۱۳ استاد حسن رحیم پور ازغدی: فقه منفعل، فقه فعال ۱۳۹۳/۰۵/۲۲
استاد حسن رحیم پور ازغدی
فقه منفعل، فقه فعال
متن حاضر، تلخیصی است از سخنان استاد حسن رحیمپور ازغدی در همایش «بازخوانی فقهی و حقوقی نهادهای اساسی جمهوری اسلامی ایران» که خردادماه سال گذشته در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد. او در این گفتار علاوه بر مباحث عمومی، سؤالات مبنایی و مشخصی را نیز در باب فلسفه فقه مطرح کرد تا پاسخ به آنها مدخلی بر فقه نظامساز باشد.
دوراهی ساختارشکنی و جمود
در عرصه نظامسازی، بر سر دوراهی ساختارشکنی علیه ضوابط دین و یا جمود و فقه انفعالی قرار داریم. در عرصه فقه اجتماعی و حکومتی، ما دو نوع فقاهت و اجتهاد داریم؛ فقه فعال و فقه منفعل. آن چیزی که در عرصه نظامسازی اجتماعی و حکومتی گرفتارش هستیم و در حوزههای ما بحث میشود، بهطور عمده فقه منفعل است، نه فقه فعال. این عقلانیت اسلامی نیست؛ فقه اسلام، جزئی از عقلانیت اسلامی است که موتور اصلی نظامسازی است، نه فقط مواجهه انفعالی با وضعیت موجود.
فقه منفعل، فقه منتظر
مشخصه فقه منفعل این است که منتظر میماند تا افراد دیگری تمدنسازی کنند و بعد بیایند و مسئله شرعیاش را بپرسند. بگویند ما میخواهیم در عرصه بانک، سیاست، اقتصاد، تحزب، زادوولد و غیره، به فلان طرح و نسخه وارداتی عمل کنیم؛ آیا جایز است یا خیر؟ مفتی هم پاسخ دهد که جایز است یا خیر؛ هرجا هم نتواند بفهمد، خیلی زود از ادله اجتهادی مأیوس میشود، به سراغ ادله فقاهتی میرود و اصل عملی جاری میکند، والسلام!
البته سوءقصدی در کار نیست و این انفعال بر آن تحمیل میشود. وقتی از قبل بر اساس ضوابط معرفتشناسی، کلام، اخلاق، اصول و فقه اسلامی به مسائل انسانی و اجتماعی، توجه دقیقی نکرده و ابعادش را نسنجیده باشیم، عقلانیت اسلامی و از جمله فقه سیاسی و حکومتی را نخواهیم داشت. وضعیت موجود حوزههای علمیه ما چنین است؛ منتظر میمانیم تا قانون اساسی کشورهای دیگر ترجمه شود تا ببینیم که اجزایش مشروع است یا نه. اما مگر مباح بودن و حرام نبودن کافی است؟ حکمش شرعی است؛ اما محصولش یک نظام دینی منفعل و حداقلی است.
در نظامسازی اجتماعی در نگاه اول متوجه نمیشویم وقتی یک نظام بهظاهر مشروع را ترجمه و اجرا میکنیم، پشت سرش چه مسائلی دارد؟ باید دهبیست سال بگذرد و آثارش را در فروپاشی خانواده، آمار طلاق، تأخیر در ازدواج، گسترش بیکاری، عوض شدن مفهوم اوقات فراغت و غیره نشان دهد.
نظام منفعل، ثمره فقه منفعل
کل نظام عقلانیت اسلامی فلج است؛ دانشگاه در مسیری کار میکند و حوزه در مسیر دیگر. در عرصههای اجتماعی نشستهاند تا تجربههای دیگران منتقل شود و طبیعی است که این تجربههای منقطع از مبادی و غایات، چون در منطقهالفراغ است، بیشتر مباح باشد و عقل منفعل هم در منطقهالفراغ، منفعلانه برخورد میکند.
تا همه عرصههای معرفتشناسی، اخلاق، کلام، عقاید و فقه، فعال و درگیر نباشند، نظامسازی دینی منفعلانه خواهیم داشت.
