خوان حکمت (۱۸۴) : ضرر علم بدون دین و دین بدون علم ۱۳۹۷/۰۷/۱۴
خوان حکمت
ضرر علم بدون دین و دین بدون علم
۱۳۹۷/۰۷/۱۴
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اگر دین یك سلسله مسائل سطحی باشد و قواعد علمی، آن را همراهی نكند و دقتهای علمی همراه دین نباشد، خطرات فراوانی دارد كه جریان تفتیش عقاید از یك سو و تهدید گالیله دانشمند به سوزاندن از سوی دیگر در عصر گذشته ثمره تلخ دینِ بیعلم بود، امروز هم اثر تلخ دین بیعلم به صورت طالبان و القاعده در میآید.اگر دین باشد و علم نباشد یا گالیله و امثال او را میسوزانند یا به صورت القاعده و طالبان در میآید و اگر علم باشد و دین نباشد در مدت كوتاهی جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم را راهاندازی میكنند كه دهها میلیون نفر را در مدت كوتاهی به قتل میرسانند؛ علمِ بیدین خطر جنگ جهانی را داشت و دارد؛ دینِ بیعلم خطر گالیلهسوزی و طالبان شدن و القاعده شدن را دارد لذا اصرار قرآن و سنت اهل بیت(علیهم السلام) این است كه جامعه بشری عاقل باشد. عقل همان دین كامل است كه اخلاق را به همراه دارد.
انسان؛ حقیقتی که با عقل باید شناخت
خدای سبحان انسان را عصاره جهان و كتب آسمانی قرار داد یعنی آنچه در جهان تكوین هست نمونههایی از آن در آفرینش انسان هست و آنچه در صحف انبیا و كتابهای آسمانی آمده نموداری از آن در حقیقت انسان هست. این انسان كه بدنش هنوز شناخته نشده با داشتن صدها دانشگاه هنوز نتوانستند به عمق بدن انسان پی ببرند و تمام بیماریهای آن را كشف كنند و تمام درمانهای آن را كشف كنند، چگونه به عظمت روح او كه یك امر ملكوتی است و در اثر آن روح، خلیفه خدا قرار میگیرد میتوان پیبرد؟! انسان چنین حقیقتی است.هیچ موجودی را خدای سبحان به این صورت خلیفه خود قرار نداد، نه تنها انسان خلیفه خداست در زمین، بلكه وقتی این خلیفه به معراج رفت و سفر آسمانی كرد خلیفهًْاللهًْ بود فی السماء، هماكنون هم است؛ وقتی مجموعه آسمان و زمین تبدیل شدند به یك آسمان و زمین دیگر «یَوْمَ تُبَدُّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَالسَّماوَاتُ»[1] كلّ آسمانها و زمین زیرورو شدند و عالَم دیگری طراحی شد، در آنجا هم در بهشت، انسان خلیفهًْالله است، این موجود با این عظمت باید كاملاً شناخته بشود و شناختن او به عقل است.
مطلب دیگر آن است كه بعضی از امورند كه نظرشان از عمل جداست انسان اول میفهمد بعد مطابق آن كار انجام میدهد، علوم تجربی از این قبیل است، اگر ما دهها رشته علوم تجربی داشته باشیم نظرش غیر از عمل است ،یعنی انسان مطالب را بر اساس علوم حصولی میفهمد، بعد در خارج پیاده میكند ،علوم حوزوی هم همینطور است؛ با اینكه آن فوق حسی و تجربی است یعنی فقه و اصول و امثال ذلك را انسان میفهمد سپس مطابق احكام فهمیده شده فقهی عمل میكند كه علمش غیر از عمل است؛ اخلاق هم بشرح ایضاً، انسان احكام اخلاقی، روشهای اخلاقی، دستورهای اخلاقی را میفهمد و در فضای جان خود آنها را پیاده میكند میشود متخلِّق، به دنبال آن در فضای جوارح و اعمال آنها را انجام میدهد میشود عمل خارجی. وقتی اینها را انسان طی كرد به مرحلهای میرسد كه نظر او علم است، عمل او هم علم است؛ علمی هست كه نظر و عمل آن هر دو دانش است ،منتها یكی حصولی است یكی حضوری. گاهی انسان فقه را بررسی میكند برای اینكه بداند باید و نباید چیست، واجب و حرام چیست تا طبق آن عمل میكند یا اخلاق را بررسی میكند كه حسد چیست ،تكبّر چیست، تواضع چیست ،بخل چیست، شجاعت چیست ،سخاوت چیست، كرامت چیست؛ اینها را بررسی میكند تا به خوبهای آنها متّصف بشود و از بدهای آنها تبرّی بجوید كه تبرّی در قبال تولّی یك نحو عمل است.
شهود، ثمره عرفان عملی
كسی كه نماز و روزه را میخواند به دستور فقه؛ از فضایل اخلاقی برخوردار است، به دستور اخلاق؛ از رذایل اخلاقی به دور است، به دستور اخلاق؛ روی نردبان فقه و روی نردبان اخلاق پا میگذارد وبه جایی میرسد كه نردبان عرفانی است، در آنجا عرفان نظری، علم حصولی است، عرفان عملی عمل نیست شهود است. در عرفان نظری بحث میشود كه خدا اسمای حسنایی دارد، اسم اعظمی دارد، بهشت و جهنمی دارد، این میشود عرفان نظری، اما اگر كسی به عرفان عملی بار یافت، هماكنون بهشت را میبیند، جهنم را میبیند، اهل بهشت و جهنم را میبیند، یعنی در آنجا كار نیست، سطح كار و سقف كار پایینتر از آن است كه به اوج انسانیت برسد، انسان در مقامی قرار میگیرد كه آنجا دیگر جای كار نیست، جای شهود است. در آن خطبه نورانی حضرت امیر(ع) وقتی اوصاف متّقیان را ارزیابی میكند میفرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّهًُْ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»[2] مردان الهی گویا هماكنون كه اینجا نشستهاند بهشت را میبینند و اهل بهشت را میبینند كه متنعّمند و گویا هماكنون جهنم و اهلش را میبینند شعلههای جهنم را میبینند؛ این شهود است. میبینید عمل آنقدر ارزش و قدرت ندارد كه به همراه كمالات انسان بالا برود، عمل در حدّ فقه است، در حدّ اخلاق است، كسی كه متدیّن است، این دو نردبان را دارد،وقتی به قلّه رسید فقط كار او فهمیدن است به عنوان عرفان نظری و دیدن است به عنوان عرفان عملی. اگر ـ خدای ناكرده ـ ذرّهای بداخلاقی كند یا ـ خدای ناكرده ـ ذرّهای بر خلاف فقه عمل كند، همانجا سقوط میكند، زیرا فقه و اخلاق نردبان آن كارند، اگر كسی با نردبانش هماهنگ نباشد، همانجا سقوط میكند، اینها مقام انسانیت است، اینكه فرمود: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» یعنی همین! اگر شما به علمالیقین رسیدید زمینه هست كه به عینالیقین برسید ،هماكنون كه اینجا هستید جهنم را میبینید نه بعد از مرگ، بعد از مرگ، كافر منكر هم كه در دنیا میگفت: «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا»[3] همین كافر ملحد كه منكر عذاب است بعد از مرگ میگوید: «رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا»[4] خدایا ما جهنم را دیدیم، مواقف قیامت را دیدیم، آنچه انبیا فرمودند را دیدیم.اینكه فرمود اگر شما اهل علمالیقین باشید، جهنم را میبینید یعنی هماكنون میبینید نظیر حارثةبنمالك كه مرحوم كلینی در جلد دوم كافی قصهاش را نقل كرده است.[5]
جامعه بشری؛ نیازمند اخلاق
به هر تقدیر دست ما به آن قله نمیرسد و بحثهای ما در همین حوزه اخلاق است كه جهان را اخلاق میتواند اداره كند، تمام این نابسامانیهایی كه در دیروز و امروز بود و هست، در اثر بداخلاقی و بیاخلاقی بشر است، اگر این بشر به اخلاق الهی متخلّق بود ،هیچ نقصی در جامعه او نبود. الآن شما میبینید سهم عمدهای از درآمد كره زمین صرف آدمكشی است همه اینها قبلاً در خود غرب مصرف داشت، الآن در آسیای میانه و خاوردور و خاورنزدیك و خاورمیانه مصرف میشوند. تنها عاملی كه مشكل جامعه را حل میكند همین حُسن خلق است و این درندهخویی است كه بشر را به این روز سیاه در آورده است.
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 3/12/91
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. ابراهیم ، 48. [2]. نهجالبلاغه، خطبه 193. [3]. انعام ، 29؛ مؤمنون ، 37. [4]. سجده ، 12. [5]. الكافی، ج2 ، ص53 و 54.
انسان؛ حقیقتی که با عقل باید شناخت
خدای سبحان انسان را عصاره جهان و كتب آسمانی قرار داد یعنی آنچه در جهان تكوین هست نمونههایی از آن در آفرینش انسان هست و آنچه در صحف انبیا و كتابهای آسمانی آمده نموداری از آن در حقیقت انسان هست. این انسان كه بدنش هنوز شناخته نشده با داشتن صدها دانشگاه هنوز نتوانستند به عمق بدن انسان پی ببرند و تمام بیماریهای آن را كشف كنند و تمام درمانهای آن را كشف كنند، چگونه به عظمت روح او كه یك امر ملكوتی است و در اثر آن روح، خلیفه خدا قرار میگیرد میتوان پیبرد؟! انسان چنین حقیقتی است.هیچ موجودی را خدای سبحان به این صورت خلیفه خود قرار نداد، نه تنها انسان خلیفه خداست در زمین، بلكه وقتی این خلیفه به معراج رفت و سفر آسمانی كرد خلیفهًْاللهًْ بود فی السماء، هماكنون هم است؛ وقتی مجموعه آسمان و زمین تبدیل شدند به یك آسمان و زمین دیگر «یَوْمَ تُبَدُّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَالسَّماوَاتُ»[1] كلّ آسمانها و زمین زیرورو شدند و عالَم دیگری طراحی شد، در آنجا هم در بهشت، انسان خلیفهًْالله است، این موجود با این عظمت باید كاملاً شناخته بشود و شناختن او به عقل است.
مطلب دیگر آن است كه بعضی از امورند كه نظرشان از عمل جداست انسان اول میفهمد بعد مطابق آن كار انجام میدهد، علوم تجربی از این قبیل است، اگر ما دهها رشته علوم تجربی داشته باشیم نظرش غیر از عمل است ،یعنی انسان مطالب را بر اساس علوم حصولی میفهمد، بعد در خارج پیاده میكند ،علوم حوزوی هم همینطور است؛ با اینكه آن فوق حسی و تجربی است یعنی فقه و اصول و امثال ذلك را انسان میفهمد سپس مطابق احكام فهمیده شده فقهی عمل میكند كه علمش غیر از عمل است؛ اخلاق هم بشرح ایضاً، انسان احكام اخلاقی، روشهای اخلاقی، دستورهای اخلاقی را میفهمد و در فضای جان خود آنها را پیاده میكند میشود متخلِّق، به دنبال آن در فضای جوارح و اعمال آنها را انجام میدهد میشود عمل خارجی. وقتی اینها را انسان طی كرد به مرحلهای میرسد كه نظر او علم است، عمل او هم علم است؛ علمی هست كه نظر و عمل آن هر دو دانش است ،منتها یكی حصولی است یكی حضوری. گاهی انسان فقه را بررسی میكند برای اینكه بداند باید و نباید چیست، واجب و حرام چیست تا طبق آن عمل میكند یا اخلاق را بررسی میكند كه حسد چیست ،تكبّر چیست، تواضع چیست ،بخل چیست، شجاعت چیست ،سخاوت چیست، كرامت چیست؛ اینها را بررسی میكند تا به خوبهای آنها متّصف بشود و از بدهای آنها تبرّی بجوید كه تبرّی در قبال تولّی یك نحو عمل است.
