انقلاب اسلامی و تغییر ساختار قدرت در منطقه
سهراب صلاحی
مهار انقلاب اسلامی
در طول 45 سال دوران جنگ سرد بهرغم تلاش شوروی و آمریکا برای نفوذ بیشتر در این منطقه، یک نوع اجماع و توافق ضمنی وجود داشت که نفوذ سیاسی و حضور نظامی دیگری بهگونهای نباشد که منافع رقیب را به خطر اندازد. اگرچه هرکدام ضمن حفظ وضع موجود درواقع به دنبال گسترش حوزه نفوذ و بر هم زدن اوضاع به نفع خود بودند، اما آنچه از سوی آنها بهطور رسمی بیان میشد حفظ تعادل و وضع موجود بود.
به همین جهت در جریان جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران و اصرار جمهوری اسلامی مبنی بر تنبیه متجاوز در چارچوب قواعد و مقررات بینالمللی، هر دو ابرقدرت شوروی و آمریکا که پیروزی ایران را موجب دگرگون شدن ژئوپلیتیک منطقه ارزیابی میکردند، با تنبیه متجاوز مخالفت کردند.
بر این پایه شوروی معتقد بود که برای یارگیری علیه قدرت استکباری آمریکا در منطقه به حضور آن نیاز است و بنابراین تداوم منافع شوروی در این منطقه با حضور آمریکا امکانپذیر است.
آمریکا نیز متوجه بود که علاوه بر اینکه ممکن است سلطه یکجانبهاش بر این منطقه، مسکو را به این نتیجه برساند که امنیت شوروی در معرض تهاجم جدی قرارگرفته است. لذا حضور شوروی و تبلیغات کمونیستها در کشورهای خلیجفارس را محمل مناسب و لازم برای ترس بسیاری از دولتهای منطقه از خطر سرخ شوروی و درنتیجه پناه آوردن به آمریکا و فروش تسلیحات گسترده ساخت غرب در منطقه ارزیابی مینمود؛ اما با وقوع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی، مهمترین پایگاه سیاسی و نظامی غرب از دست رفت و منطقه با خلأ قدرت مواجه شد؛ زیرا با پیروزی انقلاب اسلامی و با خروج جمهوری اسلامی از پیمان مرکزی سنتو این پیمان منحل شد و بهاینترتیب زنجیره و حلقه سیاسی- نظامی غرب در برابر نفوذ شرق در منطقه خلیجفارس ازهمگسیخته شد و صحنه سیاست جهانی را با شگفتی روبرو کرد. همچنین با وقوع انقلاب اسلامی نهفقط غرب مهمترین پایگاه سیاسی و نظامی خود را در منطقه از دست داد و نهفقط ابهت آمریکا درصحنه بینالملل شکسته شد، بلکه انقلاب اسلامی بهعنوان مکتب مبارزه علیه سلطه نظام سرمایهداری و کمونیسم به جهان صادر شد.
در حوزه جهان اسلام که مردم آن از دیرباز با اسلام خو گرفتهاند، تأثیرپذیری جنبشها از انقلاب اسلامی برجستهتر بود، بهخصوص اینکه انقلابیون منطقه با تمسک به ایدئولوژیهای غربی و شرقی نتوانسته بودند در مبارزه با حکومتهای مرتجع و مستبد منطقه و بهخصوص رژیم صهیونیستی راه به جایی برند. حتی شعارهای ناسیونالیستی جمال عبدالناصر در مدت حکومت شانزدهسالهاش در مصر، گرچه تا حد زیادی توانست جوشوخروشی در اعراب به وجود آورد، اما نتوانست موفقیت چندانی در مبارزه با رژیم صهیونیستی کسب نماید. بلکه بالعکس شکستهای پیدرپی اعراب از رژیم صهیونیستی باعث شد که سرانجام میدان مبارزه با این رژیم که در ابتدا تمام قلمرو جهان اسلام را در برمی گرفت، در زمان التهاب شعارهای ناسیونالیستی و پان عربی، به حوزه عربی محدود و سرانجام با شکست اعراب در جنگهای پیاپی از رژیم صهیونیستی، مبارزه با رژیم صهیونیستی منحصر به گروههای فلسطینی شد که این گروهها نیز غالباً به جهت اختلافهای دولتهای عربی، مورد تسویهحساب این دولتها قرار میگرفتند.
