خوان حکمت (۱۷۱) : راه رسیدن به کرامت ۱۳۹۷/۰۴/۰۲
وقتی ذات اقدس اله فرشتهها را معرفی میكند، در سوره مباركه «انبیاء» میفرماید: (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ)[1] فرشته را بندگان كریم میداند و معرّفی این كرامت را به این دو عنصر محوری قرار میدهد كه نه اهل افراطاند نه اهل تفریطاند. این جمله (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) این به منزله حدّ تامّ كرامت است؛ (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ) چرا؟ چون نه جلو میافتند نه دنبال، این اصل اوّل كه ذات اقدس اله در سوره «انبیاء» فرشتهها را به عنوان بندگان مكرّم معرفی میكند.
اصل دوم اینكه در زیارت «جامعه» وجود مبارك امام هادی(ع) ائمه اهلبیت را به عنوان عباد مُكرم معرفی میكند. در زیارت «جامعه» كه در هر مشهدی از مشاهد مشرّفه میشود این زیارتها را قرائت كرد، به بارگاه ملكوتی ائمه(علیهم السلام) عرض میكنیم «سلام بر شما ای كسانی كه بندگان مكرّم الهی هستید. این عباد مكرّم در زیارت «جامعه» وصف ائمه(علیهمالسلام) است؛[2] یعنی اینها هم (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
اصل سوم آن است كه این زیارتها درس كرامت به ما میدهد؛ یعنی میتوان به مقام كرامت رسید، به مقام فرشتگان رسید؛ البته فرشتهها درجاتی دارند، برخی حاملان عرش الهیاند، بعضی در قلب پیغمبر(ص) جای دارند:(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین * عَلی قَلْبِكَ[3] برخی هم جزء مدبّرات امرند، اینطور نیست كه همه ملائكه در یك رشته باشند.
کرامت انسانی به سبب جایگاه خلیفه اللهی
اصل چهارم آن است كه ذات اقدس اله انسانها را به عنوان بندگان كریم معرفی كرد:(لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم)[4] اگر كسی فرزند آدم بود، فرزند خلیفهًْالله بود و خلافت را به ارث برد، او هم سهمی از كرامت دارد. اینكه خدای سبحان میفرماید: (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم) برای آن است كه انسان ذاتاً كریم نیست (أَ لَمْ یَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى)[5] چنین موجودی نمیتواند كریم باشد؛ ولی وقتی (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهًْ)[6] شد، ائمه(علیهم السلام) بالاصاله، شاگردان آنها بالطبع خلیفهالله شدند، هر خلیفهای حرف مستخلفعنه را میزند اوّلاً؛ حوزه استخلافی خود را در مییابد ثانیاً؛ چون حرف مستخلفعنه را میزند نه حرف خود را، حرف كریمانه كریم را میزند و چون حوزه استخلافی خود را در مییابد، كار كریمانه میكند، میشود كریم. اگر خدا در قرآن كریم انسانها را، جامعه انسانی و دینی را، جامعه كریم معرفی كرد، فرمود: (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم)؛ چون این كریم این انسان، خلیفه الله است یك؛ الله هم ذاتاً كریم است دو؛ هر خلیفهای باید حرف مستخلفعنه را بزند، سه؛ حرف او را در حوزه استخلافی خود پیاده كند، چهار؛ میشود كریم (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم). اگر ـ معاذ الله ـ این امور اربعه را رعایت نكرد (إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعام)[7] اگر كسی نان خلافت را خورد، حرف خودش را زد، امضای از طرف او را محترم شمرد، ولی كار خودش را انجام داد، این خود را میپرستد نه الله را، بنابراین راه برای فرشته شدن باز است.
این آیات توانست حكما و بزرگانی مثل حكیم سنایی را تربیت كند، آنها به این فكر بودند كه انسان میتواند فرشته شود. آن بخشهایی از قرآن كریم كه میگوید فرشتگان در خدمت مؤمنیناند، اگر مؤمنی رحلت كند عدهای از ملائكه به كنار بستر احتضار او میآیند و به او سلام عرض میكنند: (الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَهًْ طَیِّبین)؛[8] یعنی عدهای در حال احتضار كه بسترشان بستر مرگ است، كسی آنها را نمیبیند آنها هم كسی را نمیبینند با فرشتگان خدا ارتباط دارند. در حال احتضار كه عدهای در رنج جان دادن هستند، این عده میزبان ملائكهاند، فرشتهها به حضور اینها میآیند، سلام عرض میكنند، میگویند درهای بهشت برزخی باز است. مؤمن هیچ رنجی در حال جان دادن ندارد. اگر جان دادن سخت است كه سخت است برای مؤمنِ كریم نیست.
