناخت بیشتری رأی دادهایم. اما این را هم اضافه میکنم که من بیش از آنکه تحت تأثیر یک چنین شناختی قرار گرفته باشم تحت تأثیر خواست مردم کشورم واقع شدم، یعنی اگر من مسلمان هم نبودم وقتی میدیدم که روی تمام پلاکاردها نوشته شده اللهاکبر- لااله الا الله یا اینکه همه جمعیت یکصدا میگویند. خدا، قرآن، خمینی یا میگویند، نه شرقی، نه غربی (جمهوری اسلامی) میرفتم و به آنچه که این اقیانوس یکپارچه میخواست رأی میدادم، چنانکه ما دیدیم اقلیتهای مذهبی اعلام کردند و آگهی دادند و پیش از رفراندوم صریحاً گفتند که ما به جمهوری اسلامی رأی خواهیم داد. از طرفی من فکر میکنم اکثریت قریب باتفاق مردم یک طرح کلی از جمهوری اسلامی را در ذهن خودشان داشتهاند و موقعی که امثال معلم شهیدعلی شریعتی از اسلام مطالب و طرحهائی ارائه دادند مردم نزدیکی و علاقه و معلوماتشان بیشتر شد- خاصه آنکه بیش از 90 درصد مردم ما مسلمانند و اغلب هم در فرهنگ شیعه مسلمان هستند که فرهنگی سرخ و پرحماسه است.
س: با نحوه رفراندوم آیا شما موافق بودید؟
شکل رفراندوم به نظر من با آن توضیحی که بعداً امام دادند یعنی نوشتن نوع جمهوریها و حکومتهای دیگر در برگ (نه) کاملتر شد، ولی پیداست که اگر وضع دیگری داشت، دیگر بهانههائی در این زمینه وجود نمیداشت و صورت ایدهآلتری پیدا میکرد. اما از یکطرف من و شما که کارشناس وزارت کشور نیستیم آنطور که باید نمیتوانیم در این خصوص اظهارنظری بکنیم.
س: بگذارید این را به عنوان آخرین سؤال مطرح کنم، شما که یک شاعر و نویسنده هستید فکر میکنید شاعران و نویسندگان و همچنین روشنفکران تا چه حد در انقلاب نقش داشتهاند؟
گرمارودی: میگویند کلمهها پیامبر مفاهیماند، بنابراین آنهائی که با کلمات سر و کار دارند بنوعی نقش رهبری هم دارند. اما نمیتوانیم دقیقاً بگوئیم که ارزش این نقش در انقلاب چقدر بوده است، چون عدهای هم نقش خود را با زندانی کشیدن و شکنجه دیدن و جلوی گلوله رفتن و سلاح بدست گرفتن و مبارزه کردن ایفا کردند، یعنی اینها باعمل خود مردم و گروههای دیگر را رهبری کردند، اینها از این طریق باعث شدند که عدهای به صف آنها بروند و باعث شدند که ترس مردم از تیر خوردن و مردن بریزد، در این مرحله کسانی بودند که کمرشان زیر بار سنگین شکنجهها و فشارهای گوناگون رژیم که میدانیم و میدانید، خم نشد- من خودم تحمل آوردن و سختی کشیدن را از اینها یاد گرفتم. همچنین نویسندگان و شاعران متعهدی بودند و هستند که سعی میکردند با کنایه و اشاره مردم را راهنمائی و رهبری کنند و از آنچه که در پیرامونشان میگذشت آگاهشان سازند.
... گفت «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست- تا اشارات نظر نامهرسان من و توست». و این نویسندگان کسانی بودند که با قلم تا جائی که در اختناق و سانسور برایشان میسر بود حرف خود را میزدند و نقش خود را ایفا میکردند. اما آنچه که میشود گفت این است که نویسنده و شاعر در مبارزات و تحولات و انقلابات همیشه یک نقش دیرپا داشته است و باعث ریشه دوانیدن حس انقلابی شده است. یعنی ما ضمن اشاره به رل نویسنده و شاعر امروز، هرگز نقش آل احمدها و بهرنگیها و شریعتیها را که جزو روشنفکران دست به قلم بودند نمیتوانیم انکار کنیم. این را هم اضافه میکنم که من روحانیت مبارز و پیشرو را نیز از روشنفکر جماعت، جدا نمیدانم. چون اینها روشنفکران مذهبی هستند که هم قلما و هم قدما در انقلاب نقش مؤثر و صددرصدی را بعهده داشتند.