به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,066
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 6,720
بازدید ماه: 6,720
بازدید کل: 24,994,055
افراد آنلاین: 98
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۱۳ -خاطرات امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی- قسمت پایانی : عضویت در تیم کارشناسی انفجار دفتر نخست وزیری ۱۹ / ۰ ۱/ ۱۳۹۵
۱۳  -خاطرات امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی- قسمت پایانی :
 
عضویت در تیم کارشناسی انفجار دفتر نخست وزیری
 
Image result for ‫عضویت در تیم کارشناسی انفجار دفتر نخست وزیری‬‎Image result for ‫عضویت در تیم کارشناسی انفجار دفتر نخست وزیری‬‎

 


انفجار دفتر نخست‌وزیری
در همین دوران بود که حادثه انفجار دفتر نخست‌وزیری رخ داد. ماه مبارک رمضان بود که بعد از انفجار سریع خودم را به منطقه رساندم. در محوطه انبوهی از آوار، آهن، تیرآهن، سیمان و بتون روی یکسری از انسان‌های شریفی- که آن وسط بعضاً هم صدای ناله اینها را می‌شنیدند- ریخته بود. در آن لحظات اولیه هیچ کسی همکاری نمی‌توانست بکند؛ یعنی اگر هر اقدامی هم می‌خواستند انجام دهند خطر ریختن آوار بود. به هر صورت کار خیلی به سختی پیش می‌رفت، چون کار فنی و نیاز به کارشناسی و ابزارهای خاص خودش داشت. آن زمان که در محوطه بودم میرسلیم، بادامچیان و سروش را دیدم. آقای میرسلیم به شدت گریه می‌کردند. من اتفاقاً چند تا کیف دیدم که پرت شده بود و تعدادی اوراق و اسناد پخش بود. اولین کاری که کردم این اوراق و اسناد را جمع‌آوری نمودم و داخل کیف گذاشتم و به آقای بادامچیان دادم و گفتم: این اسناد متعلق به مسئولین نظام است. این انفجار نشان داد که خط نفاق تشکیلاتی‌ترین نیرو بود و بنی‌صدر به این دلیل به اینها بیشترین بها را می‌داد، زیرا که می‌دانست اینها از نظر خط نفوذ و کار تشکیلاتی ماهر هستند. کلاهی را در حزب جمهوری جا دادند که آن حادثه را به وجود آورد، کشمیری را داخل دولت فرستادند که حادثه 8 شهریور را به وجود آورد. سایر نفوذی‌های دیگری که شهید قدوسی را آن گونه به شهادت رساندند و سایر ترورهای دیگری که اتفاق افتاد، این موضوع را به خوبی نشان داد و به این شکل داستان غم‌انگیز و عجیب و غریبی شده بود.
عضویت در تیم کارشناس انفجار نخست‌وزیری
بعد از انفجار دفتر نخست‌وزیری کارهای زیادی را دنبال کردم. در روز انفجار نخست‌وزیری یا فردای آن روز بود که آقای بهزاد نبوی به من زنگ زد - من آن وقت رئیس اطلاعات شهربانی بودم- که شما اگر می‌توانید به اتفاق یک تیم کارشناس اینجا بیایید تا روی انفجار یک اظهار نظری شود که من به اتفاق دو نفر از افسران اطلاعاتی به محل رفتیم. پی بردم فاجعه خیلی عظیم‌تر از این بود که به همین سادگی بتوان بازرسی نمود. مرحوم آیت‌الله ربانی املشی،1 دادستان کل کشور یک قاضی مسئولی به نام آقای احمدی تعیین کردند که احتمالاً اسم مستعار باشد و ایشان به همراه دو نفر دیگر به نام‌های آقای حجازی و مروی به نخست‌وزیری آمدند. نهایتاً آقای نبوی گفتند که این دو نفر افسر را مرخص کنید و فقط خودتان اینجا کارشناسی نمایید. آن دو نفر را مرخص کردم و بچه‌های دادستانی هم که رفتند آقای حجازی و آقای مروی و یک تیمی تشکیل شده بود. افرادی که به سرپرستی قاضی به نام احمدی و محمدی و بنده و یکی دو تای دیگر از بچه‌ها بودند- که فکر کنم از بچه‌های سپاه بودند- به هر حال کار بررسی‌های مقدماتی پرونده