سیری گذرا و مستند بر زندگینامه امام سجاد عليه السلام
مشهورترين نقل، در تاريخ ولادت امام سجاد، زين العابدين عليه السلام اين است كه آن حضرت در روز پنجشنبه پنجم شعبان المعظم سال 38 هجرى قمرى ديده به جهان گشوده است.
در سال تولد آن گرامى جز سال 38 معروفترين و صحيحترين نظر شناخته مىشود برخى از مورخان و محدثان به سال 37 و 36 و حتى 35 اشاره كردهاند.
در روز و ماه ولادت آن امام دو قول وجود دارد. بيشتر مورخان چنان كه يادآور شديم پنجشنبه پنجم شعبان را ترجيح دادهاند. و برخى ديگر جمعه يا يكشنبه نيمه ماه جمادى الاولى را برگزيدهاند.
مكان ولادت
همه منابع حديثى و روايى، به اتفاق، زادگاه امام سجاد علیه السلام را مدينه دانسته اند. برخى نويسندگان مانند ابن جرير طبرى امامى در كتاب دلائل الامامه، حتى به خانهاى كه امام سجاد علیه السلام در آن متولد شده اشاره كردهاند و گفتهاند كه آن حضرت در خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها قدم به جهان نهاده است.
آنچه براى محققان منشا ترديد شده، اين است كه اگر سالهاى 38 يا 37 و يا 36 را سالهاى ولادت آن گرامى بدانيم اين سالها مقارن بوده است با جنگ جمل و حضور على عليه السلام و خاندان وى در عراق، بنابراين حسين بن على علیه السلام و همسر وى نمىتوانستهاند چنين سالهايى را در مدينه باشند.
ولى اين اشكال به آسانى قابل پاسخگويى است، چه اينكه سالهاى ياد شده، سالهاى بحرانى و پركشمكش بوده و حضور على عليه السلام و فرزندان او براى مقابله با اصحاب جمل صورت گرفته است و بعيد نمىنمايد كه در چنين شرايطى، حسين بن على عليه السلام همسرش را در مدينه گذاشته باشد تا در ميان خويشاوندان و با آرامش كامل، فرزند خود - على بن الحسين علیه السلام - را به دنيا آورد.
كنيه و القاب
براى امام زين العابدين عليه السلام، اين كنيهها ياد شده است:
ابوالحسن، ابومحمد، ابوبكر، ابوالحسين، ابوعبدالله و ابوالقاسم.
در اين ميان، مشهورترين كنيه آن حضرت نخست ابوالحسن و سپس ابو محمد است.
و اما القاب آن گرامى چنين است:
زين العابدين، سيد العابدين، سجاد، ذوالثفنات، قدوه الزاهدين، سيد المتقين، امام المومنين، زين الصالحين، منار القانتين، الزكى، الامين، و سيد المجتهدين.
مشهورترين القاب آن حضرت، سجاد و زين العابدين است.
پدر و مادر
پدر ارجمند امام سجاد عليه السلام: امام حسينبنعلى عليه السلام سيد الشهداء عليه السلام است.
برخى زين العابدين علیهالسلام را بزرگترين فرزند حسين بن على عليه السلام دانستهاند ولى از بيشتر منابع تاريخى چنين استفاده مىشود كه على اكبر - شهيد كربلا - بزرگترين پسر خانواده بوده است و امام سجاد عليه السلام از وى سن كمترى داشته است و بر اين اساس زين العابدين را على اوسط ناميده اند.
مادر بزرگوار آن حضرت، شهر بانو، دختر يزدگرد - آخرين شاه ساسانى - است. وى طى فتوحات شهرهاى ايران به دست مسلمانان اسير گشت و از ايران به مدينه برده شد و در پرتو حمايت امير المومنين عليه السلام آزاد شد، به همسرى حسين بن على عليه السلام در آمد و افتخار يافت تا مادر امام زين العابدين عليه السلام باشد و 9 امام معصوم از نسل او پديد آمد.
