به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 165
بازدید دیروز: 2,852
بازدید هفته: 11,204
بازدید ماه: 16,994
بازدید کل: 23,505,366
افراد آنلاین: 3
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۱۰ فروردین ۱٤۰۳
Friday , 29 March 2024
الجمعة ، ۱۹ رمضان ۱٤٤۵
فروردین 1403
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
۹ - زندگینامه شهید حاج حسن حسین زاده موحد (قسمت چهارم) ۱۳۹۵/۰۳/۲۷
زندگینامه شهید حاج حسن حسین زاده موحد (قسمت چهارم)

زندگینامه شهید حاج حسن حسین زاده موجد (قسمت اول)
 
مرحله چهارم ( 22 سالگی)
 

در این نوبت هم، آزادیِ حاج حسن حسین‌زاده موحد، چندان طولانی نبود و در دی ماه سال 1353، پس از 8 ماه، دوباره دستگیر و زندانی شد.[51]

 

برقراری ارتباطِ تشکیلاتی در درونِ زندان و سپس انتقالِ پیام‌های تعیین کننده به بیرونِ بازداشتگاه برای افرادی که تحت تعقیب قرار داشتند، جرم کمی نبود و دستگیری مجدد او را به دنبال داشت.

 

در این موقع بود که در بازجویی‌های سختی که از وی صورت گرفت، با توجه به آموزشی که در خصوص چگونگی برخورد با بازجویان ساواک و خلاصی از شکنجه‌های قرون وسطایی آنان دیده بود، گفتن آن دسته از فعالیت‌های درون زندان را که دیگران نیز در ضمن بازجویی‌های خود، پرده از آن برداشته بودند، در دستور کار قرار داد:

 


سی و شش

 

«گاه‌گاهی جلسات سرود و شعرخوانی جمعی برگزار می‌شد که من مجبوراً در آنها شرکت می‌کردم ... در شهریور 52 مرا به بندی که عزت‌ شاهی نیز در آنجا بود منتقل کردند. در آنجا ... مدتی به اصرار عزت، با او و عبدالله مهجوم، کتابهایی نظیر تفسیر پرتوی از قرآن جلد اول (تفسیر سوره بقره) و اثبات وجود خدا و کتاب آفرینش و انسان نوشته محمدتقی جعفری را می‌خواندیم ... علاوه بر این، با عبدالله مهجوم مدتی به خواندن نهج‌البلاغه مشغول بودم ... در همین مدت بود که عزت ‌شاهی با پیگیری و اصرار زیاد به سراغ من می‌آمد و از من می‌خواست که پیغام‌های او [را] قبول نموده و به بیرون برسانم.»[52]

 


پیغام‌های انتقالی، مطلبی نبود که مأمورین امنیتی رژیم شاه بتوانند به سادگی از کنار آن بگذرند. عزت شاهی، چگونگی اعترافاتِ خود را در خصوصِ افراد و ناگفته‌های فعالیت مشترک خود با آنان را به صورت شفاهی به حاج حسن موحد منتقل نموده بود تا او به صورت مکتوب به تشکیلات برساند و این، همزمان با آغاز زمزمه‌های تغییر ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین‌خلق(منافقین) بود که تا این زمان، در بین مبارزین به عنوان سازمانی مذهبی شناخته می‌شد و مورد حمایت متدینین، اعم از روحانی و بازاری و دیگر افرادی که در مسیر مبارزه بودند، قرار داشت:

 

«عزت‌‌شاهی، در اردیبهشت سال 51 توسط علیرضا بهشتی به گروه مجاهدین پیوسته و با شخصی به نام ابوذر، توسط شخص دیگری به نام محمدی به مجاهدین مربوط می‌شده؛ در مدت 3 یا 4 ماه در تهران بوده و در شهریور ماه به دستور محمدی، برای مطالعه و خودسازی عازم مشهد می‌شوند ... پس از آن، به ایشان دستور مراجعت به تهران می‌دهند ... عزت در هیچ عملی شرکت نداشته و از عمل هیچ کس هم مطلع نبوده است ... کسانی به عضویت مجاهدین در می‌آیند که معتقد به ایدئولوژی اسلامی باشند و کسانی که دارای این طرز تفکر نباشند از مجاهدین نیستند. سعی کنید به قشر روحانی و بازاری نزدیک شوید. در همکاری با عناصر کمونیست، مراقب باشید که ضربه نخورید. اینها عناصر صادقی نیستند و در زندان هم صداقت نشان نمی‌دهند.»[53]