نظامات متعددی چون نظام بانکی، نظام مالیاتی و غیره در این سیسال از شورای نگهبان گذشتهاند و واقعا هم خلاف شرع نبودهاند؛ اما هرگز نمیتوانید محصولش را یک نظام دینی بدانید.
همه مسائل اجتماعیحکومتی را نمیتوان با عناوین ثانویه و اضطرار حل کنیم و بگوییم که مجبوریم و اگر نکنیم چه میشود! نتیجه این روند، به حکومت اضطراری اسلامی منجر میشود.
غلبه فرم بر محتوا
در روال قانونگذاری، گروهی از آدمهای خوب در مجلس که تخصصی هم در قانونگذاری اسلامی ندارند، چیزهایی را تصویب میکنند. بعد شورای نگهبان این قوانین را با عنوان حکم اولی شرعی نگاه میکند؛ اگر چیز حرامی در آن نباشد، حلال است! خط قرمزهای شورای نگهبان هم بسته به اعضایش جابهجا میشود؛ البته نه در محکمات. اگر دیدند که نظام گیر میکند، برای حفظ مصلحت نظام و حکم ثانوی به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع داده میشود. در آنجا هم بسته به اینکه چه کسی آنجاست و شرایط سیاسی چگونه است، مصلحتی تشیخص داده میشود؛ اما چقدرش مصلحت امت اسلامی است و چقدرش مصلحتهای روزمره افراد و گروهها و شرایط خاص کشور؟ این روال قانونی هم مشروع است و هم معقول؛ اما یک جای کار خراب است! وقتی موتور نظامسازی خاموش باشد، فرم خودش را بر محتوا تحمیل میکند.
از جزءنگری تا نظامسازی
نظامی که منفعلانه نشسته است و از چپ و راست و پایین و بالا بر سرش مسئله میریزد، جز انفعال کاری از دستش ساخته نیست. آن وقت است که روی نظامهای اقتصادی، از چپ تا راست، در شرایط مختلف، مهر مشروعیت زده میشود! چون در تطبیق بندبند آنها با کتاب و سنت، منافاتی دیده نمیشود؛ اما این نگاه جزءنگرانه، نگاه نظامسازانه نیست. کسی که در درس خارج فقه، جدا از عقاید، اخلاق، معرفتشناسی، انسانشناسی، قرآن و سنت، جزءبهجزء روی عبارات مته میگذارد و بحث میکند، قادر به نظامسازی دینی نخواهد بود.
سیاستهای زادوولد؛ نمونهای از فقه منفعل
در همین مسئله زادوولد، سه رویکرد متفاوت در سه دوره نظام دینی وجود داشت و هر سه اینها هم اسلامی و در عین حال منفعلانه است! زمانی روایتهایی میخواندیم که تا میتوانید بچه بیاورید. بعد که جمعیت افزایش یافت و مشکلات زیادی ایجاد شد، روایتهایی خواندیم که بچه نیاورید! الآن هم که نسلمان در حال پیر شدن است، قرار است دوباره روایاتی را بخوانیم که بچه بیاورید! این وسط عقل کجا رفت؟ عقلانیت نظامسازی کجا رفت؟
هم روایت داریم از پیامبر که «اللهم انی اعوذ بک من العیله» پناه به خدا از خانواده پرجمعیت؛ از آن طرف هم روایاتی داریم که تا میتوانید زادوولد داشته باشید و جامعه اسلامی باید پرجمعیت باشد. هر دو هست؛ ولی وقتی عقلانیت اسلامی نباشد، نمیدانیم که اینها برای کجاست؟ هر زمانی به یک دسته استناد میکنیم و دسته دیگر لاپوشانی میشود! درحالی که واقعا تعارضی وجود ندارد و حل تعارض و علاج تزاحم، به عقلانیت اسلامی نیاز دارد.
