47 - سهراب صلاحی : بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینهها و شرایط انعقاد معاهده برجام -عرفات، نماد بدعهدی آمریکا و ... ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
ررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینهها و شرایط انعقاد معاهده برجام- 47
سهراب صلاحی
بر این اساس عراق به جهت موقعیت ژئوپلیتیک ویژه خود در منطقه و در مقابل، مشکلاتی که رژیم صدام حسین در مدت حکومت خود ایجاد کرده بود، بهعنوان کانون عملیاتی کردن اهداف کلان سیاست خارجی آمریکا انتخاب شد. اینگونه بود که آمریکاییها با همه عهد و پیمانی که با رژیم بعث عراق بهخصوص در تحمیل جنگ هشتساله بسته بودند، آن زمان که صدام چنین میاندیشید که به جهت خوشخدمتی به آمریکا و غرب، آمریکا دراشغال کویت، مزاحمتی برای او ایجاد نخواهند کرد، آمریکاییها در ابتدا صدام را در پروراندن و عملیاتی کردن اندیشه واشغال کویت تحریک و آنگاه آن را به دامی برای گرفتار کردن صدام تبدیل کردند تا بدینوسیله بتوانند با تسلط بر منطقه، خاورمیانه را مرکز ثقل اجرایی کردن طرح نظم نوین جهانی که قرار بود آمریکا ناظم آن باشد قرار دهند و در مرحله دوم بااشغال عراق در 2003 به عمر سیاسی صدام حسین پایان دادند تا کسانی که در پی تجربهآموزی از تاریخ هستند، این واقعیت را بیش از گذشته درک نمایند که آنچه برای نظام سلطه مهم است، دستیابی به منافع نامشروع خویش است و برای رسیدن به این هدف، وفای به عهد و پیمان در قاموس آن جایگاهی ندارد. پس از صدام و رژیم بعث عراق، نوبت یاسر عرفات و فلسطین است.
بخش سوم: فلسطین
قبل از انقلاب اسلامی رژیم صهیونیستی با پشتوانه کشورهای غربی توانست حرکتهای اسلامی برای آزادی فلسطین را در ابتدا محدود به حوزه عربی و سپس منحصر به گروههای فلسطینی نماید، درنهایت نیز گروههای فلسطینی غالباً در تقابل با هم، منابع و امکانات خود را هزینه تسویهحساب دشمنی بعضی دولتهای عربی با یکدیگر نمودند. وقوع انقلاب اسلامی در عقبگرد مسئله فلسطین تحولی اساسی ایجاد نمود اما مراکز تصمیمگیری آمریکایی ـ صهیونیستی با تبلیغ گسترده و ایجاد ترس در میان بعضی دولتهای عربی از نفوذ انقلاب اسلامی توانستند خط سازش آنها با رژیم صهیونیستی را در مسئله فلسطین با تعهد بر تشکیل دولت مستقل فلسطین پیگیری کنند، ولیکن در مقابل عقبنشینیهای گسترده و تحقیر بسیاری از سران عرب، تشکیل دولت مستقل فلسطین تنها بر روی کاغذ نوشته شد.
وقوع انقلاب اسلامی و الهامبخشی قدرتمند آن، باعث زنده شدن مسئله فلسطین در اذهان مسلمانان جهان بود که به جهت سیاسیکاری بعضی دولتهای عربی و اسلامی و همچنین طرحهای پیچیده استعمار، به مسئله درجه چندم جهان اسلام تبدیل شده بود. گرچه غربیها با تحمیل جنگ هشتساله توانستند تا حدودی مسئله فلسطین در منطقه را تحتالشعاع قرار دهند اما مقاومت مردم ایران در مقابل طولانیترین جنگ قرن بیستم و تشکیل گروههای جهادی در لبنان و فلسطین، باعث ایجاد نخستین حرکت خودجوش مردمی و جهادی تحت عنوان انتفاضه اول در سال 1987/1366 شد که ازجمله مهمترین دلیل به تکاپو افتادن آمریکا و رژیم صهیونیستی برای حل بحران فلسطین در فرآیند صلح خاورمیانه بود.
از سوی دیگر با فروپاشی شوروی و احساس یکهتازی آمریکاییها در مدیریت جهان و حل مسائل بحرانهای منطقهای، تغییرات مهمی در عرصه بینالملل به وقوع پیوست و اینگونه بود که در دهه آخر قرن بیستم و قبل از تهاجم آمریکا و همپیمانانش به عراق در 1991، گفتوگوی صلح بین بعضی از گروههای فلسطینی و رژیم اسرائیل به مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا در منطقه تبدیل گردید.
اینک آمریکاییها توانسته بودند با کمپ دیوید 1 مصر را از جامعه عرب جدا نمایند، درعینحال علیرغم اینکه دولت مصر پیشتاز مذاکره و صلح با رژیم صهیونیستی بود اما آمریکاییها حتی مصر را در قضیه فلسطین منزوی نموده و مسئله را بهگونهای هدایت کردند که اساساً کشورهای عربی و بهویژه اعراب خلیجفارس بدون مشورت با مصر بهسوی اسرائیل رفتند و در دیدارهای مختلف سیاسی و اقتصادی با اسرائیل شرکت کردند.