 


سی و هفت

 

پیام‌ها، منحصر به پیام‌های عزت‌شاهی نبود؛ پیام محمدصادق کاتوزیان برای پدرش، پیام دکتر عباس شیبانی از قولِ آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی برای آقای هاشمی رفسنجانی؛ پیام مصطفی جوان خوشدل برای مادرِ علیرضا کبیری؛ پیام شهید حاج مهدی عراقی برای حسن فکور؛ پیام حسین عابدینی برای حاج مصطفی صفا؛ از جمله پیام‌هایی بودند که حاج حسن موحد حامل آنها به بیرونِ زندان بود و اینها با توجه به نفوذی که در صفوف مبارزین وجود داشت، از چشمِ مأمورین ساواک پنهان نماند.

 


در کنارِ این اتهام، فعالیت‌هایی از قبیل کمک به خانواده‌های زندانیان سیاسی، رفتن به کوه به صورت گروهی و گوش دادن به رادیوهای غیرمجاز، مانند رادیو میهن‌پرستان و همچنین انتقال کتاب با جلد تعویض شده به داخلِ زندان، از دیگر اتهامات او بود:

 

«من در این زمینه، کتاب ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، نوشته سید قطب، که کتابی است آزاد ولی در زندان راه نمی‌دادند، توسط کچویی صحافی و تعویض جلد نموده به وسیله رضا منصوری برای زندان فرستادم. چند کتاب از مهندس بازرگان را نیز صحافی نمودم، ولی فقط یکی را به منصوری داده بودم که آن را نیز چون به زندان راه نداده بودند، به من پس داد.»[54]

 

این فعالیت‌ها، که در بازجویی از دیگر افراد نیز مورد تأیید قرار گرفته بود، موجب شد تا در این نوبت، در گزارش بازجویی وی بنویسند:

 

«فعالیت و ارتباط مشارالیه با اعضای فعال و مؤثر و متواری یک گروه خرابکار و برانداز معتقد به مبارزه مسلحانه و براندازی رژیم مشروطه سلطنتی و ایجاد یک حکومت واحد اسلامی، محرز و مسلم است. با عرض اینکه نامبرده فردی است فوق‌العاده متعصب و پای بند به ایدئولوژی مشی خود، که با ادامه فعالیت مجدد خویش این جانبداری را به اثبات رسانیده و تحمل کیفر گذشته در او هیچ‌گونه تأثیری نداشته و همچنان به رویه ضدمیهنی ادامه داده و سبب گسترش فعالیتهای خرابکارانه و متواری شدن افراد و ترور در کشور شاهنشاهی شده، که با توجه به سوابق اتهامی موجود، امکان فعالیت جدی‌تر و وسیعتر از ناحیه یادشده کمافی‌السابق وجود دارد. اینک که پرونده‌ امر تکمیل گردیده در صورت تصویب جهت اقدام قانونی به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال گردد.»[55]

 

بر اساس این نظریه، پس از چند ماه بازجویی در کمیته مشترک ضدخرابکاری، پرونده به شعبه 12 دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال گردید.[56]

 


سی و هشت

 

دادگاه در تاریخ 31/4/1354 تشکیل جلسه داد. این بار، نه تنها اعترافاتِ متهم صریح بود، که دیگران هم در تک نویسی‌های خود به آن اذعان نموده بودند و امکان دفاع به شیوه‌ی نوبت‌های قبل وجود نداشت و پس از برگزاری دادگاه‌های فرمایشی، ایشان را به «پانزده سال حبس جنایی درجه 1» محکوم نمودند.[57]

 


پس از گذشت حدود یک سال و نیم از زمانِ بازداشت، حاج حسن موحد، در همین ماهِ سال 1355ش، طبق رسمی که وجود داشت، با نوشتنِ عریضه‌‌ای تقاضای عفو کرد، که نتیجه‌‌ای نداشت و پس از حدود 3 ماه درباره آن نوشته شد:

 

«با توجه به مدت محکومیت و میزان تحمل کیفر فعلاً اقدامی مقدور نیست.»[58]

 