لذت مرگ برای مومن
مرحوم كلینی(رض) در كافی در كتاب الجنائز [9] دارد: هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست. اگر كسی هشتاد سال، نود سال، كمتر و بیشتر زندگی كرد، لذّتهایی را در دوران جوانی و غیر جوانی بُرد، هرگز لذّت مرگ را نمیتوان با لذایذ دیگر تشبیه كرد. او میگوید وجود مبارك پیغمبر در بالین محتضر میآید، امیرالمؤمنین میآید، فاطمه زهرا میآید، امام حسن و امام حسین(علیهم السّلام) میآیند. مرحوم كلینی این حدیث نورانی را نقل میكند كه این شخص اینها را نشناخت، فقط میبیند بستر او در اتاقی است كه نورانی و معطّر است؛ اما کسی را نمیشناسد. كسی اینها را معرفی میكند، میگوید اینكه پیشاپیش همه ایستاده است وجود مبارك پیغمبر است، آنكه در كنار اوست وجود مبارك امیرالمؤمنین است. مرحوم كلینی این جمله را نقل میکند، میگوید این حدیث را برای همه نقل نکنید! برای اینکه خیلیها متوجه نمیشوند که آنجا جای محرم و نامحرم نیست. بعد میگوید این بانوی باعظمت كه در كنار علیبنابیطالب ایستاده است، این مادر شما فاطمه زهراست. چه شرفی بالاتر از این، چه كرامتی بالاتر از این! آن یکی امام حسن است. ما الآن تمام افتخارمان این است كه دستمان به ضریح سالار شهیدان برسد؛ اما وقتی در بستر مرگ ببینیم ملائكه میگویند این یكی حسینبنعلی است؛ چه شرفی بالاتر از این! ما چرا اینها را از دست بدهیم. اینها راه رسیدن است. اگر قرآن کریم این آیات را بیان کرد؛ آنگاه حکیم سنایی شاگرد این مکتب، اینها را به نظم در میآورد. میگوید چرا شما ملائکه و فرشته نمیشوید، شما که نمیخواهید جبرئیل و میکائیل بشوید. مگر همه ملائکه منحصر در آن حدّند که حاملان عرش باشند. ملائکه مدبّرات، فراوانند.
تو فرشته شوی ار جهد كنی از پی آنك
برگ توت است که گشتست بتدریج اطلس[10]
حرف حكیم سنایی این است که میگوید شما در تمام كُره زمین، فرشی به گرانی و ارزش و اهمیت اطلس و پرنیان دارید؟ ما فرشی بالاتر از فرش ابریشم داریم؟ پردهای گرانبهاتر از ابریشم داریم؟ پارچهای گرانبهاتر از اطلس داریم؟ نخیر! حرف حكیم سنایی این است؛ این پارچه ابریشم قبلاً برگ توت بود كه این را در سطل زباله میانداختند، وقتی این برگ توت مكتب رفت، مدرس و مدرسه رفت، نزد استاد رفت، در خدمت كرم ابریشم قرار گرفت شد پرنیان.
خاموشی و سکوت، کلید رسیدن به حکمت
به وجود مبارك امام رضا(ع)عرض كردند كه یكی از نشانههای حكمت را به ما بگویید، فرمود :خاموشی؛[11] آدم اینقدر پرحرف نیست، هر حرفی را نمیزند، هر حرفی را نمیشنود، این همه کتابها، آیات الهی، تفسیر قرآن، نهج البلاغة و روایات اهل بیت، اینها را آدم كنار بگذارد وبه دنبال حرفهای فضای مجازی و امثال مجازی بگردد؟! فرمود صَمْت و ساكت بودن، مكتبی است که عدهای تلاش و كوشش میكردند مواظب زبانشان باشند و پرحرفی نکنند، هر حرفی را نزنند، سكوت را یاد بگیرند؛ بعد از اینكه این دوره را گذراندند، تمرین کردند؛ بعد از مدتی ساكت شدند و ورّاجی و پرحرفی نكردند، شدند سكّیت، از این مرحله به بخش سوم رسیدند شدند ابنالسّكیت؛ این کلمه «ابن و أب» که میگویند ابوالفضائل، ابو فاضل، اینها نشانه صاحب و داشتن است، ابنالسّكیت كه از علمای بزرگ بود؛ یعنی او آنقدر مسلط بود كه جلو دهانش و قلمش را میگرفت.