شهود، ثمره عرفان عملی
كسی كه نماز و روزه را میخواند به دستور فقه؛ از فضایل اخلاقی برخوردار است، به دستور اخلاق؛ از رذایل اخلاقی به دور است، به دستور اخلاق؛ روی نردبان فقه و روی نردبان اخلاق پا میگذارد وبه جایی میرسد كه نردبان عرفانی است، در آنجا عرفان نظری، علم حصولی است، عرفان عملی عمل نیست شهود است. در عرفان نظری بحث میشود كه خدا اسمای حسنایی دارد، اسم اعظمی دارد، بهشت و جهنمی دارد، این میشود عرفان نظری، اما اگر كسی به عرفان عملی بار یافت، هماكنون بهشت را میبیند، جهنم را میبیند، اهل بهشت و جهنم را میبیند، یعنی در آنجا كار نیست، سطح كار و سقف كار پایینتر از آن است كه به اوج انسانیت برسد، انسان در مقامی قرار میگیرد كه آنجا دیگر جای كار نیست، جای شهود است. در آن خطبه نورانی حضرت امیر(ع) وقتی اوصاف متّقیان را ارزیابی میكند میفرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّهًُْ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ»[2] مردان الهی گویا هماكنون كه اینجا نشستهاند بهشت را میبینند و اهل بهشت را میبینند كه متنعّمند و گویا هماكنون جهنم و اهلش را میبینند شعلههای جهنم را میبینند؛ این شهود است. میبینید عمل آنقدر ارزش و قدرت ندارد كه به همراه كمالات انسان بالا برود، عمل در حدّ فقه است، در حدّ اخلاق است، كسی كه متدیّن است، این دو نردبان را دارد،وقتی به قلّه رسید فقط كار او فهمیدن است به عنوان عرفان نظری و دیدن است به عنوان عرفان عملی. اگر ـ خدای ناكرده ـ ذرّهای بداخلاقی كند یا ـ خدای ناكرده ـ ذرّهای بر خلاف فقه عمل كند، همانجا سقوط میكند، زیرا فقه و اخلاق نردبان آن كارند، اگر كسی با نردبانش هماهنگ نباشد، همانجا سقوط میكند، اینها مقام انسانیت است، اینكه فرمود: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» یعنی همین! اگر شما به علمالیقین رسیدید زمینه هست كه به عینالیقین برسید ،هماكنون كه اینجا هستید جهنم را میبینید نه بعد از مرگ، بعد از مرگ، كافر منكر هم كه در دنیا میگفت: «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا»[3] همین كافر ملحد كه منكر عذاب است بعد از مرگ میگوید: «رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا»[4] خدایا ما جهنم را دیدیم، مواقف قیامت را دیدیم، آنچه انبیا فرمودند را دیدیم.اینكه فرمود اگر شما اهل علمالیقین باشید، جهنم را میبینید یعنی هماكنون میبینید نظیر حارثةبنمالك كه مرحوم كلینی در جلد دوم كافی قصهاش را نقل كرده است.[5]
جامعه بشری؛ نیازمند اخلاق
به هر تقدیر دست ما به آن قله نمیرسد و بحثهای ما در همین حوزه اخلاق است كه جهان را اخلاق میتواند اداره كند، تمام این نابسامانیهایی كه در دیروز و امروز بود و هست، در اثر بداخلاقی و بیاخلاقی بشر است، اگر این بشر به اخلاق الهی متخلّق بود ،هیچ نقصی در جامعه او نبود. الآن شما میبینید سهم عمدهای از درآمد كره زمین صرف آدمكشی است همه اینها قبلاً در خود غرب مصرف داشت، الآن در آسیای میانه و خاوردور و خاورنزدیك و خاورمیانه مصرف میشوند. تنها عاملی كه مشكل جامعه را حل میكند همین حُسن خلق است و این درندهخویی است كه بشر را به این روز سیاه در آورده است.
بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 3/12/91
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. ابراهیم ، 48. [2]. نهجالبلاغه، خطبه 193. [3]. انعام ، 29؛ مؤمنون ، 37. [4]. سجده ، 12. [5]. الكافی، ج2 ، ص53 و 54.