در این موقع، کشور در شرایط التهاب قرار داشت. در سالگرد 15 خرداد، در کوی دانشگاه تهران تظاهراتی صورت گرفت و متعاقبِ آن، درگذشتِ ناگهانی دکتر علی شریعتی در 29 خردادماه همان سال، محیط‌های دانشجویی و روشنفکری و حتی بازار تهران را تحت تأثیر قرار داد و 45 روز بعد از آن، امیرعباس هویدا، پس از حدود 13 سال نخست وزیری، از این سمت کنار گذاشته شد و یک هفته بعد از آن، روزنامه گاردین نوشت:

 

«مجلس سنای ایران، قانون محاکمه متهمین در دادگاه‌های سری نظامی را لغو کرد. از این به بعد، تمام محاکمات نظامی باید علنی باشد، مگر در موارد خاصی که دادستان نظامی تقاضای سرّی بودنِ را پیشنهاد کند.»[59]

 

در این موقع، کشور ایران درگیر اتفاقات گوناگونی بود، تا اینکه در اول آبان ماه سال 1356ش، آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی(ره) به طرزی مشکوک از دنیا رحلت نمود. این درگذشت ناگهانی، که امام خمینی(ره) آن را «از الطاف خفیه الهی» نامید، آغازی بر پایان عمرِ رژیم ستمشاهی پهلوی بود و انقلاب اسلامی در سراسر کشور شعله‌ور گردید و تعویض نخست وزیران یکی پس از دیگری نیز نتوانست رژیم شاهنشاهی را از مخمصه‌‌ای که گرفتار آن شده بود، نجات دهد. در این مدت، آزادی زندانیان سیاسی، که یکی از مطالبات مردم بود و در شعارهای روزانه‌ی خود آن را مطرح می‌کردند، در دستور کار قرار گرفت. اولین گروه آنان، که 21 نفر بودند، در 14 آذر ماه 1356 از زندان آزاد شدند.

 

در این آزادی‌های نوبه‌ای، سهم حاج حسن حسین‌زاده موحد، در نوبت آخرین روزهای عمر رژیم بود. زندانی 7569، که نوجوانی خود را در زندان‌های رژیم شاهنشاهی به جوانی برومند و کارآزموده تبدیل کرده بود، دو ماه قبل از فروپاشی کامل حکومت شاهنشاهی در 22 بهمن ماه سال 1357ش، در تاریخ 21/9/1357 از زندان آزاد شد.[60]

 


سی و نه

 

 

 

 

 

پیروزی انقلاب اسلامی

 

انقلاب اسلامی در 22 بهمن ماه سال 1357ش به پیروزی رسید و برقراری حکومتِ عدلِ جمهوری اسلامی، ثمره‌ی خونِ شهدایِ مظلوم و تلاش‌ها و مجاهداتِ افرادی بود که در زیر سخت‌ترین شکنجه‌های رژیم شاهنشاهی، با تنی رنجور، ولی با روحی توانمند و روحیه‌‌ای استوار، تحت رهبری امام خمینی(ره) مقاومت نمودند.

 

حاج حسن موحد که شخصیتی فرهنگی بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت‌های فرهنگی دینی روی آورد، فعالیتی که تا واپسین روزهای حیات طیبه‌اش ادامه یافت.

 

با آغاز جنگ تحمیلی در سال 1359ش، به صورت داوطلبانه راهی جبهه شد و پس از چندی، که لشکر محمدرسول‌الله(ص)، شکل گرفت، به عنوان استاد و مربی عقیدتی، کرسی تدریس اخلاق را که همراه با ارائه اصول اعتقادات بود، در پادگان دوکوهه، محورهای کرخه، کارون و فاو، در سنگرهای مختلف برپا نمود.