آدم وقتی مواظب زبانش باشد، مواظب قلمش باشد، خدای سبحان به مكتوبات و به این ملفوظات قسم یاد میكند چه چیزی بهتر از این، اگر به قمر قسم یاد میكند چون نور میدهد، اگر به قلم قسم یاد میكند چون نور میدهد، مگر خدا به قلم قسم نخورد، مگر به مكتوبات قلم قسم نخورد:(ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون)[12] مگر لسان «احد القلمین» نیست و قلم هم «احد اللسانین» نیست. فرقی ندارد انسان چیزی بنویسد، خدا بفرماید من به مسطورات این قلم قسم یاد میكنم؛ چون این مسطور، این مكتوب، نور میدهد یا سخن بگوید ملفوظِ او به جامعه نور میدهد، اینها میشود كرامت.
اگر در سوره مباركه «انبیاء» كرامت را معرفی كرد كه (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) همین معنا در زیارت «جامعه كبیره» آمده است با یك تفصیل بیشتری؛ چون روایات و تفسیر، شرح و بیان قرآن است. خدا فرمود ما این قرآن را نازل کردیم (لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس)[13] تا تو برای مردم بیان كنی! او و اهل بیت كه نور واحدند برای مردم بیان كردند. فرمودند مردم جامعه سه گروهاند؛ یك عده تندروی دارند، یك عده كندروی دارند، یك عده با اهل بیت و قرآن هستند. فرمود: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق».[14] در این صلوات مخصوصی كه در ماه پربركت شعبان در هنگام زوال از وجود مبارك امام سجاد رسیده است همین سه ضلع آمده كه متقدّم كیست؟ متأخّر كیست؟ لازم كیست؟ آن دو محرومند، آنکه ملازمِ اهل بیت است و از آنها جدا نمیشود «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَیْرِكُم»[15] این همیشه اهل نجات است.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (دام ظله) در جلسه درس اخلاق
در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 5/ 6 / 1396 .
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. انبیاء، 26 و 27.
[2]. المزار الكبیر (لابن المشهدی)، ص525.
[3]. شعراء، 193 و 194.
[4]. اسراء، 70.
[5]. قیامهًْ، 37.
[6]. بقره، 30 .
[7]. فرقان، 44.
[8]. نحل، 32 .
[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیهًْ)، ج3، ص129ـ130.
[10]. دیوان سنایی، قصیده90.
[11]. قرب الإسناد (ط ـ الحدیثة)، النص، ص369.
[12]. قلم، 1.
[13]. نحل، 44.
[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص45.
[15]. المزار الكبیر (لابن المشهدی)، ص237.
اصل دوم اینكه در زیارت «جامعه» وجود مبارك امام هادی(ع) ائمه اهلبیت را به عنوان عباد مُكرم معرفی میكند. در زیارت «جامعه» كه در هر مشهدی از مشاهد مشرّفه میشود این زیارتها را قرائت كرد، به بارگاه ملكوتی ائمه(علیهم السلام) عرض میكنیم «سلام بر شما ای كسانی كه بندگان مكرّم الهی هستید. این عباد مكرّم در زیارت «جامعه» وصف ائمه(علیهمالسلام) است؛[2] یعنی اینها هم (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
اصل سوم آن است كه این زیارتها درس كرامت به ما میدهد؛ یعنی میتوان به مقام كرامت رسید، به مقام فرشتگان رسید؛ البته فرشتهها درجاتی دارند، برخی حاملان عرش الهیاند، بعضی در قلب پیغمبر(ص) جای دارند:(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین * عَلی قَلْبِكَ[3] برخی هم جزء مدبّرات امرند، اینطور نیست كه همه ملائكه در یك رشته باشند.