منیر شفیق نویسنده و متفکر معاصر فلسطینی در تحلیلی عواقب روی آوردن به ایسمهای مختلف منشأ گرفته از غرب و جدایی از هویت اسلامی در مبارزات کشورهای اسلامی را بیان کرده و ضمن بررسی نتایج و عواقب چنین رویکردی مینویسد:
«ما یقین داریم که غربزدگی به نازایی و ناکامی و شکست و انحطاط کشیده میشود و هیچ امیدی در سایه غربزدگی یا در زمینه غربگرایی و یا در مکتبی از مکتبهای آن وجود ندارد و این نخستین موضوعی است که نباید در اثبات آن هیچگونه شک و تردیدی به خود راه داد. اینهمه نمودهای آشکار، تسلیمپذیری، قطبگرایی، دوری از هیئت سیاسی و فرهنگی و سردرگمی و خود فراموشی و ... گواهی آشکار بر یأس و ناامیدی است که غربزدگان در مورد خیالات و آرزوهایی که در زمان دانشجویی خود داشتهاند ارائه دادهاند... و بررسی نتایج واقعی که هماکنون در پیشرو داریم و خود از ثمرات اندیشه غربی و غربگرایی و سیاستها و برنامههای آن هست هیچ جایی برای شک صدور حکم علیه غرب و غربگرایی باقی نمیگذارد».
در مقابل جمهوری اسلامی با طرح شعار « نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی» که در روزهای شکلگیری انقلاب بهعنوان یکی از شعارهای اصلی مردم انقلابی مطرح شد و اینکه بهعنوان اصل اساسی در سیاست خارجی موردتوجه قرارگرفته است، نهتنها ازنظر سیاسی عدم وابستگی به دو بلوک شرق و غرب را اعلام نمود، بلکه ایسمهای گوناگون که برآمده از دو مکتب کاپیتالیستی و مارکسیستی و هردو محصول تمدن غرب بود را طرد و اعلام نمود که سعادت همه ابنای بشر در پیگیری فرمانهای اسلامی است.
ازاینرو بود که حمایت از مستضعفین و مبارزه حقطلبانه آنها در مقابل مستکبرین و درعینحال خودداری از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر و دفاع از حقوق مسلمانان جهان و نفی ظلم و سلطهپذیری در روابط بینالملل را از اهداف سیاست خارجی خود قرار داد که در بسیاری از اصول قانون اساسی بهتصریح مورد اشاره قرارگرفته است.
امام خمینی (ره)، رهبر کبیر انقلاب نیز با زبان رسای خود در مواقع مقتضی به تشریح آن میپرداختند.
در نظر امام خمینی (ره) تلاش برای رهایی ملتهای مسلمان و مستضعف از سلطه گران اولاً از ماهیت اسلامی انقلاب ایران نشئت میگیرد که هدفش زنده کردن احکام اسلامی در اجتماع است؛ ازآنجاکه اسلام مکتب همه مسلمین است لذا بین کشورهای اسلامی فرق نیست و حتی احکام و قواعد اسلام بهگونهای است که پشتیبان مستضعفین است و باید رسالت خود را در این زمینه انجام دهیم؛ از دگر سو، اگر این انقلاب در حوزه جغرافیایی ایران محصور شود، قطعاً با شکست مواجه خواهد شد، درعینحال
امام خمینی(ره) تأکید داشتند که ما هرگز نمیخواهیم ارزشهای اسلامی را بر دیگران تحمیل کنیم و اساساً ایمان اسلامی مبتنی بر پذیرش و اقناع عقلی است و تحمیل پذیر نیست.بلکه تأکید این است که اسلام به جهان ارائه گردد، «هرکس خواست بپذیرد و هر کس نخواست نپذیرد»
از منظر امام خمینی (ره)، از الزامات صدور انقلاب و موفقیت آن در جهان، پیاده شدن احکام اسلامی در ایران، حفظ وحدت ملت مسلمان ایران، مقاومت همه اقشار بهخصوص نخبگان دانشگاهی و حوزوی و نیروهای کشوری و لشکری در مقابل سلطه گران است.
همچنین توجه به ملتها و تأکید بر این نکته که هر جا زورمندان و دولتها با ما مخالف باشند ملتها با ما موافقاند و اگر بخواهیم انقلاب را صادر کنیم باید کاری کنیم که مردم خودشان حکومت را به دست بگیرند، از سایر الزامات صدور انقلاب و موفقیت آن در جهان است.