انفجار را آهسته آهسته شروع کردیم. داستان کشمیری۲ در واقع ساختگی بود. البته دو نفر کشمیری نام را در کرمانشاه و کردستان دستگیر کردیم، ولی آن کشمیری با این کشمیری فرق داشت و متأسفانه اطلاعات خیلی زیادی از کشمیری حتی عکس و آدرس دقیقی به دست نیامد. تشکیلات اطلاعات و تحقیقات (که ایشان دبیر شورای امنیت ملی یا منشی بود) به هر صورت از فردی که در رده‌بندی بسیار بالایی نفوذ کرده بود مدرکی نداشتند. مرحوم شهید وحید دستجردی که دچار سوختگی شدید بود یک هفته بعد از این حادثه به رحمت خدا رفت. پیگیری و شناسایی کشمیری یکی از مسائل مهم ما بود، چون کشمیری مفقودالاثر شده بود و کسی بعد از انفجار او را ندیده بود؛ نه جزو زخمی‌ها و نه جزو شهدا بود. او به احتمال زیاد فرار کرده بود. آقای خسرو تهرانی در آن جلسه مجروح و شهید رجایی و شهید باهنر که به شهادت رسیده بودند، و آن بنده خدایی که در آسانسور گیر کرده بود به شهادت رسید. کار شناسایی کشمیری آغاز شد. همان طور که عرض کردم متأسفانه هیچ آدرس و ادله و عکس و تفصیلاتی از کشمیری نبود؛ یعنی یکی از مسائلی که خیلی عجیب است اینکه در اول انقلاب وقتی که کسی را منصوب می‌کردند، قبل از اینکه سازمان تصمیم بگیرد حتی حکم هم بدهد تمام پیشینه وی را بررسی می‌کردند، اما این اتفاق در مورد کشمیری رخ نداده بود. کشمیری که بعداً معلوم شد با منافقین ارتباط داشته و عامل نفوذی بود و بعداً معلوم شد که با چه ترفندی او را از کشور خارج کردند، دبیر شورای امنیت ملی بود. در جلسات دولت شرکت می‌کرده و ظاهراً کیفی هم دستش بوده و با آن کیف در صحنه آمده است. این کیف حاوی بمبی بود که در هر صورت آن فاجعه تاریخی را به وجود آورد. بعد از اینکه کارهای مقدماتی را انجام دادیم در 16 شهریور ماه یعنی 8 روز پس از انفجار دفتر نخست‌وزیری، رئیس شهربانی شدم؛ آقای مرحوم آیت‌الله ربانی املشی دادستان کل کشور مسئول رسیدگی به این حادثه بود و بعد از ایشان قاضی احمدی و آقای مطهری یا محمدی و یکی دو تا بچه‌های دیگر از خود همان نهاد نخست‌وزیری و نهادهای ذیربط کار جمع‌آوری آثار و ادله را دنبال می‌کردیم. وقتی که اثبات شد کشمیری رفته حتی در یک آدرسی که بعداً به دست آمد کشمیری در آنجا فقط یک حوله به جا گذاشته بود. البته آن زمان بنده با این اکیپ که همکاری می‌کردم سریعاً گفتم: شهربانی‌های مرزی و مرزها را کنترل کنند که همان طوری که قبلاً اشاره کردم در استان کرمانشاه و کردستان دو نفر کشمیری نام دستگیر و سپس آزاد شدند.
با انتصابم به ریاست شهربانی ارتباطم با کمیته مزبور طبیعتاً از بین رفت، منتهی ارتباط بدنه کلی شهربانی با این تیم برقرار بود. حتی مرکزی که موزه عبرت در جنب ساختمان قدیمی شهربانی هست، آنجا مقر بچه‌ها بوده و کار تعقیب و بررسی و مسائل از آنجا آغاز شد و در نهایت منجر به تشکیل پرونده‌ای شد که این پرونده را بعدها دادسرای انقلاب اسلامی تهران، که آن زمان تقریباً مستقل و جدای از سیستم دادسرای عمومی بود، تعقیب کرد. عده‌ای بازداشت و عده‌ای دیگر یک دوره آزاد شدند اما دوباره دستگیر شدند. درباره این پرونده می‌توان گفت سهل‌انگاری که در مورد شخص کشمیری اتفاق افتاد، باعث این فاجعه گردید. البته به نظر من انتصاب وی به عنوان دبیر شورای امنیت عمدی بود، زیرا کسی حتی از پیشینه خانوادگی و وابستگی وی به گروهی و حزبی پرسش نکرده بود. کسانی که نفوذی بودند افرادی بودند که از قبل اگر عضو نبودند ولی جزء سمپات‌های سازمان منافقین محسوب می‌شدند.