امام على عليه السلام درباره او به فرزندش امام حسين عليه السلام سفارش فرمود: از همسرت - شهر بانو - خوب محافظت و نگاهدارى كن و به او نيكى نما، چه اين كه در آيندهاى نزديك براى تو فرزندى خواهد آورد كه بهترين اهل زمين خواهد بود.
اين كه شهربانو، در چه سالى ديده به جهان گشوده و در چه سنى به همسرى حسين بن على عليه السلام در آمده و پس از آن چند سال با آن حضرت زندگى كرده است، مورخان و محدثان نظر قاطعى را ثبت نكردهاند.
نكتهاى كه بيشتر تاريخنگاران ياد آور شدهاند اين كه وى دختر يزدگرد بوده است و نياكان پدرى او عبارتند از: پرويز، هرمز، انوشيروان، قباد. پدرش آخرين پادشاه ساسانى است كه با فتوحات اسلامى سلسله آنان منقرض شده است. از جمله نامها و القابى كه براى مادر امام سجاد عليه السلام ياد كردهاند به موارد ذيل مىتوان اشاره كرد:
شهر بانو، شهر بانويه، سلافه، غزاله، سلامه، خولد برده، جهان نويه شهرناز جهان شاه حرار خلوه ام سلمه فاطمه و مريم.
آن بانوى گرامى كه افتخار مادرى ولى خدا و زينت عبادتگران را به دست آورده بود سوگندنامه، پس از ولايت فرزندش، با فاصلهاى بسيار اندك جهان را بدرود گفت و على بن الحسين علیه السلام در دامان دايهاى پرورش يافت كه هماره او را مادر صدا مى زد.
برخى مورخان گمان كردهاند مادر امام سجاد علیه السلام در واقعه كربلا حضور داشته و پس از شهادت امام حسين عليه السلام به همسرى زبيد در آمده و از او صاحب فرزندى به نام عبدالله شده است.
ولى چنان كه مسعودى و ديگران گفتهاند، مادر امام سجاد عليه السلام در بيمارى پس از وضع حمل وفات يافته است و زبيد با كنيزى ازدواج كرده كه دايه امام سجادعليه السلام بوده و آن حضرت وى را مادر مىخوانده است.
چه بسا همين امر مايه اشتباه تاريخنگارانى چون ابن سعد شده است كه گمان كنند شهربانو در واقعه كربلا حضور داشته و از آن پس به همسرى غلامى با نام زبيد در آمده است!
امام سجاد ابن الخيرتين
يكى از نامهايى كه امام سجادعليه السلام را با آن مىخواندند ابن الخيرتين است و علت اين نامگذارى سخنى است مستند به رسول خدا كه: در ميان عرب، نسل قريش و در ميان غير غرب، فارسيان نمونهاند.
ابوالاسواد دئلى، ضمن برشمردن فضايل امام سجاد، على بن الحسين عليه السلام مى گويد:
و ان غلاما بين كسرى و هاشم لا كرم من نيطت عليه التمائم
يعنى؛ پسرى كه از يك سوى به نسل هاشميان و از سوى ديگر به نسل فرمانروايان فارس كسرى منسوب مىشود، گرامىترين و با كرامتترين فرزندى است كه بر او بازوبند بستهاند (تا از گزند چشم تنگان ايمن بماند).
به هر حال قراين تاريخى و مدارك روايى نشان مىدهد كه مادر امام سجاد عليه السلام بانويى ايرانى و بزرگزاده بوده است.
همسر و فرزندان
امام زين العابدين عليه السلام با توجه به فرزندان زيادى كه براى ايشان ياد كردهاند، همسران متعددى داشته است، اما در ميان اين همسران، تنها يكى از ايشان، از طريق عقد دائم به همسرى آن حضرت در آمده بود و ديگران، كنيزانى بودند كه به وسيله حضرتش خريدارى شده و افتخار يافته بودند كه از آن امام فرزندى داشت باشند.
تنها همسرى كه از طريق عقد دائم به ازدواج امام سجاد عليه السلام در آمده است، ام عبدالله دختر بزرگوارش - امام حسن مجتبى - عليه السلام - است.
