به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 436
بازدید دیروز: 5,006
بازدید هفته: 36,044
بازدید ماه: 57,014
بازدید کل: 23,718,833
افراد آنلاین: 13
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۱٤ اردیبهشت ۱٤۰۳
Friday , 3 May 2024
الجمعة ، ۲٤ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۵۸ - هفت مصیبت جانسوز کاروان اسرا ۱۳۹۷/۰۷/۰۶

هفت مصیبت جانسوز کاروان اسرا

Image result for ‫هفت مصیبت جانسوز کاروان اسرا‬‎

در روایت آمده است، از امام سجاد (ع) پرسیدند: سخت‌ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ حضرت در پاسخ سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام! امان از شام!
طبق روایتی دیگر امام سجاد(ع) به نعمان بن منذرمدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه می‌داشتند و ساز و طبل می‌زدند.
2- سرهای شهدا را در میان هودج‌‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و عمویم عباس را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام‌کلثوم (س) نگه داشتند و سر برادرم علی‌اکبر و پسرعمویم قاسم (ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه (س) و فاطمه (س) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم ستوران قرار می‌گرفت.
3- زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می‌ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند، و می‌گفتند: ای مردم! بکشید این‌ها را که در اسلام هیچ‌گونه احترامی ندارند؟!
5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آنها می‌گفتند: این‌‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند، و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند. امروز شما انتقام آنها را از این‌ها بگیرید.
6- ما را به بازار برده‌فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت.
7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سوگنامه آل‌محمد، محمدی اشتهاردی، ص 476