زلال بصیرت (۱۵۵) - ولایت فقیه از دیدگاه علامه طباطبایی ۱۳۹۷/۰۱/۲۲
زلال بصیرت
ولایت فقیه از دیدگاه علامه طباطبایی
۱۳۹۷/۰۱/۲۲
بسم الله الرحمن الرحیم
تصور بنده این است که در بین علمای معروف ـ که البته به همه آنها مدیون هستیمـاشخاصی به جامعیت مرحوم علامه طباطبائی، بسیار کم بودهاند؛ هرچند همه ما ریزخوار خوان علوم شخصیتهای برجستهای مانند شیخ انصاری و صاحب جواهرهستیم، اما کسی مانند علامه طباطبائی که احاطه لازم و کافی بر همه رشتههای علوم اسلامی داشته باشد و بتواند ارتباط آنها را به خوبی درک کرده و در ابعاد مختلف علمی، عملی، تربیتی، اخلاقی و دیگر جهات بر آن میراث گرانبها بیفزاید، سراغ نداریم.
شکایت پیامبر(ص) در قیامت از مهجور ماندن قرآن
در میان ویژگیهای فراوان علامه طباطبایی خدمات ایشان به قرآن بارزترین آنها است،یکی از ویژگیهای پیامبر صلیالله علیه و آله که در قرآن به آن تصریح شده، اهتمام بسیار و حریص بودن ایشان نسبت به هدایت مردم است و حتی در قیامت که همه وانفسا میگویند، ایشان وا امتا میگوید؛ اما با وجود محبت فراوان ایشان نسبت به امتشان، آن حضرت طبق نص صریح قرآن در روز قیامت از همین امت به خاطر مهجورگذاشتن قرآن نزد خداوند شکایت میکند؛ این امر نشان میدهد که مهجور ماندن قرآن چه اندازه بر پیامبر(ص)سنگین است که حاضر است از امتی که این همه به آنها علاقه دارد، شکایت کند؛ آن هم در زمانی که امت نیازمند شفاعت او هستند.
شاید بتوان از این امر چنین نتیجه گرفت که هیچ كفران نعمتی بالاتر از رها كردن قرآن نیست که پیامبر اكرم در چنین روزی از آنها شکایت میکند. البته هجر قرآن که سبب شکایت پیغمبرمیشود، دارای مراتبی است و برخی از انسانها در مراتب شدیدتری قرار دارند؛ اینها كسانی هستند که مانع استفاده دیگران از قرآن میشوند؛ کسانی که در اصل قرآن و یا امکان فهم قرآن تشکیک کرده و انواع شبهات را در مورد قرآن تولید و ترویج میکنند.
باید از خود این سؤال را بپرسیم که آیا ما حق قرآن را ادا کردهایم؟ آیا جزء کسانی که قرآن را مهجور گذاشتهاند، نیستیم؟ آیا چنین نیست که گاهی درباره یک روایت بحثهای فراوانی میكنیم و در كتابهایمان بابی برای آن باز میکنیم، در حالی که دلالت روشن و سند قوی ندارد، اما به آیهای که دلالت واضح بر مطلب دارد توجه نمیکنیم؟ آیا این كار مصداق هجر قرآن نیست؟
علامه طباطبایی، احیاگر قرآن در حوزه
در بین علمایی که میشناسیم، کمتر کسی مانند علامه طباطبائی توفیق یافته است که قرآن را ،هم در فهم آن، هم در استناد به آیاتش و هم در عمل به احكامش از مهجوریت در آورد.
بسیاری از ما شاید خیلی خوب قرآن بخوانیم و یا حتی تدریس قرآن هم داشته باشیم، اما در عمل به گونهای رفتار میکنیم که گویا قرآن برای عمل نازل نشده است و با عمل نکردن به آن هم قرار نیست اتفاقی بیفتد. اگر بخواهیم قرآن از مهجوریت در آید، باید در فهم و شناخت، استناد به آن، عمل کردن به آیات قرآن و سرانجام در دعوت دیگران برای عمل به آن، تلاش کنیم.
علامه طباطبائی امور پیچیدهای از قبیل مسائل اجتماعی را با استفاده از قرآن حل کرد،امام(ره) میفرمود که قسمت اعظم فقه، مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی است؛ اما این مسائل در دوران منحوس شاهنشاهی جایی برای طرح نداشت و اگر هم مطرح میشد، گوش شنوایی برای شنیدن آن نبود. عمدتاً گفته میشد باید خود امام زمان (عج) بیایند و امور را سامان ببخشند!
حضرت امام(ره) از همان سال 32 که در مسجد محمدیه درس میدادند ،اهتمام فراوانی نسبت به این امر داشت كه در هر فرصتیگریزی به مباحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی بزند، تا اینکه با شروع نهضت زمینهای فراهم شد كه در این باره کارهای علمی انجام شود، و حتی زمانی که ایشان در نجف تبعید بودند، در مسجد شیخ انصاری بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح میکردند و نوارهای آن را به ایران هم میفرستادند تا تکثیر و منتشر شود. در واقع حضرت امام(ره) در ضمن مبارزاتی که میکرد، یک کار علمی و فرهنگی در زمینه حکومت اسلامی و اثبات ولایت فقیه را نیز آغاز کرد، تا انقلاب پیروز شد.