ام عبدالله از زنان با فضيلتى است كه در بسيارى از افتخارهاى معنوى، در عصر خويش يگانه بوده است. از آن جمله اين كه وى هم دختر امام و هم همسر امام و هم مادر امام است.
همسرى ام عبدالله با امام سجاد علیه السلام، دونسل امامت را به هم پيوند داد و نتيجه اين پيوند، يگانه فرزندى بود كه باقر العلوم نام گرفت و خط امامت را تداوم بخشيد.
اما تعداد فرزندان امام سجاد علیه السلام در كتابهاى تاريخى و حديثى15، 16، 17، و حتى 20 فرزند پسر و دختر ياد شده است.
شيخ مفيد نام فرزندان امام سجاد عليه السلام را اين گونه آورده است:
1- محمد (ابوجعفر، باقر العلوم عليه السلام) كه مادر وى ام عبدالله دختر امام حسن مجتبى عليه السلام بوده است.
2- عبدالله 3- حسن 4- حسين، 5- زيد 6- عمر، كه مادر اينها ام ولد بوده است.7- حسين اصغر 8- عبدالرحمان 9- 10- محمداصغر 11- على وى را كوچكترين فرزند امام سجاد دانستهاند. 12- خديجه كه با على از يك مادر بودهاند. 13- فاطمه 14- عليه 15- ام كلثوم
آنچه شيخ مفيد در اين زمينه يادكرده، مورد اشاره برخى ديگر از مورخان نيز قرار گرفته است.
بسيارى از فرزندان على بن الحسين عليه السلام داراى اعقاب و نسلى نبودهاند و يا در تاريخ از نسل آنان چيزى ثبت نشده است.
ابن عنبه نسب شناس معروف، استمرار نسل امام سجاد عليه السلام را تنها از طريق شش تن از فرزندان آن حضرت به نامهاى محمد الباقر عليه السلام، عبدالله، زيد شهيد، عمر اشرف، حسين اصغر و على اصغر دانسته است و ابن قتيه در اين زمينه تنها از محمد بن على الباقر، زيد، عبدالله بن الحسين ياد كرده است.
در ميان فرزندان امام سجاد علیه السلام، با فضيلت ترين، عالم ترين و شريف ترين فرزند را نخست امام باقر عليه السلام و سپس زيد بن على دانسته اند.
چنان كه از محمد بن منكدر نقل كرده اند: هيچ كس را نديدم كه در فضيلت با على بن الحسين علیه السلام برابر كند مگر زمانى كه با فرزندش محمد الباقر عليه السلام مواجه شدم.
و کنیه زيدبن على بن الحسين الوالحسين و يا الولاحسين معروف به زيد شهيد است. وى در سال 79 هجرى قمرى ديده به جهان گشود و به سال 122 هجرى قمرى در عصر خلافت هشام بن عبدالملك مروان به فرمان او و بدست يوسف بن عمر ثقفى به شهادت رسيد. او در مبارزه عليه دستگاه مستبد خلافت اموى، بسيار جدى و صريح بود و در عين اعتقاد و اذعان به امامت ولايت امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام، قيام مسلحانه عليه دستگاه اموى را وظيفه خود مىدانست. مركز اصلى فعاليتى سياسى زيد در كوفه بود و در همان منطقه قيام كرد و به شهادت رسيد. زيد علاوه بر مبارزات سياسى، در علم و دانش نيز شخصيتى والا داشت و ابوخالد واسطى كتابى را نام الفقه به وى نسبت داده است كه اگر اين انتساب درست باشد نخستين كتاب فقهى به شمار مىآيد.
امامت علي بن الحسين عليه السلام
پس از شهادت حسين على عليه السلام در محرم سال شصت و يك هجرى، منصب امامت به على بن حسین عليه السلام منتقل شد.
شيعه افتخار يافت كه پس از على بن ابى طالب عليه السلام و حسن بن على عليه السلام و حسين على عليه السلام، زمام رهبرى وى را سيد الساجدين، زين العابدين، امام سجاد - عليه السلام – عهده دار گشت. امامت سيدالساجدين از سال 61 هجرى قمرى تا سال 95 هجرى قمرى استمرار يافت.