خارج فقه حکومت نداریم
امروز در قم و مشهد، چه رسد به نجف و جاهای دیگر، تا جایی که ما خبر داریم، حتی یک درس خارج فقه حکومتی وجود ندارد. البته درسی که از ابتدائیات گذشته باشد؛ نه اینکه دوباره بخواهند ولایتفقیه را اثبات کنند! سی سال است که ولایتفقیه را اثبات کرده و فهمیدهایم؛ برای اینکه ببینیم چگونه باید این فقه را در ابعاد مختلف اعمال کنیم، چه درس خارجی وجود دارد؟ تا جایی که بنده خبر دارم، سهچهار تا درس هستند که در مظلومیت و تنهایی وارد برخی مسائل میشوند. علت این است که چون نهادسازی نشده، این کرسیها وجود ندارد؛ چیزی به نام نهاد فکری ایجاد نکردهایم و هرکسی جداگانه خودش حرف میزند.
نهجالبلاغهای که فقهی نیست!
یک درس خارج فقه نداریم که مادهاش، فرمان امیرمؤمنان به مالکاشتر باشد. زمانی در قم بحثی داشتیم که یکی از آقایان فرمودند: «مگر عهدنامه مالکاشتر هم فقه است! نهجالبلاغه که همهاش توصیف است!» این آقایی که دارد درس خارج میدهد، یکبار نهجالبلاغه را نخوانده است! فکر میکند فرمان مالکاشتر توصیف هوای مصر است! اینگونه است که حقوق اساسی و فلسفه سیاست و حکومت هیچ میشود! آخرش هم فرمودند که کل نهجالبلاغه مرسله است و از بیخ همهاش را زدند!
موتورهای خاموش حوزه و دانشگاه
تنها راه خروج از اضطرارهای تحمیلی این است که موتور عقلانیت اسلامی و نظامسازی روشن شود. موتور حوزه و دانشگاه ما در عرصه نظامسازی خاموش است. در عرصه مدرک دادن و فارغالتحصیل درست کردن، چهارموتوره کار میکنند! اما در عرصه نظامسازی، که مسئولیت مشخص آنهاست، این موتور پراکنده و منفعلانه کار میکند. حوزههای ما بهطور مشخص چه پایاننامههایی را در عرصه نظامسازی تولید میکنند؟ به این ترتیب، فرم خودش را بر محتوا تحمیل میکند؛ سوار اسبی شدهایم که خودش هرجا دلش میخواهد میرود! حالا کی به مقصد میرسیم؟ و اصلا به کدام سمت میرویم؟!
«نه»؛ به شالودهشکنی و تحجر
یک عده ساختارشکنی میکنند و یکباره تحت عنوان نواندیشی، مسلمات قرآنی را زیر سؤال میبرند؛ عدهای هم نشستهاند تا مسائل یکییکی مطرح شود و معمولا دایره تحقیقشان هم فراتر از چندصد آیه و روایت نیست. برخی با معیارهای حوزوی، مجتهد مسلم هستند؛ ولی از بسیاری ضوابط آیات و روایات خبر ندارند و در جریان نیستند؛ چون با برنامه و پروژه سراغ قرآن نرفتند.
در عرصه فقه سیاسی و نظام حکومتی باید نه دچار شالودهشکنی شویم و نه تحجر. یعنی باید در نظامسازی فقهی، اجتهاد و نظریهپردازی داشته باشیم. این امر بهطور حتم با موضوعات مختلف علوم اجتماعی نسبت پیدا میکند و فضای بسیار وسیعی برای نقد، گفتوگو، مناظره، نظریهپردازی، اجتهاد و عقلورزی در چارچوب محکمات دینی در همان فقه سنتی ایجاد میکند.
