به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,532
بازدید دیروز: 3,648
بازدید هفته: 3,532
بازدید ماه: 252,825
بازدید کل: 25,863,187
افراد آنلاین: 7
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۳۰ فروردین ۱٤۰٤
Saturday , 19 April 2025
السبت ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۶
فروردین 1404
جپچسدیش
1
8765432
1514131211109
22212019181716
29282726252423
3130
آخرین اخبار
۶۷ - جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب: اولویت حق مومن حتی در طواف واجب ۱۳۹۷/۰۵/۱۳
جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب
اولویت حق مومن حتی در طواف واجب 

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ کُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ (ع)، فَعَرَضَ لِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا کَانَ سَأَلَنِی الذَّهَابَ مَعَهُ فِی حَاجَهًٍْ فَأَشَارَ إِلَیَّ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْداللهِ وَ أَذْهَبَ إِلَیْهِ ،فَبَیْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَیَّ أَیْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِاللَه(ع) فَقَالَ یَا أَبَانُ! إِیَّاکَ یُرِیدُ هَذَا؟ قُلْتُ نَعَمْ ،قَالَ فَمَنْ هُو؟َ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، قَالَ هُوَ عَلَی مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ: فَاذْهَبْ إِلَیْهِ، قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَاف؟ قَالَ نَعَمْ، قُلْتُ: وَ إِنْ کَانَ طَوَافَ الْفَرِیضَهًِْ؟ قَالَ نَعَمْ ،قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ بَعْدُ ،فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ: أَخْبِرْنِی عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ، فَقَالَ: یَا أَبَانُ، دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ(1)
]ابان بن تغلب مى‌گويد:با امام صادق(ع) طواف مى‌كردم، مردى از اصحاب جلوى مرا گرفت، او از من خواسته بود به همراه او براى كارى بروم و به من ‌اشاره كرد،من بد داشتم كه طواف با امام صادق(ع) را رها كنم و با او بروم، در اين ميان كه طواف مى‌كردم، ناگهان باز به من ‌اشاره كرد، امام صادق او را ديد و گفت: اى أبان، اين مرد تو را مى‌خواهد؟ گفتم: آرى، فرمود: اوكيست‌؟ گفتم: از ياران است، فرمود: با تو هم عقيده است‌؟ گفتم: آرى، فرمود: برو نزد او، گفتم: طوافم را رها كنم‌؟ فرمود: آرى،گفتم: و اگرچه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى، گويد: با او رفتم، پس از آن به نزد حضرت بازگشتم و از او پرسيدم، گفتم: به من خبر دهيد از حق مؤمن بر مؤمن، فرمود: اى أبان، آن‌را مخواه، گفتم: چرا، قربانت آن‌را مى‌خواهم و پيوسته اصرار كردم[
فی الکافی، عن ابان بن تغلب، قال: «کنت اطوف مع ابی‌عبدالله(ع) فعرض لی رجل من اصحابنا کان سالنی الذهاب معه فی حاجه». ابان بن تغلب می‌گوید: یکی از اصحابمان - از برادران شیعه- از من خواسته بود که برای انجام یک حاجتی با او بروم و یک کاری را برایش انجام دهم.
حالا ابان بن تغلب با حضرت ابی‌عبدالله [امام صادق] در حال طواف گرد خانه‌ خداست. «فاشار الیّ». آن برادری که از من درخواست کرده بود با او بروم و کاری برایش انجام دهم، در اثنای طواف به من اینجوری ‌اشاره کرد که بیا. فکرهت ان ادع اباعبدالله(ع) و اذهب الیه؛ دلم نخواست که در حال طواف، حضرت را رها کنم و سراغ او بروم. واقعاً هم چه اقبال بزرگی است که انسان با امام معصوم گرد خانه‌ خدا طواف کند.
«فبینا انا اطوف اذ‌اشار الیّ ایضا». در اثنای طواف، باز رسیدیم به آنجایی که آن مرد از دور ایستاده بود و باز دوباره به من‌اشاره کرد. «فراه ابوعبدالله (ع)»؛ این دفعه، حضرت چشمشان افتاد و او را دیدند. «فقال یا ابان ایاک یرید هذا؟»؛ [فرمودند:] این شخص با تو کار دارد؟ «قلت نعم.قال فمن هو؟»؛ او کیست؟ «فقلت رجل من اصحابنا»؛ از خود ماست، از برادران شیعه‌ ماست. «قال هو علی مثل ما انت علیه؟»؛ [فرمودند:] آیا همان عقایدی را که تو در باب امامت داری او هم بر همان عقاید است؟ «قلت نعم. قال فاذهب الیه». [گفتم: آری،] فرمود: پس برو ببین چه می‌گوید. «قلت فاقطع الطواف؟»؛ [عرض کردم] من در حال عبادتم و دارم طواف می‌کنم، طواف را قطع کنم؟ «قال نعم» [فرمودند: بلی]. حالا اینجا این فقیه را ببینید – ابان فقیه است- او می‌خواهد از فرصت استفاده کند و یک مسئله شرعی را یاد بگیرد. «قلت و ان کان طواف الفریضه؟»؛ ]پرسیدم:] حتی اگر طوافِ فریضه هم بود، باز قطع کنم و بروم؟ «قال نعم»؛ حضرت فرمودند: بله، حتی در وسط طواف فریضه وقتی برادر تو با تو کاری دارد، از تو درخواستی می‌کند، باید طواف را قطع کنی و بروی. «قال فذهبت معه»؛اطاعت کردم و جدا شدم و با آن شخص رفتم.
«ثمّ دخلت علیه بعد»؛ بعد آمدم خدمت حضرت، «فسألته فقلت اخبرنی عن حقّ المؤمن علی المؤمن»؛ [و پرسیدم:[ این چه حقی است که این‌جور ایجاب می‌کند انسان طواف واجب را هم قطع کند؟ حق مؤمن را سؤال کردم. حضرت می‌فرمایند که ]فقال: یا ابان] «دعه لاتردَّه»؛ رها کن دیگر، سؤال نکن. لاترده یعنی این سؤال را تکرار نکن. «قلت بلی جعلت فداک»؛ [عرض کردم:] چرا، سؤال می‌کنم. اصرار کردم و بعد حضرت شروع کردند حقوق مؤمن را گفتن. علت این هم که می‌فرمودند سؤال نکن، این است که وقتی دانستی، گیر می‌افتی و مجبوری عمل کنی. اینجا دیگر روایت مفصل است که ما نمی‌خوانیم. شبیه این، روایت دیگری هم بود از معلّی‌بن‌خنیس که از حضرت سؤال می‌کند حق مؤمن چیست.
حالا درباره‌ جزئیات روایتی که عرض کردم و لوازمی که آن روایت دارد، بحث‌های فراوانی وجود دارد. غرض، این تکه‌اش برای ما این اهمیت را دارد که به حقوق مؤمنین توجه کنیم.
ـــــــــــــــــــ
*شرح حدیث  در  ابتدای  درس  خارج؛ 1389/10/5
1]‌. کافی، ج۲، ص171‌[
پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای