به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 86
بازدید دیروز: 3,016
بازدید هفته: 7,162
بازدید ماه: 73,235
بازدید کل: 23,735,045
افراد آنلاین: 12
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۱۶ اردیبهشت ۱٤۰۳
Monday , 6 May 2024
الاثنين ، ۲۷ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۲۲۳ - نگاهی به زندگی شهیدان مدافع حرم نیروی زمینی ارتش -۱۳۹۸/۰۲/۰۷
نگاهی به زندگی شهیدان مدافع حرم نیروی زمینی ارتش - بخش دوم
 
 حماسه دلیرمردان ارتش در دفاع از حرم

Image result for ‫گل لاله‬‎




نويسنده: سيدمحمد مشكوه الممالك
وقتي پاي دفاع از ارزش ها در ميان باشد، سپاهي باشي يا ارتشي و يا بسيجي برايت فرقي ندارد، تنها اهداف والاي انسانيت و حريت مي انديشي و اينكه مردانه پاي در ميدان نبرد بگذاري، و اين افتخاريست براي ملت هميشه آزاده ايران كه فرزندانشان نه تنها در جاي جاي كشور بلكه در نقاطي فراتر از مرزها در مقابل ظلم و جور مي ايستند تا ريشه اين درخت شوم را بخشكانند، تا مبادا شاخه هاي اين درخت بر اين ديار سايه بيافكند.

در اين ميان دليرمردان ارتش جمهوري اسلامي نيز در كنار ديگر نيروهاي داوطلب وارد خاك سوريه شدند تا جان خود را سپر حريم ولايت كنند. 

قسمت اول اين گزارش درباره شهيدان مدافع حرم نيروي زميني ارتش در 25 فروردين در صفحه فرهنگ مقاومت منتشر شد.آنچه در ادامه مي خوانيد قسمت دوم زندگينامه ديگر شهداي مدافع حرم ارتش است.

شهيد مدافع حرم  سيد مهدي جودي ثاني پدر، مريد پسر
 

شهيد مدافع حرم سيد مهدي جودي ثاني فرزند سيد حسين در تاريخ 14 تير 1362 در يك خانواده مذهبي و فرهنگي در شهرستان درگز ديده به جهان گشود. از ابتداي زندگي خويش با توسل به ائمه اطهار(عليهم السلام) و ولي زمان خويش رهبر معظم انقلاب(مدظله العالي) در تلاش براي برقراري عدل و اهتزاز پرچم جمهوري اسلامي ايران بود. او در سال 1383 با توجه به علاقه به اسلام و انقلاب براي حفظ و حراست از سرزمين مادري خويش با به تن كردن لباس مقدس ارتش جمهوري اسلامي ايران پاي در راه جهاد گذاشت. اين شهيد بزرگوار حدود 8 سال در سخت ترين نقاط مرزي كشور در استان خوزستان خدمت كرد. شهيد جودي از مداحان اهل بيت (عليهم السلام) و يك ارتشي ولايت ‎مدار و پا در ركاب بود.

پس از هتك حرمت گروهك تروريستي تكفيري داعش به حرم ائمه اطهار(عليهم السلام) به صورت داوطلبانه خواستار حضور در جبهه هاي دفاع از حرم حضرت زينب(سلام الله عليها) شد. شوق شهات در وجود اين ارتشي دلاور سبب حضور وي در سوريه، مركز مقاومت در برابر تكفير و تكفيري شد. شهيد سيد مهدي جودي ثاني در تاريخ 20 تيرما 1396 به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت رسيد. 

حاج سيد علي پدر شهيد سيد مهدي جودي ثاني درخصوص دينداري فرزندش مي گويد: در واجباتش هيچ گاه تاخير نمي كرد و خود را ملزم به اجراي مستحبات كرده بود. فراموش نمي كنم آخرين باري كه به مشهد آمد ماه رمضان بود، وقتي كه روزه خواري مردم را مي ديد به من مي گفت: «خداوند آن قدر مهربان است كه در ماه روزه به مردم فرصت داده است كه اگر مشكلي داشته و نتوانستند روزه بگيرند در انظار نبايد روزه بخورند و حرمت خداوند را بشكنند» از اين مسئله خيلي ناراحت بود و روحيه او را در اين مدت خراب كرده بود؛ اما در مواجهه با روزه خواران با ملايمت برخورد مي كرد و تذكر مي داد. زيرا معتقد بود با محبت همه مشكل ها بر طرف مي شود؛ اگر جواني را مي ديد كه راه اشتباهي را برگزيده است ابتدا با او دوست مي شد و سپس هدايتش مي كرد.