فقه، همه فقه است
میشود به نظامسازی دینی رسید، به شرط آنکه فقه، اخلاق و کلام، هر سه و در کنار هم مدنظر باشند. نظامسازی و عقلانیت دینی، جمع فقه، اخلاق و کلام اسلامی است. فقه هم، همه فقه است؛ امام به عنوان یک مجتهد و مرجع درجه اول میفرمودند که اجتهاد معهود و مصطلح در حوزه برای نظامسازی کافی نیست. جای کار جمعی و حلقههای پیگیر خالی است. اگر اینگونه کار میشد، به آسانی به خیلی از نظامات، نظام دینی نمیگفتیم و به آسانی هم یک نظام را غیردینی نمیدانستیم! ما با خیلی مسائل آسانگیرانه برخورد کردیم و در حقیقت برخودمان آسان گرفتیم. فقه در خیابانها و حتی دانشگاهها ساخته نمیشود؛ مسئول اصلی آن حوزههای علمیه هستند.
دریای ظرفیتهای فقه سنتی
در همان نظام فقهی سنتی ما، ظرفیتهای عظیم دستنخورده و تقریبا بکری وجود دارد که از کنارش به راحتی عبور میکنیم. این ظرفیتها را در دروس اصول فقه مشهد و قم، تا هفت، هشت، ده سال برای طلبه آموزش میدهند و مدام تکرار میکنند؛ اما ارتباط اینها با نظامسازی، هیچگاه و در هیچ درسی مطرح نشده است. در کنار دریایی از آب شیرین، تشنه ماندهایم و دائم ترجمه میکنیم و منفعلانه میگوییم که مشروع است یا نه.
فقه حسینی، فقه اموی
باید مواظب بود به دام بازی با شریعت نیفتیم. باب حیل شرعی را هم در فقه شیعه و هم اهلسنت داریم؛ اما حیله به معنای چاره است نه حقهبازی! یعنی رخصت شرعی در زمان بنبست، مشروط بر آنکه هدف و وسیله، هیچکدام حرام نباشد؛ نه اینکه شریعت را به ابزاری ضد خودش تبدیل کنیم.
اینها نشانه انعطاف و کارآمدی فقه در برونرفت از بنبستهای ظاهری است؛ اما وقتی مقصد شریعت را ندانیم، این حیلهها روشی برای دور زدن دین و نسخ شریعت میشود.
نتیجه چنین فقهی این میشود که کمکم مبارزه از وجوب میافتد، اقتصاد ربوی حلال و سازش با مفاسد، جایز میشود و با همین فقه، بریدن سر سیدالشهدا علیهالسلام، نهتنها جایز، بلکه واجب میشود! بنابراین دو نوع فقه داریم: فقه حسینی و فقه اموی.
وضع موجود، جهان امروز و نقطههای ایدهآل
شورای نگهبان و مجمع تشخیص و مجلس و سایر نهادها، وظایف عملی خود را انجام میدهند و اگر همین کارها را هم نکنند، معلوم نیست که نظام به کجا میرود. باید از آنها متشکر باشیم؛ اما به نقطههای ایدهآل هم نگاه میکنیم. در شرایطی که کمونیسم و فاشیسم سقوط کرده، سرمایهداری به بنبست رسیده، در مذاهب اسلامی، اسلامگراها به دام وهابیت و روشنفکرانشان هم به دام سکولاریسم افتادهاند و حدوسط متعادلی به سختی پیدا میشود.
تفکر اشعری اصولا سکولارخیز است و در این تفکر و تفکر حنبلی و نوحنبلی، نظامسازی دینی چیزی شبیه محال است؛ یا به سمت وهابیت و تحجر و طالبانیسم میرود، یا به سمت پراگماتیسم سکولار و غربگرا که غرب را دوباره به کشورهای عربی برمیگرداند. ما که شیعه هستیم و چنین فقه زنده و فقهای بالندهای داریم، این گرفتاریها را داریم؛ اینها نمیدانم که میخواهند چه کنند!
نظامسازی ما و جهان منتظر
امروز روزی است که میتوانیم نظامسازی کنیم و اگر الگویی بسازیم، به سرعت جهانی میشود. اساتید و رؤسای دانشکدههای علوم انسانی در بوسنی، سودان و مالزی، سه نقطه اروپایی، آفریقایی و آسیایی، از من میپرسیدند که شما چه متونی را در علوم انسانی تدریس میکنید؟ گفتم همین ترجمههایی که شما هم درس میدهید! میگفتند ما منتظریم تا متون درسیمان از ایران بیاید! رئیس یکی از آن دانشکدهها میگفت تعهد میدهم به محض اینکه اولین کتاب شما بیاید، کتابهای غربی را کنار میگذاریم و کتب شما را تدریس میکنیم...