 

حاج حسن موحد، مرد مبارزه بود از این رو با کوشش فراوان توانست جواز حضور در خطوط مقدم جبهه را دریافت و در سال 1365ش در عملیات کربلای 5 شرکت نماید. در این عملیات بود که مورد اصابت گلوله قرار گرفت. پس از مدتی که خبری از او نشد و با گواهیِ هم‌رزمانی که بدنِ او را غرقِ خون دیده بودند، شهادتِ وی مورد تأیید قرار گرفت و در اعلامیه‌‌ای که برای برگزاری مراسم بزرگداشت او به چاپ رسید، نوشته شد:

 

«شهید بی مزار،‌ ‌ای لاله‌ی پاک                                بوَد منزلگهت در اوجِ افلاک

 

بدین وسیله شهادت عارفانه معلم اخلاق، مجاهد فی سبیل‌الله، اسوه مقاومت و ایثار، شهید مفقودالجسد حاج حسن حسین‌زاده موحد ... به آگاهی می‌رساند.»[61]

 

و در روز دوشنبه اول تیرماه سال 1366ش، که مصادف با روز شهادت امام جعفر صادق(ع) بود، مجلسی از ساعت 4 الی 5/6 بعدازظهر در مسجد الزهرا(س) واقع در خیابان ری، خیابان آب منگل برگزار گردید.

 


چهل

 

دوران اسارت

 


درحالی که در تهران، مراسم بزرگداشت او برپا بود، حاج حسن موحد با تنی مجروح، راهی «اردوگاه 11 تکریت» شد. اردوگاهی که صلیب سرخ نیز از آن اطلاعی نداشت و اسامی اسرایِ موجود در آن، به هیچ کجا اعلام نشده بود.

 

پس از گذشت 4 سال، که هر ساله مراسم یادبوی برای او گرفته می‌شد و مزارِ نمادینِ او در قطعه 24 بهشت زهرا، در کنار یار و همسنگرش؛ شهید محمد کچوئی، میعادگاه چشمانِ منتظر پدر و مادر و بستگان و دوستانش بود، در سال 1369ش و در جریان مبادله‌ی اسرا، حاج حسن موحد با پیکری تکیده و مجروح، درحالی که به علت عدم درمان جراحات شدید، زانوانش در محاذات سینه خشک شده و وزن او به 30 کیلو رسیده بود، به وطن بازگشت.

 

آسیب‌های وارده بر او جدی بود تا جایی که پس از چندین ماه بستری شدن و مورد عمل جراحی قرار گرفتن، تنها یکی از پاهای او، تا حدی بهبود یافت به گونه‌ای که تا پایان عمر به کمک دو عصا قادر به حرکت بود.

 


پس از اسارت

 

این بهبودیِ مختصر، دوباره او را به عرصه فعالیت‌های فرهنگی کشاند تا همراه با سید و سالار آزادگان، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر ابوترابی، گروه راهپیماییِ از تهران تا خسروی، در ایام عرفه را سازماندهی نماید و همراه با برپایی جلساتِ نورانی زیارت جامعه کبیره، به فعالیت‌های متعدد و گسترده خود ادامه دهد.

 


سرانجام

 

 حاج حسن موحد که از دورانِ نوجوانی، به تهجد شبانه عشق می‌ورزید و با قرآن انسی دیرینه داشت و مناجات و دعا، جزء لاینفک زندگیِ او بود، در سحرگاه آخرین روز سال 1394ش، زمانی که برای اقامه نوافل شب به پا خاسته بود، دعوتِ داعیِ حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست و پس از تشییعی با شکوه، در اولین روز سال 1395ش، که جمعی از شخصیت‌های کشوری و لشکری نیز در آن شرکت داشتند، در یکی از صحن‌های حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به خاک سپرده شد.

 

و سلامٌ علیه یوم وُلِد و یوم مات و یوم یُبعَثُ حیّاً

 

 

 

پی نوشت:

 

[1]. همین مجموعه، سند شماره: 31084/316 - 6/4/47  

 

[2]. همین مجموعه، سند گزارش بازجویی: 2/4/47

 

[3]. همین مجموعه، اسناد بازپرسی: 10/4/47

 

[4]. همین مجموعه، سند شماره: 768 - 26/4/47

 

[5]. همین مجموعه، سند شماره: 1/595/66/401/13 - 7/5/1347

 

[6]. همین مجموعه، سند شماره: 253 - 17/5/1347

 

[7]. همین مجموعه، سند شماره: 2/595/66/401/13 - 28/5/1347  

 

[8]. سند صورت جلسه رسمی دادگاه: 7/7/47

 

[9]. همین مجموعه، سند دادنامه دادگاه تجدید نظر شماره: [2] - 7/7/47

 

[10]. همین مجموعه، سند شماره: 305 - 22/7/1347

 

[11]. همین مجموعه، سند شماره: 27835/20 ﻫ 3- 13/8/47 و اسناد بازجویی: 25/12/1349

 