وي افزود: طبق متن صريح قرآن اين ويژگي را انسان هاي عادي نيز مي توانند به سبب مهر ومحبت و تقوايي كه دارند بدست بياورند لذا وقتي كه من شما را ديدم غصه فرزندم از يادم رفت زيرا ديدم كه هنوز سيد مهدي هاي ديگري هستند كه در راه اسلام و انقلاب مبارزه كنند.

پدر شهيد جودي ثاني تصريح كرد: سيد مهدي نيز براي من همانند يوسفي بود كه علاوه بر تفاوتش با ديگر فرزندان مرا مريد خود كرده بود و آينه تمام نماي خداوند براي تمام اعضاي خانواده شده بود؛ همچنان كه مقام معظم رهبري نيز آينه تمام نماي خدا بر امت اسلام هستند و اين به سبب مهر و محبتي است كه ايشان در دل ها ايجاد كرده اند.

سيد علي در ادامه خاطرنشان كرد: شهادت خيلي خوب است و در نزد خداي متعال والا است؛ اما دوست داشتم سيدمهدي در سوريه شهيد نمي شد، بعد از تمام شدن جنگ مي آمد و در شهر كار فرهنگي مي كرد و دل هاي مردم را با معارف اهل بيت آشنا مي كرد، لذا اكنون هر كدام از دوستان سيد مهدي را كه مي بينم به آنها توصيه مي كنم كه سعي كنيد در سوريه تا مي توانيد آن حرامزاده ها را به درك واصل كنيد؛ اما زنده بمانيد تا برگرديد و در داخل كشور خدمت كنيد.

وي كه دل خود را به جوانان بسيجي و حزب اللهي كه پشت مقام معظم رهبري مي ايستند خوش مي داند، مي گويد: حواستان باشد پشت آقا را خالي نكنيد، تمام وصيت و دغدغه سيد مهدي ها از همان ابتداي جنگ نيز همين بود.

پدر شهيد ثاني در رابطه با اطلاع از شهادت فرزندش اظهار داشت: روز سه شنبه كه از خواب بلند شدم صداي طوفان نظرم را جلب كرد، به داخل بالكن خانه رفتم و ديدم باران شروع شد، حالم دگرگون شد و بي اختيار روي زمين نشستم؛ مهدي هر شب با ما تماس مي گرفت؛ اما آن شب هر چقدر منتظر تماسش شديم خبري نشد. فرداي آن روز هم مادرش با ناله شديدي از خواب برخاست و دائم نام مهدي را صدا مي زد، عصر همان روز خبر شهادتش را دريافت كرديم.

سيدعلي سپس با اشاره به نحوه شهادت سيد مهدي از قول يكي از همرزمانش تصريح كرد: در عمليات آخر سيد مهدي با توپخانه موضع 107 دشمن را منفجر مي كند و به نحوي خسارت بر آنها وارد مي كند كه منجر به عقب نشيني و آزادسازي آن منطقه مي شود؛ اما به دليل كينه اي كه از سيدمهدي و دوستش پيدا كرده بودند از پشت مواضع آنها را با كاتيوشا از فاصله نزديك مي زنند؛ پيكر مهدي هم انگار كه يك سنگ به شيشه خورده باشد متلاشي مي شود.

شهيد مدافع حرم محمد مرادي  راه ما راه حسين(ع) است
 

شهيد مدافع حرم ارتش، محمد مرادي، 26مهر 1359 در شهرستان شهرضا در يك خانواده مذهبي و عاشق ولايت و امامت ديده به جهان گشود و پس از اخذ مدرك تحصيلي ديپلم در تاريخ 20/11/80 با عشق به نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران به استخدام ارتش در آمد. پس از طي دوره تخصصي توپخانه صحرايي از تاريخ 16/2/82 به گروه 22 توپخانه شهرضا منتقل شد. شهيد مرادي در طول دوران خدمتش در ارتش همواره به فكر سربازان بود و معتقد بود بين او و سربازان فرقي وجود ندارد و با تمام وجود به آنها آموزش مي داد و مي گفت: «هردو آدم هستيم و خون هيچ كداممان رنگين تر نيست». در روز ارتش براي سربازاني كه روي توپ نگهباني مي دادند ميوه و خوراكي مي برد و هميشه به سربازانش رسيدگي مي كرد.

 وي عاشق شهادت در راه خداوند بود و طي ساليان اخير با مراجعه مكرر به مسئولين يگان خواستار حضور داوطلبانه خويش در كشور هاي اسلامي جهت مبارزه با كفار و دفاع از مسلمانان مظلوم جهان بود. در آخر در تاريخ اول تير سال 95 براي اعزام به سوريه به تهران منتقل و پس از آن به ماموريت رفت.

ماموريت شهيد مرادي 45 روزه بود و فقط سه روز ديگر تا پايان ماموريتش باقي مانده بود، هنگام عمليات كمي ديگر به گروه ملحق شد و گفت: «غسل شهادت مي گرفتم، آخر امروز روز شهادت من است.»

عمليات شروع شده بود و همين طور رگبار و تير و خمپاره مي زدند. درگيري  لحظه به لحظه سخت تر مي شد.محمد آرپي جي در دست داشت و همين طور آرپي جي مي زد.مهمات برايمان رسيد. محمد تمام مهمات را از ماشين خالي كرد و دوباره شروع به آرپيجي زدن كرد. ناگهان صورت دوستش پر از خون شد، فكر كرد شايد تيري خورده؛ اما محمد را ديد كه بر روي زمين افتاده به شهادت رسيده است. آري او به آرزوي خود رسيد و در تاريخ 10 مرداد سال 95 زمين خاكي را وداع گفت و به پرواز درآمد. او اولين شهيد مدافع حرم ارتش استان اصفهان است و دو فرزند پسر به نام هاي ابوالفضل و علي اكبر از وي به يادگار مانده است.

سه روز قبل شهادتش در دفترچه خاطراتش نوشته بود:

«خط با خون تو آغاز مي شود 

از آن زمان كه تو ايستادي 

دين راه افتاد 

چون فرو افتادي 

حق برخواست 

تو شكستي 

و راستي درست شد 

و از روانه خون تو 

بنيان ستم سست شد 

اي قتيل 

بعد از تو خوبي سرخ است 

رد خونت 

راهي كه راست به خانه خدا مي رود 

اي باغ بينش 

ستم، دشمني زيباتر از تو ندارد 

و مظلوم، ياوري آشناتر از تو 

تو كلاس فشرده تاريخي...»

شهيد 

شهيد مدافع حرم ستوان سوم محمد مرادي در بخشي از وصيتنامه اش نوشته بود:«...حالا كه ائمه اطهار و حضرت زينب (سلام الله عليها) مرا براي دفاع از حريم اهل بيت پذيرفته اند و من به چنين افتخاري نائل شده ام با تمام وجود و مشتاقانه آماده ام تا جان ناقابل خود را فداي آنها نمايم، خدا را شكر مي كنم كه عشق علي (عليه السلام) و ائمه اطهار را در وجود من قرار داد و چنين نعمت بزرگي را به من عطا نمود. دوستان و همكاران و هموطنان ما بايد شاكر چنين نعمتي باشيم كه ما را در چنين كشوري قرار داد كه از هر نظر ممتاز مي باشد. اگر مي خواهيم اين امنيت و ثبات برقرار باشد بايد گوش به فرمان ولي فقيه خود، امام خامنه اي (مدظله العالي) باشيم و با تمام وجود از او حمايت كنيم و با تمام توان در مقابل استكبار جهاني مخصوصا آمريكا و اسرائيل بايستيم. زير بار ظلم و ستم آنها نرويم، ما شيعه هستيم، غيرت داريم، نبايد اجازه دهيم هرگز كشورمان بازيچه دست آنها قرار بگيرد...»

شهيد مدافع حرم  مجتبي يداللهي منفرد روز تولد و پروازش يكي شد
 

شهيد مجتبي يداللهي منفرد در تاريخ 31 فروردين 1370 در تهران و در خانواده اي متدين، مذهبي و اهل معرفت چشم به جهان گشود. فدايي اهل بيت شدن را در مداحي هاي پدرش آموخت و با چنين ديدگاهي در سال 1388 وارد دانشگاه افسري امام علي(عليه السلام) شد. پس از فارغ التحصيلي جهت طي دوره مقدماتي رسته زرهي به مركز آموزش زرهي شيراز اعزام و پس از طي دوره مقدماتي به تيپ 388 زرهي ايرانشهر منتقل شد. با توجه به تعاليم پدر درخصوص عشق به اهل بيت و پس از هتك حرمت به حريم آل الله در سوريه توسط تكفيري ها تاب ماندن نداشت و داوطلبانه به صف مدافعان حرم پيوست. اين شهيد بزرگوار در تاريخ 21 فروردين 1395 پس از نبردي جانانه در حومه شهر حلب به شهادت رسيد. كساني كه در جبهه سوريه حضور داشته اند، او را نخستين شهيد ارتش در اين ماموريت مستشاري معرفي مي كنند.