در عرصه نظامسازی، بر سر دوراهی ساختارشکنی علیه ضوابط دین و یا جمود و فقه انفعالی قرار داریم. در عرصه فقه اجتماعی و حکومتی، ما دو نوع فقاهت و اجتهاد داریم؛ فقه فعال و فقه منفعل. آن چیزی که در عرصه نظامسازی اجتماعی و حکومتی گرفتارش هستیم و در حوزههای ما بحث میشود، بهطور عمده فقه منفعل است، نه فقه فعال. این عقلانیت اسلامی نیست؛ فقه اسلام، جزئی از عقلانیت اسلامی است که موتور اصلی نظامسازی است، نه فقط مواجهه انفعالی با وضعیت موجود.
فقه منفعل، فقه منتظر
مشخصه فقه منفعل این است که منتظر میماند تا افراد دیگری تمدنسازی کنند و بعد بیایند و مسئله شرعیاش را بپرسند. بگویند ما میخواهیم در عرصه بانک، سیاست، اقتصاد، تحزب، زادوولد و غیره، به فلان طرح و نسخه وارداتی عمل کنیم؛ آیا جایز است یا خیر؟ مفتی هم پاسخ دهد که جایز است یا خیر؛ هرجا هم نتواند بفهمد، خیلی زود از ادله اجتهادی مأیوس میشود، به سراغ ادله فقاهتی میرود و اصل عملی جاری میکند، والسلام!
البته سوءقصدی در کار نیست و این انفعال بر آن تحمیل میشود. وقتی از قبل بر اساس ضوابط معرفتشناسی، کلام، اخلاق، اصول و فقه اسلامی به مسائل انسانی و اجتماعی، توجه دقیقی نکرده و ابعادش را نسنجیده باشیم، عقلانیت اسلامی و از جمله فقه سیاسی و حکومتی را نخواهیم داشت. وضعیت موجود حوزههای علمیه ما چنین است؛ منتظر میمانیم تا قانون اساسی کشورهای دیگر ترجمه شود تا ببینیم که اجزایش مشروع است یا نه. اما مگر مباح بودن و حرام نبودن کافی است؟ حکمش شرعی است؛ اما محصولش یک نظام دینی منفعل و حداقلی است.
در نظامسازی اجتماعی در نگاه اول متوجه نمیشویم وقتی یک نظام بهظاهر مشروع را ترجمه و اجرا میکنیم، پشت سرش چه مسائلی دارد؟ باید دهبیست سال بگذرد و آثارش را در فروپاشی خانواده، آمار طلاق، تأخیر در ازدواج، گسترش بیکاری، عوض شدن مفهوم اوقات فراغت و غیره نشان دهد.
نظام منفعل، ثمره فقه منفعل
کل نظام عقلانیت اسلامی فلج است؛ دانشگاه در مسیری کار میکند و حوزه در مسیر دیگر. در عرصههای اجتماعی نشستهاند تا تجربههای دیگران منتقل شود و طبیعی است که این تجربههای منقطع از مبادی و غایات، چون در منطقهالفراغ است، بیشتر مباح باشد و عقل منفعل هم در منطقهالفراغ، منفعلانه برخورد میکند.
تا همه عرصههای معرفتشناسی، اخلاق، کلام، عقاید و فقه، فعال و درگیر نباشند، نظامسازی دینی منفعلانه خواهیم داشت.
نظامات متعددی چون نظام بانکی، نظام مالیاتی و غیره در این سیسال از شورای نگهبان گذشتهاند و واقعا هم خلاف شرع نبودهاند؛ اما هرگز نمیتوانید محصولش را یک نظام دینی بدانید.