رسالت دينى و اجتماعى امام سجاد عليهالسلام
هدف اصلى و نهايى از تحقق و كاوش در زندگى معصومينعليه السلام، در حقيقت شناخت مواضع دينى و اجتماعى و معرفت پيامها و درسها و شيوه عملى ايشان است. زيرا امام يعنى جلودار قافله صالحان به سوى ارزشها، امام يعنى هدايتگر خلق به سوى خدا. و كسانى مىتوانند اهل ولايت و رهپوى مسير صلاح و هدايت باشند كه نخست پيشواى خود را آنگونه كه بايد بشناسند و بر اساس شناخت و معرفت، وى را الگوى عملى و اعتقادى خود قرار دهند.
مهمترين بعد اين شناخت را در زمينه پيامهاى اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى و عبادى بايد جستجو كرد و اما شناخت نام، كنيه و لقب و... امورى است كه جنبه مقدماتى دارد و رهگذرى است براى رسيدن به شناختهاى اصلى و بنياد دينى كه بايد الگو و برنامه عمل و عقيده قرار گيرد. اكنون ما، در فصل آغازين اين كتاب و در بررسى اجمالى زندگى امام سجاد عليه السلام از ولادت تا رحلت دريغمان آمد كه حتى اشاره اى هم به موضوع اصلى اين تحقيق نداشته باشيم. زيرا بيم آن مى رود كه ساده انديشانى گمان كنند شناخت زندگى امام سجاد - عليه السلام - خلاصه شده است در: شناخت زمان ولادت، مكان ولادت نام پدر و مادر، همسران و فرزندان و... و بس!
شهادت
امام سجاد، اسوه زهد و تقوا و نمونه صبر شكيبايى و مظهر آميختگى علم و حلم پس از ايفاى وظيفه الهى خود و حفظ ارزشهاى دين و پاسدارى از تشكل شيعى در سختترين ادوار سياسى - اجتماعى -، در سال 95 هجرى قمرى به لقاى پروردگار و وصال معبود خويش شتافت.
در تاريخ وفات آن حضرت سال 94، 95 و 96 هجرى قمرى گفته شده است ولى پيشينه دارترين و معتبرترين نقل مربوط به سال 95 هجرى قمرى است.
البته جز اين نقلها، برخى مورخان به سالهاى 92، 93، 99، 100 نيز اشاره كردهاند. بنابراين، اگر نقل مشهور را در سال ولادت و نيز رحلت امام سجاد عليه السلام سال 38 هجرى و 95 قمرى ملاك قرار دهيم، عمر شريف وى هنگام وفات 57 سال بوده است. دو سال آن مقارن با روزگار خلافت على بن ابى طالب علیه السلام و ده سال آن در دوران امامت عموى گراميش - حسن بن على علیه السلام و ده سال در روزگار زعامت حسين بن على علیه السلام بوده و 34 سال آن به دوران امامت خود آن حضرت اختصاص داشته است.
و اما آرا در زمينه ماه و روز رحلت آن حضرت نيز مختلف است. بيشتر نويسندگان ورز دوازدهم محرم را متذكر شدهاند. و برخى روزهاى 18، 19، 22 و 25 محرم را مطرح كردهاند و نيز نقلى، روز 14 ربيع الاول را احتمال دادهاست.
درباره علت وفات امام سجاد عليه السلام و چگونگى وفات آن پيشواى صالحان، عمده تاريخنگاران تصريح كردهاند، وليد بن الملك، ايشان را مسموم ساخته و آن حضرت در نتيجه همان مسموميت درگذشته است.
بعضى هم نوشتهاند كه هشام بن عبدالملک در روزگار خلافت وليد، امام على بن الحسين عليه السلام را مسموم كرده است.