مادر شهيد يداللهي در رابطه با فرزند شهيدش گفت: فرزند من هم مثل خانم فاطمه زهرا(س) از پهلو تير خورده بود و به شهادت رسيد. درست در روز تولدش به شهادت رسيد و اين فقط از تقدير خداوند است. خدا خودش او را انتخاب و گلچين كرد تا راهش را برود.

وي افزود: مجتبي مي گفت؛ «امام خامنه اي اولين جايي كه رفت ايرانشهر (يكي از شهرستان هاي استان سيستان و بلوچستان) بود (ساواك او را به اين منطقه تبعيد كرده بود) و من هم مي خواهم اولين منطقه اي كه به انتخاب خود مي روم ايرانشهر باشد.» از آنجا راهي حرم اهل بيت(ع) شد.

مادر جوان ترين شهيد مدافع حرم ارتش تصريح كرد: گاهي سعي مي كردم منصرفش كنم؛ ولي هميشه مي گفت: «مامان ما عاشق امام حسينيم.» و زينب وار و عاشقانه رفت. اين يك ماه آخر خيلي مهربان شده بود. خدا به من دختر نداده است. بچه من خواهر نداشت، اما هميشه خودش كمك دستم بود و مي گفت: «دخترت هم مي شوم». البته من يك پسر ديگر هم دارم كه متولد 1374 است. مجتبي برادرش را هم علاقه مند و داوطلب شهادت كرد، آن قدر برايش از راه شهادت صحبت كرد كه او را هم علاقمند كرد. هرچه گفتم «مادر منصرف شو». گفت: «مادر! نگران نباش! پشت و پناه ما خداست، پيغمبر(ص) و اهل بيت(ع) و امام حسين(ع) پشت و پناه ما هستند».

وي در پايان خطاب به خانواده شهداي مدافع حرم گفت: خانواده شهداي مدافع حرم بايد به شهادت اين بچه ها افتخار كنند، شهادت بهترين سعادتي بود كه نصيب اين بچه ها شد. مجتبي هميشه توصيه اش به من صبوري بود و مي گفت: «مادر، بعد از شهادت من زينب وار صبور باش و گريه نكن.»، اين توصيه هميشگي اش بود. او مي گفت: «بعد از شهادت من شما بايد برادر و پدرم را دلداري بدهيد». 

علي يداللهي پدر شهيد نيز گفت:ما تاكيد داشتيم كه مجتبي بعد از عيد به سوريه اعزام شود؛ اما مي گفت: «بصيرت يعني ما دلداده ولايت باشيم و هنگام نياز انجام وظيفه كنيم، الان هم من نيت كردم كه اگر بخشنامه اي صادر شده و نيروها را بطور داوطلبانه فراخوانده اند براي لبيك به مسلم بن عقيل امام زمان (عج) بروم.» او دو شب قبل از اعزام به ما خبر داد كه مي رود، مجتبي به دست من امانت بود و بايد مي رفت تا در دفاع از خط حق جان بدهد، او دو روز قبل از تحويل سال 95 عازم سوريه شد و در 21 فروردين در دفاع از حريم اهل بيت (ع) در سوريه به شهادت رسيد.

پدر شهيد يداللهي با بيان اينكه سردار قاسم سليماني در همان سال شهادت پسرم به منزل ما آمدند گفت: حاج قاسم سليماني عليرغم اينكه در عرصه جهاني بسيار شناخته شده و نام آور است؛ اما در منزل ما بسيار ساده و خودماني حاضر شده بود و اوقات بسيار لذت بخشي را براي ما رقم زد، خدا اين مالكان اشتر زمان را حفظ كند كه آرامش و امنيت و عزت ايران اسلامي مرهون رشادت ها و فداركاري هاي آنان است.