همه مسائل اجتماعیحکومتی را نمیتوان با عناوین ثانویه و اضطرار حل کنیم و بگوییم که مجبوریم و اگر نکنیم چه میشود! نتیجه این روند، به حکومت اضطراری اسلامی منجر میشود.
غلبه فرم بر محتوا
در روال قانونگذاری، گروهی از آدمهای خوب در مجلس که تخصصی هم در قانونگذاری اسلامی ندارند، چیزهایی را تصویب میکنند. بعد شورای نگهبان این قوانین را با عنوان حکم اولی شرعی نگاه میکند؛ اگر چیز حرامی در آن نباشد، حلال است! خط قرمزهای شورای نگهبان هم بسته به اعضایش جابهجا میشود؛ البته نه در محکمات. اگر دیدند که نظام گیر میکند، برای حفظ مصلحت نظام و حکم ثانوی به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع داده میشود. در آنجا هم بسته به اینکه چه کسی آنجاست و شرایط سیاسی چگونه است، مصلحتی تشیخص داده میشود؛ اما چقدرش مصلحت امت اسلامی است و چقدرش مصلحتهای روزمره افراد و گروهها و شرایط خاص کشور؟ این روال قانونی هم مشروع است و هم معقول؛ اما یک جای کار خراب است! وقتی موتور نظامسازی خاموش باشد، فرم خودش را بر محتوا تحمیل میکند.
از جزءنگری تا نظامسازی
نظامی که منفعلانه نشسته است و از چپ و راست و پایین و بالا بر سرش مسئله میریزد، جز انفعال کاری از دستش ساخته نیست. آن وقت است که روی نظامهای اقتصادی، از چپ تا راست، در شرایط مختلف، مهر مشروعیت زده میشود! چون در تطبیق بندبند آنها با کتاب و سنت، منافاتی دیده نمیشود؛ اما این نگاه جزءنگرانه، نگاه نظامسازانه نیست. کسی که در درس خارج فقه، جدا از عقاید، اخلاق، معرفتشناسی، انسانشناسی، قرآن و سنت، جزءبهجزء روی عبارات مته میگذارد و بحث میکند، قادر به نظامسازی دینی نخواهد بود.
سیاستهای زادوولد؛ نمونهای از فقه منفعل
در همین مسئله زادوولد، سه رویکرد متفاوت در سه دوره نظام دینی وجود داشت و هر سه اینها هم اسلامی و در عین حال منفعلانه است! زمانی روایتهایی میخواندیم که تا میتوانید بچه بیاورید. بعد که جمعیت افزایش یافت و مشکلات زیادی ایجاد شد، روایتهایی خواندیم که بچه نیاورید! الآن هم که نسلمان در حال پیر شدن است، قرار است دوباره روایاتی را بخوانیم که بچه بیاورید! این وسط عقل کجا رفت؟ عقلانیت نظامسازی کجا رفت؟
هم روایت داریم از پیامبر که «اللهم انی اعوذ بک من العیله» پناه به خدا از خانواده پرجمعیت؛ از آن طرف هم روایاتی داریم که تا میتوانید زادوولد داشته باشید و جامعه اسلامی باید پرجمعیت باشد. هر دو هست؛ ولی وقتی عقلانیت اسلامی نباشد، نمیدانیم که اینها برای کجاست؟ هر زمانی به یک دسته استناد میکنیم و دسته دیگر لاپوشانی میشود! درحالی که واقعا تعارضی وجود ندارد و حل تعارض و علاج تزاحم، به عقلانیت اسلامی نیاز دارد.
