انتقامجویی؛ هسته فتنه 88
اين حرکتها اگر دروني بود اشکالي نداشت، وليکن وقتي الگويي غربي با توصيهي آنها به ما ابلاغ ميشود وضعيت متفاوت ميشود و يا آقاي موسوي با همراهي همسرش که بعضاً در بعضي از ميتينگها از حد معقول هم خارج ميشد تا جاييکه در پس از انتخابات، داماد لُرها بودن را نشانهي رأيآوري ميداند. 2ـ و در صورتي که اصولگرايان هم پيروز ميشدند که شدند، [آمريکاييها و غربها] برنامهشان اين بود که مشروعيت نظام و آراء را زير سؤال ببرند و شهد شيرين پيروزي را تلخ کنند و دولت آقاي احمدينژاد را دولتي نامشروع در داخل جلوه دهند تا بتوانند در عرصههاي بينالمللي از آقاي احمدينژاد باج لازم را بگيرند يا وي را به پذيرش خواستههايشان مجبور سازند. (فعلاً به اين تحليل کاري ندارم) و با به راهانداختن تجمعات غيرقانوني و دعوت به راهپيماييهاي غيرقانوني، انتخابات را زير سؤال ببريم. درست است که در بعضي از جاها قوانين ما جايگاه مناسبي براي طرح اعتراضات مردمي ديده نشدهاست، ليکن اين سبب شد که کشور به سمت آشوب برود و شام و روز مردم به درگيري کشيده شود[؟!] و تعجبم از آقاي موسوي، خاتمي، هاشمي و کروبي که همه، مسئولين تقنيني و اجرايي کشور بودهاند، چطور نميدانستند که اين دعوت به راهپيمايي يعني اعتراض و شورش عليه نظام. آيا اين اعتراضات معنايي جز براندازي نرم داشت. مگر نميگويند که به ما گفتند که ميخواهد تقلب شود، مگر همانها نگفتند که امکان تقلب بيش از يک ميليون تا 1/5 ميليون وجود ندارد، چرا نپذيرفتند؟ چرا نپذيرفتند غائله را ختم کنند؟ آقاي مهندس موسوي و تيمِ ـ به قول دوستانشان ـ حرفهاي ايشان هرگز باور نميکردند که آقاي خاتمي با زيرکي کنار برود و بار اين مسائل را به دوش آقاي موسوي بيندازد و موسوي هم ناگزير بود که براي پيروزي بيايد و خاتمي هم تا حدودي ناگزير بود که به کمک موسوي بيايد، چون ابتدا موسوي گفته بود آمده است تا حرفهايي را بزند تا براي دورهي بعد خود زمينهسازي کند و گويا خاتمي دستش را خوانده بود و از طرفي نميخواست بازندهي ماجرا باشد و خلاصه اين رفتارها و کردارها و خصلتهاي ناروا [نسبت] به نظام و رهبري را ميتوان در جملاتي بهشرح زير برشمرد و مطرح کرد، که همهاش (همهي علل عدم پذيرش رأي مردم از سوي اصلاح طلبان) را ميتوان در چند جمله خلاصه کرد:
۱. روح انتقامجويي و انتقامگيري، ما را از پذيرش حقيقت بازداشته بود و حاضر بوديم به هر قيمتي خود را اثبات کنيم ولو ايستادگي در مقابل رهبري و تحريک ديگران بهحضور در صحنه توسط نامههاي سرگشاده.
۲. غرور سرکش و نخوت بيجا، اينکه پذيرش ديدگاه ما يعني اينکه همهي مردم با ما باشند و اگر رأي خلاف دادند پس بايد بهنوعي تنبيه شوند و بگوييم تخلف شده يا تقلب شده.
۳. حس خودخواهي، خوشبيني و پيشبيني، سبب گرديد که باور نکنيم که مردم به ما رأي ندادهاند (مگر ميشود مردم به نخستوزير امام رأي ندهند) و همهي اينها سبب شد که بهجاي اينکه رفتار قانوني داشته باشيم و خود را در چرخهي قانون و محور قانون قرار دهيم، سوار بر شتر سرکش ناکثين شديم و عدم پيروزي خويش را ولو به نابودي انقلاب و نظام به پيش تازيم. متأسفانه من و دوستانمان کمتر يا بيشتر با درصدهاي متفاوت در اين ظلم به نظام و انقلاب همراه بوديم. خدا را فراموش کرديم و نفس سرکش بر ما سوار گرديد. احمدينژاد ولو ضعيف، ولو خطاکار، اما ما حق نداشتيم اينگونه انقلاب را به مذبح سليقهي خودمان ببريم.