فرازي از وصيتنامه شهيد مجتبي يداللهي منفرد را مي خوانيم:

«ولايت فقيه همچون آب حيات است كه اگر نباشد، همه ما همچون قطره اي كوچك با اندك حرارتي نابود مي شويم، اما اگر اين قطرات كوچك به درياي ولايت متصل باشد، فناناپذير خواهند بود.امروز هر راهي كه به ولايت منتهي نشود بيراهه است، چرا كه مردم قطب نماي صراط مستقيمشان را مقام معظم رهبري مي دانند و از نظر فقهي هم هيچ تفاوتي بين نبي و ولي فقيه وجود ندارد.

توحيد وقتي معنا پيدا مي كند كه ولايت آن را هم پذيرا باشيم وگرنه شيطان كه رانده شد، به جز يك خطا نكرد...افرادي كه امروز در مقابل ولايت فقيه جبهه مي گيرند واقفيه هاي زمانند، ما در مقامي نيستيم كه از ولايت فقيه پشتيباني نكنيم بلكه ما بايد فقط از ايشان اطاعت نماييم.ما از تهديدات خارجي و تحريم ها واهمه اي نداريم اما بايد مراقب زخم خوردگان داخل و ترفند هاي ايذايي آنان باشيم و از آنجا كه امام، قرآن ناطق است، هميشه بصيرت ولايي مان را ارتقاء بخشيم.دنيا واقف است كه حكومت آمريكا بر پايه غارت و چپاول و نابودي ملل مستضعف بناشده است، بر ماست كه با بصيرت ولايي مان و تحت رهبري ولايت فقيه و يد واحد بودن ثابت كنيم كه زندگي مي كنيم ان شاء الله در سايه عزت و عظمت خداوند متعال. آنان دوست نمي خواهند بلكه مريد و دنباله رو مي خواهند. جنگ ما و جنگ با آمريكا جنگ با هويت ها بوده و هست و خواهد بود، پس بايد روز به روز بر توانايي هايمان بيشتر بيفزاييم و از آنجا كه نبض اقتصاد به ياري خداوند در دست ماست آنان هيچ غلطي نمي توانند بكنند. دنيا در مرحله اي است كه امواج بيداري ملت ها، كشتي طوفان زده استكبار را در هم خواهد شكست.»

شهيد مدافع حرم  سرهنگ مجتبي ذوالفقار نسب تكاور عاشقي كه به آرزويش رسيد
 

شهيد مدافع حرم، سرهنگ ذوالفقار نسب در 8 خرداد سال 56 در خانواده اي مومن و معتقد به مباني اسلام در شهر جهرم از توابع استان فارس به دنيا آمد و در سال 1375 وارد دانشگاه افسري شد و آيين رزم را در گردان وحدت و در رشته تحصيلي مديريت دولتي آموخت. 

وي از هوش و استعداد بالاي نظامي برخوردار بود و دوره تربيت استاد را در مركز پياده شيراز فرا گرفت و مدتي هم مربي جنگ افزارهاي بدون عقب نشيني اين مركز بود. وي در طول مدت خدمت در مركز پياده شيراز و در راستاي ارتقاء معلومات نظامي، دوره هاي عرض تكاور كوهستان و دوره تربيت مربي موشك انداز اس پي جي 9 را طي كرد. پس از طي دوره عالي رسته اي به تيپ 45 تكاور منتقل شد و افسري بسيار موفق در انجام ماموريت هاي محوله بود و يگانش را به شايستگي آماده كرده و تعليم داده بود. 

شهيد ذوالفقارنسب در يكي از موفقيت هاي يگاني اش كه مورد تقدير امير فرمانده كل ارتش قرار گرفت، در پاسخ به اين سوال فرمانده كه چه توقعي از فرمانده ارتش داريد، در كمال خضوع گفته بود كه «خواستار شهادت هستم.» 

شهيد مجتبي ذوالفقارنسب از داوطلبان پيگير اعزام به خط و محور مقاومت بود و درنهايت به جرگه اولين گروه عازم اين ماموريت پيوست؛ دوره هاي ويژه اوليه را با آموزش هاي تكميلي فراگرفت و دو سه روز مانده به نوروز، به سوريه اعزام شد. سه هفته بعد، او و يارانش در مناطق آزاد شده اطراف حلب مستقر بودند كه با تك سنگين و ناجوانمردانه گروهك جبهه النصره و داعشيان خبيث مواجه شدند. در اين نبرد نابرابر، كربلايي ديگر برپا شد و دلاوران ارتش و يارانشان در جبهه مقاومت، با رشادت هاي مثال زدني پايمردي كردند و تا آخرين قطره خون از سنگرهايشان دفاع كردند.