خارج فقه حکومت نداریم
امروز در قم و مشهد، چه رسد به نجف و جاهای دیگر، تا جایی که ما خبر داریم، حتی یک درس خارج فقه حکومتی وجود ندارد. البته درسی که از ابتدائیات گذشته باشد؛ نه اینکه دوباره بخواهند ولایتفقیه را اثبات کنند! سی سال است که ولایتفقیه را اثبات کرده و فهمیدهایم؛ برای اینکه ببینیم چگونه باید این فقه را در ابعاد مختلف اعمال کنیم، چه درس خارجی وجود دارد؟ تا جایی که بنده خبر دارم، سهچهار تا درس هستند که در مظلومیت و تنهایی وارد برخی مسائل میشوند. علت این است که چون نهادسازی نشده، این کرسیها وجود ندارد؛ چیزی به نام نهاد فکری ایجاد نکردهایم و هرکسی جداگانه خودش حرف میزند.
نهجالبلاغهای که فقهی نیست!
یک درس خارج فقه نداریم که مادهاش، فرمان امیرمؤمنان به مالکاشتر باشد. زمانی در قم بحثی داشتیم که یکی از آقایان فرمودند: «مگر عهدنامه مالکاشتر هم فقه است! نهجالبلاغه که همهاش توصیف است!» این آقایی که دارد درس خارج میدهد، یکبار نهجالبلاغه را نخوانده است! فکر میکند فرمان مالکاشتر توصیف هوای مصر است! اینگونه است که حقوق اساسی و فلسفه سیاست و حکومت هیچ میشود! آخرش هم فرمودند که کل نهجالبلاغه مرسله است و از بیخ همهاش را زدند!
موتورهای خاموش حوزه و دانشگاه
تنها راه خروج از اضطرارهای تحمیلی این است که موتور عقلانیت اسلامی و نظامسازی روشن شود. موتور حوزه و دانشگاه ما در عرصه نظامسازی خاموش است. در عرصه مدرک دادن و فارغالتحصیل درست کردن، چهارموتوره کار میکنند! اما در عرصه نظامسازی، که مسئولیت مشخص آنهاست، این موتور پراکنده و منفعلانه کار میکند. حوزههای ما بهطور مشخص چه پایاننامههایی را در عرصه نظامسازی تولید میکنند؟ به این ترتیب، فرم خودش را بر محتوا تحمیل میکند؛ سوار اسبی شدهایم که خودش هرجا دلش میخواهد میرود! حالا کی به مقصد میرسیم؟ و اصلا به کدام سمت میرویم؟!
«نه»؛ به شالودهشکنی و تحجر
یک عده ساختارشکنی میکنند و یکباره تحت عنوان نواندیشی، مسلمات قرآنی را زیر سؤال میبرند؛ عدهای هم نشستهاند تا مسائل یکییکی مطرح شود و معمولا دایره تحقیقشان هم فراتر از چندصد آیه و روایت نیست. برخی با معیارهای حوزوی، مجتهد مسلم هستند؛ ولی از بسیاری ضوابط آیات و روایات خبر ندارند و در جریان نیستند؛ چون با برنامه و پروژه سراغ قرآن نرفتند.
در عرصه فقه سیاسی و نظام حکومتی باید نه دچار شالودهشکنی شویم و نه تحجر. یعنی باید در نظامسازی فقهی، اجتهاد و نظریهپردازی داشته باشیم. این امر بهطور حتم با موضوعات مختلف علوم اجتماعی نسبت پیدا میکند و فضای بسیار وسیعی برای نقد، گفتوگو، مناظره، نظریهپردازی، اجتهاد و عقلورزی در چارچوب محکمات دینی در همان فقه سنتی ایجاد میکند.
فقه، همه فقه است
میشود به نظامسازی دینی رسید، به شرط آنکه فقه، اخلاق و کلام، هر سه و در کنار هم مدنظر باشند. نظامسازی و عقلانیت دینی، جمع فقه، اخلاق و کلام اسلامی است. فقه هم، همه فقه است؛ امام به عنوان یک مجتهد و مرجع درجه اول میفرمودند که اجتهاد معهود و مصطلح در حوزه برای نظامسازی کافی نیست. جای کار جمعی و حلقههای پیگیر خالی است. اگر اینگونه کار میشد، به آسانی به خیلی از نظامات، نظام دینی نمیگفتیم و به آسانی هم یک نظام را غیردینی نمیدانستیم! ما با خیلی مسائل آسانگیرانه برخورد کردیم و در حقیقت برخودمان آسان گرفتیم. فقه در خیابانها و حتی دانشگاهها ساخته نمیشود؛ مسئول اصلی آن حوزههای علمیه هستند.