کرامت انسانی به سبب جایگاه خلیفه اللهی
اصل چهارم آن است كه ذات اقدس اله انسانها را به عنوان بندگان كریم معرفی كرد:(لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم)[4] اگر كسی فرزند آدم بود، فرزند خلیفهًْالله بود و خلافت را به ارث برد، او هم سهمی از كرامت دارد. اینكه خدای سبحان میفرماید: (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم) برای آن است كه انسان ذاتاً كریم نیست (أَ لَمْ یَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى)[5] چنین موجودی نمیتواند كریم باشد؛ ولی وقتی (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهًْ)[6] شد، ائمه(علیهم السلام) بالاصاله، شاگردان آنها بالطبع خلیفهالله شدند، هر خلیفهای حرف مستخلفعنه را میزند اوّلاً؛ حوزه استخلافی خود را در مییابد ثانیاً؛ چون حرف مستخلفعنه را میزند نه حرف خود را، حرف كریمانه كریم را میزند و چون حوزه استخلافی خود را در مییابد، كار كریمانه میكند، میشود كریم. اگر خدا در قرآن كریم انسانها را، جامعه انسانی و دینی را، جامعه كریم معرفی كرد، فرمود: (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم)؛ چون این كریم این انسان، خلیفه الله است یك؛ الله هم ذاتاً كریم است دو؛ هر خلیفهای باید حرف مستخلفعنه را بزند، سه؛ حرف او را در حوزه استخلافی خود پیاده كند، چهار؛ میشود كریم (لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم). اگر ـ معاذ الله ـ این امور اربعه را رعایت نكرد (إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعام)[7] اگر كسی نان خلافت را خورد، حرف خودش را زد، امضای از طرف او را محترم شمرد، ولی كار خودش را انجام داد، این خود را میپرستد نه الله را، بنابراین راه برای فرشته شدن باز است.
این آیات توانست حكما و بزرگانی مثل حكیم سنایی را تربیت كند، آنها به این فكر بودند كه انسان میتواند فرشته شود. آن بخشهایی از قرآن كریم كه میگوید فرشتگان در خدمت مؤمنیناند، اگر مؤمنی رحلت كند عدهای از ملائكه به كنار بستر احتضار او میآیند و به او سلام عرض میكنند: (الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَهًْ طَیِّبین)؛[8] یعنی عدهای در حال احتضار كه بسترشان بستر مرگ است، كسی آنها را نمیبیند آنها هم كسی را نمیبینند با فرشتگان خدا ارتباط دارند. در حال احتضار كه عدهای در رنج جان دادن هستند، این عده میزبان ملائكهاند، فرشتهها به حضور اینها میآیند، سلام عرض میكنند، میگویند درهای بهشت برزخی باز است. مؤمن هیچ رنجی در حال جان دادن ندارد. اگر جان دادن سخت است كه سخت است برای مؤمنِ كریم نیست.
لذت مرگ برای مومن
مرحوم كلینی(رض) در كافی در كتاب الجنائز [9] دارد: هیچ لذّتی برای مؤمن به اندازه لذّت مرگ نیست. اگر كسی هشتاد سال، نود سال، كمتر و بیشتر زندگی كرد، لذّتهایی را در دوران جوانی و غیر جوانی بُرد، هرگز لذّت مرگ را نمیتوان با لذایذ دیگر تشبیه كرد. او میگوید وجود مبارك پیغمبر در بالین محتضر میآید، امیرالمؤمنین میآید، فاطمه زهرا میآید، امام حسن و امام حسین(علیهم السّلام) میآیند. مرحوم كلینی این حدیث نورانی را نقل میكند كه این شخص اینها را نشناخت، فقط میبیند بستر او در اتاقی است كه نورانی و معطّر است؛ اما کسی را نمیشناسد. كسی اینها را معرفی میكند، میگوید اینكه پیشاپیش همه ایستاده است وجود مبارك پیغمبر است، آنكه در كنار اوست وجود مبارك امیرالمؤمنین است. مرحوم كلینی این جمله را نقل میکند، میگوید این حدیث را برای همه نقل نکنید! برای اینکه خیلیها متوجه نمیشوند که آنجا جای محرم و نامحرم نیست. بعد میگوید این بانوی باعظمت كه در كنار علیبنابیطالب ایستاده است، این مادر شما فاطمه زهراست. چه شرفی بالاتر از این، چه كرامتی بالاتر از این! آن یکی امام حسن است. ما الآن تمام افتخارمان این است كه دستمان به ضریح سالار شهیدان برسد؛ اما وقتی در بستر مرگ ببینیم ملائكه میگویند این یكی حسینبنعلی است؛ چه شرفی بالاتر از این! ما چرا اینها را از دست بدهیم. اینها راه رسیدن است. اگر قرآن کریم این آیات را بیان کرد؛ آنگاه حکیم سنایی شاگرد این مکتب، اینها را به نظم در میآورد. میگوید چرا شما ملائکه و فرشته نمیشوید، شما که نمیخواهید جبرئیل و میکائیل بشوید. مگر همه ملائکه منحصر در آن حدّند که حاملان عرش باشند. ملائکه مدبّرات، فراوانند.