من، خدا ميداند، اگرچه از دست دادن قدرت و رأي نياوردن را در لحظات اول کمي براي خودم ناراحتکننده ميدانستم و براساس احساس قدرتطلبياي که داشتم طبيعي بود ناراحت شوم و از اينکه بعد از اين در دولت بعدي هم جايي ندارم و يا نداريم افسرده شوم و سخني از سر عصبانيت بر زبان آوردم، ولي خدايا تو شاهدي که از وقتي شنيدم آقاي موسوي اين چنين مصاحبه کرد و فردايش آنچنان مواضع ناپخته گرفت، خدا، خدا ميکردم نکند رهبري تن به تسليم و سازش دهد و وقتي از روز 25 خرداد در زندان بودم و بعد از آن، خطبههاي رهبري را شنيدم که مهربانانه ولي قانونمدارانه صحبت کردند، خدا را شکر کردم و ديگر نه از تاک، نشان ميماند و نه از تاکستان.
اما چه بايد کرد؟ (صرفنظر از اينکه بخواهيم در دادگاهِ اين دنيايي چگونه از خود دفاع کنيم) خدايا تو شاهدي که ما فريب جهل خود، جاهطلبي خود و احساس خود و بعضاً ناداني خود و در جاهايي هيجان و اشتياق خود را خورديم. اما ميداني که نظام جمهوري اسلامي را از جانِ خويش بيشتر دوست ميداريم و از زمان کودکي تا امروز در صحنههاي مختلف همراه نظام بودهام و امروز هم اين زندان سبب شد که زاويهي ايجادشده با انقلاب را درک کنم، اگرچه از عملکردها و رفتارها انتقاد دارم، وليکن شيوهي انتقاد به آن، [اقدام] عليه انقلاب نيست بلکه همراهي و همزادي با آن است. خدايا! فارغ از اينکه مسئولين نظام جمهوري اسلامي و دستگاه رأفت اسلامي و مقام معظم رهبري مرا در انجام خطاها و زاويهاي که در رابطه با انقلاب پيدا کرده بودم ببخشايند و يا در انجام مجازاتم تخفيف قائل شوند، از روح بلند مقتداي کبير انقلاب اسلامي امامخميني(ره) از اينکه از دو پيامش يعني حفظ نظام جمهوري اسلامي و پشتيباني از ولايت فقيه، تا حدودي غفلت کردم، عذر ميخواهم و اميدوارم در آن دنيا مورد سرزنش قرار نگيرم. و از تو اي خداي مهربان! ميخواهم که هرگز و آني و لحظهاي مرا از اين انقلاب و نظام مقدس که خونم را به پايش ريختهام دور ننمايي و در پناه سياسي و گروهها و احزاب نباشم.
خدايا! من گناهاني را مرتکب شدهام که فقط تو ميداني و آمرزش آن و وسيلهي استغفار و کمک به پذيرش آن فقط بهدست توست، مرا تنها مگذار اي پروردگار بزرگ. خدايا! اين زندان مايهي عبرت و درس آموزي است، مرا از زندان دنيا تا نيامرزي آزاد مساز و آنگاه که مورد لطفت قرار گرفتم آني و لحظهاي مرا به حال خودم وامگذار. و آخَرُ الدَعوانا أنِ الحمدُالله ربِّ العالَمين» (جلد دوم پرونده، صفحات 458ـ431)
* تقاضاي عفو از رهبري
- مشاراليه طي لايحهي 88/4/3 از محضر مقام معظم رهبري (مدظله) تقاضاي عفو کرده، که در بخشي از آن چنين آمده است: «...متأسفانه در فرايند انتخابات و شرايط برگزاري آن و خصوصاً پس از آن، عدهاي با سوءاستفاده از شرايط، اين پيروزي را به کام ملت و نظام اسلامي تلخ کردهاند، اينجانب ضمن تبرّي جُستن از اين اعمال غيرخداپسندانه که دل مردم را آزرد و ضربهاي بزرگ به نظام زد، چنانچه سخنان و گفتار و رفتار اينجانب در مسئوليت فوق سبب تأثير در اين ظلم بزرگ بوده، نهايت تأسف و تأثر خودم را ابراز ميدارم...». (جلد اول پرونده، صفحات 101 و 102)