دریای ظرفیتهای فقه سنتی
در همان نظام فقهی سنتی ما، ظرفیتهای عظیم دستنخورده و تقریبا بکری وجود دارد که از کنارش به راحتی عبور میکنیم. این ظرفیتها را در دروس اصول فقه مشهد و قم، تا هفت، هشت، ده سال برای طلبه آموزش میدهند و مدام تکرار میکنند؛ اما ارتباط اینها با نظامسازی، هیچگاه و در هیچ درسی مطرح نشده است. در کنار دریایی از آب شیرین، تشنه ماندهایم و دائم ترجمه میکنیم و منفعلانه میگوییم که مشروع است یا نه.
فقه حسینی، فقه اموی
باید مواظب بود به دام بازی با شریعت نیفتیم. باب حیل شرعی را هم در فقه شیعه و هم اهلسنت داریم؛ اما حیله به معنای چاره است نه حقهبازی! یعنی رخصت شرعی در زمان بنبست، مشروط بر آنکه هدف و وسیله، هیچکدام حرام نباشد؛ نه اینکه شریعت را به ابزاری ضد خودش تبدیل کنیم.
اینها نشانه انعطاف و کارآمدی فقه در برونرفت از بنبستهای ظاهری است؛ اما وقتی مقصد شریعت را ندانیم، این حیلهها روشی برای دور زدن دین و نسخ شریعت میشود.
نتیجه چنین فقهی این میشود که کمکم مبارزه از وجوب میافتد، اقتصاد ربوی حلال و سازش با مفاسد، جایز میشود و با همین فقه، بریدن سر سیدالشهدا علیهالسلام، نهتنها جایز، بلکه واجب میشود! بنابراین دو نوع فقه داریم: فقه حسینی و فقه اموی.
وضع موجود، جهان امروز و نقطههای ایدهآل
شورای نگهبان و مجمع تشخیص و مجلس و سایر نهادها، وظایف عملی خود را انجام میدهند و اگر همین کارها را هم نکنند، معلوم نیست که نظام به کجا میرود. باید از آنها متشکر باشیم؛ اما به نقطههای ایدهآل هم نگاه میکنیم. در شرایطی که کمونیسم و فاشیسم سقوط کرده، سرمایهداری به بنبست رسیده، در مذاهب اسلامی، اسلامگراها به دام وهابیت و روشنفکرانشان هم به دام سکولاریسم افتادهاند و حدوسط متعادلی به سختی پیدا میشود.
تفکر اشعری اصولا سکولارخیز است و در این تفکر و تفکر حنبلی و نوحنبلی، نظامسازی دینی چیزی شبیه محال است؛ یا به سمت وهابیت و تحجر و طالبانیسم میرود، یا به سمت پراگماتیسم سکولار و غربگرا که غرب را دوباره به کشورهای عربی برمیگرداند. ما که شیعه هستیم و چنین فقه زنده و فقهای بالندهای داریم، این گرفتاریها را داریم؛ اینها نمیدانم که میخواهند چه کنند!
نظامسازی ما و جهان منتظر
امروز روزی است که میتوانیم نظامسازی کنیم و اگر الگویی بسازیم، به سرعت جهانی میشود. اساتید و رؤسای دانشکدههای علوم انسانی در بوسنی، سودان و مالزی، سه نقطه اروپایی، آفریقایی و آسیایی، از من میپرسیدند که شما چه متونی را در علوم انسانی تدریس میکنید؟ گفتم همین ترجمههایی که شما هم درس میدهید! میگفتند ما منتظریم تا متون درسیمان از ایران بیاید! رئیس یکی از آن دانشکدهها میگفت تعهد میدهم به محض اینکه اولین کتاب شما بیاید، کتابهای غربی را کنار میگذاریم و کتب شما را تدریس میکنیم...