تو فرشته شوی ار جهد كنی از پی آنك
برگ توت است که گشتست بتدریج اطلس[10]
حرف حكیم سنایی این است که میگوید شما در تمام كُره زمین، فرشی به گرانی و ارزش و اهمیت اطلس و پرنیان دارید؟ ما فرشی بالاتر از فرش ابریشم داریم؟ پردهای گرانبهاتر از ابریشم داریم؟ پارچهای گرانبهاتر از اطلس داریم؟ نخیر! حرف حكیم سنایی این است؛ این پارچه ابریشم قبلاً برگ توت بود كه این را در سطل زباله میانداختند، وقتی این برگ توت مكتب رفت، مدرس و مدرسه رفت، نزد استاد رفت، در خدمت كرم ابریشم قرار گرفت شد پرنیان.
خاموشی و سکوت، کلید رسیدن به حکمت
به وجود مبارك امام رضا(ع)عرض كردند كه یكی از نشانههای حكمت را به ما بگویید، فرمود :خاموشی؛[11] آدم اینقدر پرحرف نیست، هر حرفی را نمیزند، هر حرفی را نمیشنود، این همه کتابها، آیات الهی، تفسیر قرآن، نهج البلاغة و روایات اهل بیت، اینها را آدم كنار بگذارد وبه دنبال حرفهای فضای مجازی و امثال مجازی بگردد؟! فرمود صَمْت و ساكت بودن، مكتبی است که عدهای تلاش و كوشش میكردند مواظب زبانشان باشند و پرحرفی نکنند، هر حرفی را نزنند، سكوت را یاد بگیرند؛ بعد از اینكه این دوره را گذراندند، تمرین کردند؛ بعد از مدتی ساكت شدند و ورّاجی و پرحرفی نكردند، شدند سكّیت، از این مرحله به بخش سوم رسیدند شدند ابنالسّكیت؛ این کلمه «ابن و أب» که میگویند ابوالفضائل، ابو فاضل، اینها نشانه صاحب و داشتن است، ابنالسّكیت كه از علمای بزرگ بود؛ یعنی او آنقدر مسلط بود كه جلو دهانش و قلمش را میگرفت.
آدم وقتی مواظب زبانش باشد، مواظب قلمش باشد، خدای سبحان به مكتوبات و به این ملفوظات قسم یاد میكند چه چیزی بهتر از این، اگر به قمر قسم یاد میكند چون نور میدهد، اگر به قلم قسم یاد میكند چون نور میدهد، مگر خدا به قلم قسم نخورد، مگر به مكتوبات قلم قسم نخورد:(ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون)[12] مگر لسان «احد القلمین» نیست و قلم هم «احد اللسانین» نیست. فرقی ندارد انسان چیزی بنویسد، خدا بفرماید من به مسطورات این قلم قسم یاد میكنم؛ چون این مسطور، این مكتوب، نور میدهد یا سخن بگوید ملفوظِ او به جامعه نور میدهد، اینها میشود كرامت.
اگر در سوره مباركه «انبیاء» كرامت را معرفی كرد كه (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) همین معنا در زیارت «جامعه كبیره» آمده است با یك تفصیل بیشتری؛ چون روایات و تفسیر، شرح و بیان قرآن است. خدا فرمود ما این قرآن را نازل کردیم (لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس)[13] تا تو برای مردم بیان كنی! او و اهل بیت كه نور واحدند برای مردم بیان كردند. فرمودند مردم جامعه سه گروهاند؛ یك عده تندروی دارند، یك عده كندروی دارند، یك عده با اهل بیت و قرآن هستند. فرمود: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق».[14] در این صلوات مخصوصی كه در ماه پربركت شعبان در هنگام زوال از وجود مبارك امام سجاد رسیده است همین سه ضلع آمده كه متقدّم كیست؟ متأخّر كیست؟ لازم كیست؟ آن دو محرومند، آنکه ملازمِ اهل بیت است و از آنها جدا نمیشود «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَیْرِكُم»[15] این همیشه اهل نجات است.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (دام ظله) در جلسه درس اخلاق
در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 5/ 6 / 1396 .
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. انبیاء، 26 و 27.
[2]. المزار الكبیر (لابن المشهدی)، ص525.
[3]. شعراء، 193 و 194.
[4]. اسراء، 70.
[5]. قیامهًْ، 37.
[6]. بقره، 30 .
[7]. فرقان، 44.
[8]. نحل، 32 .
[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیهًْ)، ج3، ص129ـ130.
[10]. دیوان سنایی، قصیده90.
[11]. قرب الإسناد (ط ـ الحدیثة)، النص، ص369.
[12]. قلم، 1.
[13]. نحل، 44.
[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص45.
[15]. المزار الكبیر (لابن المشهدی)، ص237.