اثبات ولایت فقیه توسط علامه طباطبایی در سال 41
در اوایل نهضت کسان دیگری نیز به فکر افتاده بودند كه مسائل مربوط به نظام اسلامی را با استناد به روایات از نظر علمی و فکری حل کنند،در حالی که بسیاری از علما اصل ولایت فقیه را با استناد به روایاتی مانند مقبوله عمر بن حنظله و نظایر آن ظنی میدانستند، علامه طباطبایی در سال 41، یعنی قبل از شروع نهضت امام، مسئله ولایت فقیه را امری بدیهی و فطری قلمداد کرده و آن را با استناد به آیات قرآن و دلایل عقلی اثبات کرده بود!
مقاله علامه طباطبایی در سال 41 با عنوان «ولایت و زعامت» كه در کتاب «مرجعیت و روحانیت» منتشر شد.ایشان در این مقاله با استناد به دعوت قرآن به فطرت، میفرماید یكی از امور فطری که حتی کودکان نیز آن را میفهمند این است که مجموعهای از انسانها برای زندگی مشترک نیازمند مدیریت هستند و تجربههای تاریخی نشان داده است که هر جامعهای كه مدیریت صحیحی بر آن حاكم بوده، رو به عزت، پیشرفت و پیروزی حركت كرده، و عدم مدیریت صحیح موجب انحطاط، سقوط و ذلت جامعه بوده است.
ایشان در مقاله خود این سؤال را مطرح میکند که آیا امکان دارد این مسئله فطری و بدیهی در اسلام مورد غفلت قرار گرفته باشد؟ پیامبر(ص)حتی زمانی كه برای چند روز به قصد جهاد یا كار دیگری از مدینه خارج میشدند، جانشینی برای خود تعیین میکردند، آیا چنین كسی که بر هدایت امت خود حریص بود و از سوی خدا شریعتی برای همه بندگان تا روز قیامت آورده، ممكن است آنها را بعد از رحلت پیامبر اكرم به حال خود رها کرده باشد؟ شاید در پاسخ گفته شود که آن حضرت 12 امام را برای بعد از خود مشخص فرمودند؛ اما این پاسخ كافی نیست؛ چون ممكن است موانعی، از قبیل عمل نكردن مردم به تکلیف خود، سبب شود که ائمه (ع) نتوانند مستقیماً رهبری و اداره جامعه را به دست گیرند. در این صورت، آیا خدا، امت را رها میکند؟ آیا اسلام راجع به این امر بدیهی، هیچ نظری ندارد؟
علامه طباطبایی در مقاله خود به مسائلی از این قبیل پرداخته است که آیا فقاهت برای ولایت کافی است، یا اعلمیت هم لازم است؟ آیا اعلمیت در فقه کافی است یا در امور دیگر هم لازم است؟ ایشان در پاسخ به این سؤالات میفرماید: «فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر مصالح از همه مقدمتر است، ولایت دارد». با این بیان در واقع ایشان فقاهت را کافی ندانسته، بلکه معتقد است حاكم باید در تقوا نیز در حد اعلا باشد و مصالح را نیز به خوبی درک کند؛ لذا کسی که در برآیند این شرایط از همه بالاتر است، شایسته مقام ولایت است.
ایشان در این مقاله احکام اسلام را به دو دسته تقسیم كردهاند: احکام ثابت که هرگز تغییر نمیکند و به تعبیر ایشان «مواد شریعت» است؛ و احکام متغیر که تابع زمان و مکان هستند؛ مانند وضع مالیات، امور جنگ و صلح و دیگر مسائل اجتماعی که دائماً در حال تغییر است و لازم است فقیه صلاحیتداری ولایت این امور را عهدهدار شود.
ایشان میگوید ما باید سه نکته را مدنظر داشته باشیم: اول اینکه مسلمین باید تا آخرین حد ممکن در اتحاد و اتفاق بکوشند؛ دوم اینکه حفظ مصلحت اسلام و مسلمین بر همه، از فقیه و غیر فقیه واجب است؛ و نكته سوم اینکه جامعه اسلامی جامعه واحدی است که مرز آن، اعتقاد به خدا و شریعت اسلامی است و ما باید ببینیم مصالح چنین جامعهای چگونه بهتر تأمین میشود.
مرحوم علامه طباطبایی در سال 41، قبل از اینکه نهضت اسلامی شروع شده باشد و پیش از آنکه طرحی، بلکه اسمی از حکومت و نظام اسلامی مطرح شده باشد، چنین مقالهای را مینویسد و جالب این است که کتاب حاوی این مقاله، کتاب برگزیده سال میشود.
علامه طباطبایی نه فقط اصل تفسیر قرآن را زنده کرد، بلکه راه و روش استفاده از قرآن برای همه نیازمندیهای اجتماعی را نیز احیا کرد. ایشان در تفسیر گرانسنگ المیزان، ذیل آیه آخر سوره آلعمران بحث مفصلی درباره مسائل اجتماعی را مطرح كرده و در بخشی از این بحث میفرماید: «تمام شئون اسلامی، اجتماعی است؛ ما اصلاً در اسلام هیچ شأن فردی نداریم.» موضوع «من یتقلد ولایهًْ امر المجتمع» که بحث درباره ولایت بر جامعه اسلامی است، یکی از بحثهایی است که ایشان در تفسیر این آیه مطرح میکند.
بیانات آیتالله مصباح یزدی (دام ظله)
در همایش بزرگداشت سی و ششمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی؛ قم؛96/9/9