[12]. همین مجموعه، سند شماره: 7569/6500/12 - 8/3/48

 

[13]. همین مجموعه، سند شماره: 13481/20 ﻫ 3- 12/3/48

 

[14]. همین مجموعه، سند شماره: 13748/20 ﻫ 3- 25/3/48

 

[15]. همین مجموعه، سند شماره: 14906/20 ﻫ 3- 16/5/ 48

 

[16]. همین مجموعه، سند شماره: 3734/321- 29/5/48

 

[17]. همین مجموعه، سند شماره: 17865/20 ﻫ 3- 23/10/48

 

[18]. همین مجموعه، سند شماره: 14471/20 ﻫ 3- 9/2/49

 

[19]. همین مجموعه، اسناد بازجویی: 25/12/49

 

[20]. همین مجموعه، اسناد بازجویی: 25/12/1349

 

[21]. شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی به روایت اسناد ساواک، ص 450 و 451

 

[22]. همان، ص 465

 

[23]. همان، ص 481

 

[24]. همان، ص 494

 

[25]. همان، ص 569

 

[26]. همین مجموعه، اسناد بازجویی: 25/12/1349

 

[27]. همین مجموعه، اسناد بازجویی: 25/12/1349

 

[28]. همین مجموعه، اسناد بازجویی: 26/12/1349

 

[29]. همین مجموعه، سند شماره: 4041/316- 9/9/49

 

[30]. همین مجموعه، سند صورت مجلس: 25/12/49

 

[31]. همین مجموعه، سند گزارش بازجویی

 

[32]. همین مجموعه، سند شماره: 135/312- 15/1/50

 

[33]. همین مجموعه، سند کیفرخواست

 

[34]. همان

 

[35]. همین مجموعه، سند صورت جلسه رسمی دادگاه، مورخه: 22/1/1350

 

[36]. همان

 

[37] همین مجموعه، سند صورت جلسه رسمی دادگاه، مورخه: 22/2/1350

 

[38]. همین مجموعه، سند صورتجلسه رسمی دادگاه: 22/2/1350

 

[39]. همین مجموعه، سند دادنامه دادگاه: 22/2/50

 

[40]. همین مجموعه، سند گزارش مکتوب حاج حسن موحد به دادگاه

 

[41]. همین مجموعه، صورت جلسه رسمی دادگاه تجدیدنظر شماره: 3، 11/3/1350

 

[42]. همین مجموعه، سند دادنامه دادگاه: 11/3/50

 

[43]. همین مجموعه، سند شماره: 239 - 25/3/1350

 

[44]. همین مجموعه، سند بازجویی سروان زرنگار

 

[45]. همین مجموعه، سند شماره: 1775- 29/6/50

 

[46]. همین مجموعه، سند شماره: 7569/6500/12 -  3/7/50

 

[47]. همین مجموعه، سند شماره: 45401/52800/12 - 3/3/51 و سند شماره: 1606  - 18/7/51

 

[48]. همین مجموعه، سند شماره: 7569/6500/12  - 5/7/51

 

[49]. همین مجموعه، سند شماره: 43216/854/7/2- 23/5/52

 

[50]. همین مجموعه، سند شماره: 7569/6500/120  -  11/1/1353

 

[51]. همین مجموعه، سند شماره: 1176/ک  - 26/9/53

 

[52]. همین مجموعه، اسناد بازجویی، ص 349

 

[53]. همین مجموعه، اسناد بازجویی، ص 350

 

[54]. همین مجموعه، اسناد بازجویی: 26/9/1353

 

[55]. همین مجموعه، سند گزارش بازجویی

 

[56]. همین مجموعه، سند شماره: 1574/ ک - 24/3/54

 

[57]. همین مجموعه، سند شماره: 7/11336/66/401 - 10/10/54

 

[58]. همین مجموعه، سند شماره: 3/11336/66/401 -  13/2/2536

 

[59]. روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، ج 2، ص 320 و 323 و 325

 

[60]. همین مجموعه، سند شماره: 7569/120  -  22/9/57

 

[61]. همین مجموعه، اسناد ضمائم

 

یاران امام به روایت اسناد ساواک کتاب پنجاه و هشتم، مركز بررسی اسناد تاریخی ، بهار1395