ریاست شهربانی کل کشور
زمانی که وحید دستجردی در حادثه انفجار دفتر نخست‌وزیری به شهادت رسید شهربانی بدون سرپرست شد، ولی در همین بین با رایزنی‌هایی که انجام شده بود آقای نیک‌روش سرپرست وزارت کشور به من پیغام داد که شهربانی را تحویل بگیرید. من به ایشان گفتم: «جوانم و تازه سرهنگ تمام شده‌ام، شما فرد دیگری را منصوب کنید من هم کمکش می‌کنم». ایشان فرمودند: «ما در شرایطی قرار گرفتیم که با توجه به شناخت‌هایی که هست اکثر بچه‌ها هم اتفاق نظر دارند که بهتر است شما بپذیرید». گفتم: «من مشکل دارم از این بابتی که شما فرمودید، به دلیل اینکه با شرایط موجود انتخاب یک فرد جوان با این همه سرهنگ ارشدتر نمی‌دانم چه تبعاتی داشته باشد». گفت: «آقای مهدوی کنی هم منتظر شماست. به نخست‌وزیری بروید». ایشان هم با شما کار دارد. من از دفتر وزارت کشور که آن زمان هم جنب ساختمان شهرداری در خیابان بهشت بود، به نخست‌وزیری خدمت حضرت آیت‌الله مهدوی کنی رفتم. ایشان آن زمان از طرف حضرت امام سرپرستی ریاست جمهوری و نخست‌وزیری را به عهده داشتند که در مدت 40 روز انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کنند. ایشان به من فرمودند: «به هر صورت شرایط این است و به شما گفتند این یک انتخابی است از نوع ارزشی. به هر صورت این را بپذیر». بعد هم توصیه فرمودند که برای رفع نگرانی خود و توکل بیشتر هر روز صبح دو رکعت نماز به نیت امام زمان (عج) بخوان که از آن تاریخ تاکنون هرگز هیچ صبحی را بدون آن نماز طی نکرده‌ام که ان‌‌شاءالله ثوابش را ایشان هم خواهند برد. گفتم: «قبول است». سپس به بنده فرمودند: «من الآن که اینجا نشسته‌ام زخم معده و خون‌ریزی معده دارم». بنده از دوران پلیس تهران و کمیته خدمت آیت‌الله مهدوی کنی ارادت ویژه‌ای داشتم و دستور ایشان برایم مطاع بود. به هر صورت به امر ایشان مکلف شدم سرپرستی شهربانی را به عهده بگیرم. لذا توضیح اینکه پس از انتصابم برخی از جوجه منافقین نفوذی در شهربانی که تلاش داشتند حضوری در صحنه تصمیمات شهربانی داشته باشند، اقداماتی نظیر صدور اعلامیه و یا حمایت از روزنامه انقلاب اسلامی بنی‌صدر مخلوع انجام دادند که نمونه آن در مدارک پیوست می‌باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. آیت‌الله محمد مهدی ربانی املشی در نیمه شعبان سال 1313 ش در خانواده‌ای متدین و اهل علم در شهر قم دیده به جهان گشود. پدر او آیت‌الله ابوالمکارم ربانی از روحانیون فاضل و پارسا بود محمد مهدی ربانی بعد از اتمام پایه ابتدایی بنا به تدبیر و اصرار پدرش که از آثار منفی مدارس و محافل متجددین تازه به دوران رسیده آن زمان بیمناک بود، به تحصیل علوم قدیمه پرداخت. او در ایام تحصیل، محضر تنی چند از اساتید و اربابان معرفت را درک کرد؛ از جمله در دوران نوجوانی از محضر آیت‌الله خوانساری بهره برد و همواره ارادتمند معظم له بود. بعد از تبعید امام خمینی به ترکیه و عراق، املشی نیز همچون سایر شاگردان معظم‌له، سرگردان در انتخاب استاد بود و در نهایت به کلاس درس آیت‌الله محقق داماد مشرف شد. ایشان در هفده یا هجده سالگی مبارزات و فعالیت‌های سیاسی خود را آغاز کرد. در جریان نهضت ملی شدن نفت (1330 ش) ارادت خاصی نسبت به آیت‌الله کاشانی داشت و مبارزات فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی علیه رژیم شاهنشاهی را با جدیت تعقیب می‌کرد.
۲. کشمیری پس از ورود به نخست‌وزیری ابتدا در معاونت سیاسی- اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی کار می‌کرد و پس از اینکه به عنوان یک عنصر حزب‌اللهی و مدیر شناخته شد، توسط اطلاعات و تحقیقات ارتقا یافت و عنوان دبیر شورای امنیت ملی را به دست آورد. در همین پست بود که فاجعه 8 شهریور را به وجود آورد (مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 632).