در نهايت، دشمن متحمل ضربات سهمگيني شد و عقب نشيني كرد. در اين سوي جبهه نبرد هم پيكر چهار شهيد دلاور ارتش، از جمله پرچمدار و بزرگ اين شهيدان، مجتبي ذوالفقارنسب، زينت ميدان مردانگي و ايستادگي شد. شهيد ذوالفقار نسب نهايتا در صبح روز 22 فروردين 1395 به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت رسيد. پيكر اين شهيد بزرگوار در بيست و ششمين روز از بهار 1395 روي دستان همرزمان و مردم شهيدپرور شهرستان جهرم تشييع و در گلزار شهداي رضوان شهرستان جهرم به خاك سپرده شد. از شهيد مجتبي ذوالفقار نسب دو پسر به نام هاي عباس و علي به يادگار مانده است.

همسر شهيد ذوالفقار نسب درباره نحوه اعزام همسرش اظهار داشت: آذر 94 بود كه ارتش جمهوري اسلامي اعلام كرد كه تعدادي از نظاميان ارتش را براي دفاع از حرم حضرت زينب (س) به سوريه اعزام مي كند. خيلي دلش مي خواست برود؛ اما به دلايلي با اعزام مجتبي مخالفت شد و او خيلي ناراحت بود. پنج اسفند 94 بود كه باخبر شدم كساني كه در آذر ماه نام نويسي كرده بودند قرار است تا چند روز ديگر عازم سوريه شوند، منتظر بودم مجتبي از محل كار به خانه بيايد تا اين خبر را به او بگويم، حدود ساعت پنج و نيم بود كه آمد و من موضوع را به او گفتم، با شادي و ذوقي كه نمي شود توصيفش كرد گفت: «خودم فرمانده كساني هستم كه از شوشتر اعزام مي شوند و مسئوليت اعزام با خودم است»، بله، با اعزام او موافقت شده بود و برنامه اين بود كه دو روز ديگر خودشان را در تهران معرفي كنند؛ اما هنوز هيچ چيز قطعي نبود. 

وي افزود: همكاران مجتبي مي گويند كه آن جا فرمانده گردان ادوات بود. در يكي از درگيري ها عده اي از همرزمانش در درگيري با تكفيري ها محاصره مي شوند و با بي سيم اين موضوع را به مجتبي اطلاع مي دهند. مجتبي و تعداد ديگري از همرزمانش براي كمك به آنها حركت مي كنند كه در نزديكي محل محاصره در منطقه اي كه در اختيار تكفيري ها بود با كمين دشمنان مواجه مي شوند و درگيري شدت پيدا مي كند، شرايط به نحوي بوده كه امكان پيشروي وجود نداشته و ديگر هم رزمانش نيز از او فاصله گرفته بودند. در اين درگيري ها تير به پهلوي مجتبي مي خورد و از پشت سر هم تكفيري هايي نفوذ كرده بودند، به سمت او تيراندازي مي كنند.

علي ذوالفقارنسب فرزند شهيد در دلنوشته اي خطاب به پدر شهيد خود آورده است:«به نام خداي شهيدان. باباي خوبم سلام؛ خوش آمدي، شهادتت مبارك. خيلي دلم برايت تنگ شده، خيلي زودتر از اينها منتظرت بودم. فكر مي كردم براي عيد مي آيي. من و داداش عباس كنار سفره هفت سين برايت دعا كرديم، هر وقت كسي در مي زد دعا مي كرديم تو باشي، مامان مي گفت باباجانتان رفته از حرم حضرت زينب سلام الله عليها دفاع كنه، آخه دشمنا مي خوان اون رو خراب كنن.باباي شهيدم حالا ديگه به جاي تو بايد به عكست نگاه كنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برايت تنگ شد بايد چكار كنيم. يادمان نرفته ما رو بغل مي كردي و مي بوسيدي. بابا جون عزيزم، نگران ما هم نباش مردم همه آمده اند تا ما تنها نباشيم؛ نگران مامان هم نباش، حالا ديگه  خودم مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت مي كنم. بابا جون مهربونم تو هم براي ما خيلي دعا كن؛ همه مي گن كه پيش امام حسين عليه السلام رفتي. سلام منو داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگرچه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ولي مردانه تا پاي جان ايستاده و گوش به فرمان پدرم سيدعلي خواهيم بود. دوستت دارم بابا».