اما ميان اين دو نظر، تنافى و تعارضى وجود ندارد. زيرا طبيعى است كه هر چند برنامه مسوميت امام سجاد علیه السلام از سوى دستگاه خلافت - وليد - ريخته شده و فرمان آن توسط شخص خليفه صادر شده باشد، كسان ديگرى مجرى آن برنامه و فرمان خواهند بود. زيرا مسايل سياسى و اجتماعى و همچنين محبوبيت امام سجاد عليه السلام در ميان مردم و معروفيت وى به علم و زهد و تقوا، هرگز به حاكمان اين جرات را نمىداده است كه به طور مستقيم با آن حضرت رويا رو شوند و به ستيز برخيزند و با زمينههاى قتل وى را به طور علنى فراهم آورند.
بر اين اساس، بعيد نمىنمايد كه هشام بن عبدالملك به دستور بردارش وليد مرتكب چنين جنايتى شده باشد و وليد و هشام هر دو كشنده امام سجاد بوده باشند.
بدن مطهر زين العابدين عليه السلام كنار امام حسن مجتبى عليه السلام در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.
فیلم سخنرانی استاد حسن رحیم پور ازغدی شنیدنی از وضعیت سیاسی و فساد حکومتی بنی امیه پس از واقعه عاشورا و اشاره به گوشه ای از هدایت های سیاسی حضرت امام سجاد علیه السلام در واکنش به این بدعتها و فساد حکومتی و اخلاقی حکومت بنی امیه
خطبه تاریخی امام سجاد علیه السلام در شام که کاخ یزید را لرزاندحضرت على بن الحسين عليه السلام از يزيد خواست كه در روز جمعه در مسجد شام خطبه بخواند، يزيد رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسيد، يزيد يكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به حضرات معصومين على و حسين عليهما السلام اهانت كند و در ستايش شيخين و يزيد سخن براند، و آن خطيب چنين كرد.
امام سجاد عليه السلام از يزيد خواست تا به وعده خود وفا کرده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، يزيد از وعدهاى كه به امام عليه السلام داده بود، پشيمان شد و قبول نكرد. معاويه پسر يزيد به پدرش گفت: خطبه اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار تا هر چه مىخواهد، بگويد.
يزيد گفت: شما قابليتهاى اين خاندان را نمىدانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مىبرند، از آن مىترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگيزد و وبال آن گريبانگير ما شود (نفس المهموم.450).
به همين جهت يزيد از قبول اين پيشنهاد سرباز زد و مردم از يزيد مصرانه خواستند تا امام سجاد عليه السلام نيز به منبر رود.
يزيد گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد!
به يزيد گفته شد: اين نوجوان چه تواند كرد؟!
يزيد گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشتهاند.
بالاخره در اثر پافشارى شاميان، يزيد موافقت كرد كه امام به منبر رود.
آنگاه حضرت سجاد عليه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبهاى ايراد كرد كه همه مردم گريستند و بيقرار شدند. سپس خطبه تاریخی خود را خواندند:
«اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را، و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد. (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مىشناسانم.
اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاهمقام بارى تعالى رسيد، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مىرزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرندهاى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزهدار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و ارادهاى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزهها در جنگ به هم در مىآميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مىساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنهها حضور داشت. او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.
آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند! ! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مىدهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟! سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را گزارد.
در نقل ديگرى آمده است كه چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد عليه السلام عمامه خويش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را به حق اين محمد كه لحظهاى درنگ كن، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت: اى يزيد! اين پيغمبر، جد من است و يا جد تو؟ اگر گويى جد من است، همه مىدانند كه دروغ مىگوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى؟ ! اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا اين مرد، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد؟! آنگاه فرمود:اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز مىگويى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبله مىايستى؟ ! واى بر تو! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس يزيد فرياد زد كه مؤذن اقامه بگويد! در ميان مردم هياهويى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند.
بازتاب خطبه حضرت
خطبه تاریخی امام سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از "ابن باقی" چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون میکردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عدهای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عدهای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند.
به علاوه، وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که میخواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام "دارالحجاره" برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند.
ذکر امام حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت.
از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند.
ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت كرد.
ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: "اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم ."
البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند.