فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران اسناد ساواک:
صنعتیزاده با رئیس سازمان سیا در ایران ارتباط دارد
«سفری» همچنین از نفوذ «صنعتی زاده» در زندانهای شاه میگوید:
... در زندان هم که بودیم، وقتی «صنعتی زاده» آمد و گفت شما آزاد هستید به شرط آنکه علیه شاه کاری نکنید، همه را آزاد کردند...
«ابوالحسن بنی صدر» رئیس جمهوری مخلوع و فراری در برنامه «داستان انقلاب ایران به روایت بیبی سی» در بخش واقعه 15 خرداد تا تبعید آیتالله خمینی درباره امتیاز شاه به ملیون درمقابل مذهبیون میگوید:
... قبل از اینکه این پانزده خرداد واقع بشود، رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی زندانی بودند. از طرف شاه شخصی به نام «صنعتی زاده» به زندان میرفت و با رهبران جبهه ملی درباره اینکه به اصطلاح یک نوع امتیازاتی داده بشود و آزادیهایی تامین بشود، صحبت میکرد...
در اسناد لانه جاسوسی آمریکا نیز درباره سرسپردگی «همایون صنعتی» به شاه و دربار و اینکه واسطه شاه و جبهه ملی برای اجرای فرامین شاه جهت جذب و به خدمت درآوردن برخی عناصر جبهه ملی شده بوده، آمده است:
... خیلی محرمانه
یادداشت مکالمه
شرکت کنندگان، دکتر حسین مهدوی از رهبران جبهه ملی
ویلیام گرین میلر دبیر دوم سفارت
محل: اقامتگاه آقای میلر
تاریخ: 11 دسامبر 1963 برابر با 20 آذر 1342
موضوع: صنعتی مذاکرات را با جبهه ملی از سر میگیرد
دکتر حسین مهدوی گفت که «همایون صنعتی» رئیس مطبوعات فرانکلین و واسطه شاه به خانه مهدوی آمده بود تا با «مهدوی» و «داریوش همایون» که یک روزنامه نگار برجسته است و اخیرا از شرفیابی نزد شاه بازگشته است گفتگو کند. «صنعتی» به «مهدوی» گفت که شاه در وضع افسردهای است و از رکود اقتصادی کشور و از سوی اداره دولت شکایت کرده است. «صنعتی» گفت که او و شاه با یکدیگر توافق کردهاند که لازم است بعضی از استعدادهای جوانتر را وارد حکومت کنند. «مهدوی» گفت صنعتی آن گاه این موضوع را پیگیری کرده از «مهدوی» و «همایون» خواست تا درباره الحاق به دولت در سمتهای عالی و مسئول به تأمل بپردازند. «مهدوی» گفت «صنعتی» این نظر را ابراز کرد که شاه از مشاوران عمده خود کاملاً ناراضی است. «صنعتی» گفت که شاه هرگز حاضر نیست کوچکترین قسمت از اختیارات خود را تحت هیچ شرایطی از دست بدهد. «مهدوی» در این مرحله بـه صـنعتی پـاسخ داد و خاطرنشان ساخت که اگر شاه میل ندارد هیچ قسمت از اختیارات و مسئولیت خود را از دست بدهد، پس چگونه ممکن است، دیگران در اداره امور ایران به او کمک کنند. او گفت سمتهای مسئولیتدار مستلزم به کار بردن و داشتن اختیارات است. صنعتی جواب داد که شاید تنها راه برای پیشبرد رشد و عمران ایران این است که در محدوده این نظام کار کنند. «مهدوی» در پاسخ چنین گفته است «آنچه را که شما از ما میخواهید که انجام دهیم این است که مانند «معینیان»، «انصاری» و «نفیسی» بشویم.» «صنعتی» آن گاه محل را ترک کرد و گفت که میخواهد هفته آینده در مورد این مسائل به بحث ادامه دهد...
«قاسم تبریزی»، پژوهشگر حوزه تاریخ درباره این جنبه از ماهیت صنعتی زاده میگوید:
... «صنعتی زاده» فردی بود با استعداد و توانمند در مبارزه با اسلام و دین، ظاهر فعالیتش کتاب است، اما در قالب همین موضوع از طرف آمریکاییها به زندان میرود و با سنجابی و بازرگان مذاکره میکند که حکومت را بپذیرید که شاه ماندنی است. همچنین در اسناد ساواک آمده است که او با رئیس سازمان سیا در ایران ارتباط نزدیکی دارد و به همین خاطر است که به او تعرضی نمیشود...
«همایون صنعتی زاده» به توصیه دربار به کمیته به اصطلاح پیکار با بیسوادی رفت و در آنجا به عنوان پیشکار اشرف پهلوی عمل کرد. بعد از مدتی که دیگر نیازی به حضور وی در کمیته یاد شده نبود و به اصطلاح استعفایش دادند، شاه و اشرف این گونه از زبان «اسدالله علم»، وزیر دربار از «صنعتی زاده» به خاطر خدماتش! تشکر میکنند:
سندی مورخ اول شهریور 1345،
«امیر اسدالله علم» مدیرعامل کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی طی نامهای به «همایون صنعتیزاده» ضمن ابراز تأسف از کنارهگیری او، مراتب تأسف و قدردانی شاه و اشرف را نیز به اطلاع وی میرساند. او ضمن تأکید بر خدمات شایان «صنعتیزاده» در راه پیکار با بیسوادی نوشت:
«...وقتی استعفای شما به شرف عرض مبارک همایونی هم رسید، خاطر مهر مطاع شاهنشاه نیز فوری به زحمات ذیقیمت شما در پایهگذاری این مبارزه پیگیر متوجه شد، دستور فرمودند قدردانی ذات مبارک به حضرتت ابلاغ شود. والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی نیابت ریاست عالیه کمیته نیز نهایت تأسف را از اینکه کمیته را ترک میفرمایید دارند و من اجازه دارم مراتب قدردانی صمیمانه معظملها را به اطلاع شما برسانم. خاطرهای دیگر که «هرمز همایون پور» از «صنعتی زاده» نقل میکند، حکایتی دیگر از وابستگی او به عوامل دربار از جمله اشرف پهلوی است:
... مرحوم «علی اصغر حکمت» به والاحضرت اشرف متوسل شده بود که دکتر «مصاحب» او را در ضمن اصحاب دایره المعارف وارد کند. آقای صنعتی زاده برای حل و فصل موضوع، روزی دکتر مصاحب را برای صرف ناهار خدمت والاحضرت میبرد...
ماجرای اشرف پهلوی و دائره المعارف مصاحب که «صنعتی زاده» آن را تهیه کرد و به چاپ رساند هم از آن حکایتهای تلخ وابستگی فرهنگ مملکت به پول و سرمایه یک تبهکار بینالمللی به نام اشرف پهلوی، یک بنیاد آمریکایی وابسته به سازمان CIA و کار یک غلام حلقه به گوش سفارتهای خارجی به نام «همایون صنعتی زاده» است. خود «صنعتی زاده» ماجرا این گونه نقل میکند:
...در انتشارات فرانکلین به این نتیجه رسیده بودم که جامعه فرهنگی ایران، یک کتاب مرجع اطلاعات عمومی تا حد ممکن دقیق و قابل استناد، لازم دارد... به بنیاد فورد راهنمایی شدم. این بنیاد در خاورمیانه فعالیتهایی داشت. مرکز فعالیتش هم بیروت بود... گفت ما نصف این پول را به شما میدهیم، 150 هزار دلار، به شرط اینکه یک ایرانی پیدا کنید که نصف دیگرش را بپردازد...در همان ایام ما کتابی چاپ میکردیم که از نظر من اهمیت داشت. کسی در آمریکا پیدا شده بود به اسم «بنیامین اسپاک» که متخصص طب کودکان بود.کتابی نوشته بود درباره اینکه بچه تان را چطور بزایید و چطور بزرگ کنید ... این کتاب هم در انتشارات فرانکلین ترجمه شده بود و در دست چاپ بود. به همین جهت فکر کردیم برای اینکه کتاب مورد بحث قرار بگیرد و مردم بهش توجه کنند، بروم یکی از دو بانویی که امور مختلف خیریه دستشان بود، شمس و اشرف را ببینم. خلاصه کنم وقتی رفتم پیش اشرف، او قبول کرد که کتاب به اسمش دربیاید.. یعنی کس دیگری ترجمه کند ولی روی جلد بنویسیم ترجمه والاحضرت اشرف. کتاب «مادر و بچه» به اسم والاحضرت اشرف پهلوی در آمد...رفتم سراغ ایشان که من برای کار دائره المعارف 150 هزار دلار احتیاج دارم، سراغ خیلیها رفته ام ولی نشده. گفت باشد من خودم میدهم...
«صنعتی زاده» نقل میکند که بعدا چگونه آدمهای معلوم الحالی همچون «شجاعالدین شفا» (تئوریسین رژیم شاه) و «حسن تقی زاده» (فراماسون و از عوامل انگلیس در دربار رضاخان و عامل قرارداد ننگین نفتی 1933) به پروژه دائرهًْ المعارف مصاحب پیوستند تا جایی که او راهش را از آنان جدا کرده و راسا به تهیه و انتشار آن اقدام کرد.
«مظفر بقایی» هم خاطرهای از ارتباط نزدیک «همایون صنعتی زاده» و اشرف پهلوی نقل میکند که :
... یکی از دوستان مازندرانی ما یک گرفتاری داشت. «همایون صنعتی زاده» 3میلیون تومان برای والاحضرت اشرف از او گرفت و کارش را درست کرد...