در این راستا و با هدایت آمریکا در 3 اکتبر 1991، کنفرانس مادرید برای نزدیک کردن نقطه نظرات اعراب و اسرائیل برگزار شد که هدف نهایی آن برقراری صلحی دائمی بود. آمریکاییها تلاش کردند تا در این کنفرانس رویکردی بیطرفانه از خود نشان دهند و قرار شد که بر اساس قطعنامه 242 شورای امنیت (نوامبر 1967) که بر اساس زمین برای صلح صادر شده بود، مذاکرات پیگیری شود. بر این پایه بوش پدر پذیرفته بود که صلح جامع و فراگیر در منطقه زمانی شکل خواهد گرفت که حقوق سیاسی فلسطینیها در تشکیل کشور مستقل فلسطینی به رسمیت شناخته شود و در مقابل نیز تأمین امنیت اسرائیل با کشورهای عربی مجاور تضمین شود.
در فرآیند تلاش آمریکا برای ایجاد صلح میان فلسطینیها و رژیم صهیونیستی، در دوران بیل کلینتون (2000-1992) با انجام مذاکرات محرمانه میان تشکیلات ساف و اسرائیلیها با میانجیگری وزیر خارجه نروژ در پایتخت این کشور، قرارداد اسلو در 1993 در واشنگتن امضا شد که دو طرف ضمن «شناسایی» یکدیگر، بر سر اعطای خودمختاری محدود به فلسطینیها موافقت شد. یاسر عرفات اسلحه را زمین گذاشت و قرار شد که کنترل نوار غزه و کرانه باختری رود اردن در دست فلسطینیها بهعنوان مقدمهای برای تشکیل دولت فلسطین بهشمار رود.
کلینتون توانسته بود حمایت اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل را در نقشه راهی که برای حل مهمترین بحران خاورمیانه (یعنی منازعات فلسطین و اسرائیل با تشکیل دولت فلسطین و تأمین امنیت اسرائیل) به وجود آمده بود، جلب نماید. نقشه راه که قرار بود از 2000 تا 2005 به نتیجه برسد، شامل سه مرحله بود. در مرحله اول حکومت خودگردان فلسطین میبایست تعهد میسپرد که حرکتهای مسلحانه علیه اسرائیل را کنار بگذارد. اسرائیل نیز موظف شده بود که از ادامه ساخت شهرکهای یهودینشین خودداری و شهرکهای قدیمی را از حالت نظامی خارج و تا سال 2004 نیروهای خود را از کرانه باختری بیرون برد. در مرحله دوم با تشکیل کنفرانسی بینالمللی، تشکیل حکومت خودمختار فلسطین به تأیید سازمان ملل، اتحادیه اروپا، آمریکا و روسیه برسد و در مرحله سوم، طی برگزاری دومین اجلاس چهارجانبه (سازمان ملل، آمریکا، روسیه و اتحادیه اروپا) حدود مرزهای رسمی دو طرف تعیین و مقدمات بازگشت آوارگان فلسطینی به وطن خود فراهم شود و کلیه شهرکهای یهودینشین برچیده شود. همچنانکه از مطالب فوق آشکار است، آمریکا و رژیم صهیونیستی محلی از اعراب برای کشورهای عربی و حتی سازمان کنفرانس اسلامی در این فرآیند قائل نشده بودند.
درهرحال عقبنشینیهای مکرر یاسر عرفات باعث شد که ایهود باراک ـ نخستوزیر رژیم صهیونیستی ـ در مذاکرات سال 2000 که به کمپ دیوید 2 معروف است، حاکمیت اسرائیل بر قدس، عدم بازگشت به مرزهای 1967، عدم اجازه داشتن تشکیلات خودگردان برای داشتن ارتش و حفظ شهرکهای صهیونیستنشین کرانه غربی و نوار غزه را بهعنوان خطوط قرمز این رژیم اعلام نماید.
بدین ترتیب مردم فلسطین با راهاندازی انتفاضه دوم، کوتاهی دولتهای اسلامی و عربی در مبارزه با رژیم صهیونیستی را با روحیه انقلابی جبران کردند. انتفاضه دوم با بهانه ورود آریل شارون ـ قصاب معروف صهیونیستی ـ به مسجدالاقصی در 7 مهرماه 1379/28 سپتامبر 2000 شروع شد و نشان داد که مردم فلسطین امیدی به طرح صلح خاورمیانه آمریکا ندارند زیرا آنها مشاهده کرده بودند که وعدههای غرب در کمک به شکلیابی دولت فلسطین، فقط در روی کاغذ وجود خارجی پیدا کرد و اسرائیلیها نهتنها شهرکسازی را متوقف نکرده بودند بلکه آن را نیز گسترش دادند.
با وقوع حادثه 11 سپتامبر در آمریکا، رژیم صهیونیستی با مطرح کردن این اتهام که در 24 دی 1380، ایران محموله بزرگی از اسلحه به وزن 50 تن تسلیحات جنگی و تجهیزات خرابکاری را به مقصد فلسطین قاچاق کرده و از سوی مسئولین این رژیم کشف شده است، با وجودی که شمخانی ـ وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران ـ بهشدت این خبر را تکذیب کرد اما درحالیکه افکار عمومی در جهان متوجه حوادث 11 سپتامبر آمریکا بود، صهیونیستها توانستند با تأثیرگذاری بر روند تصمیمگیری آمریکا بهراحتی رئیسجمهور این کشور را وادار نمایند که وعدهای که به یاسر عرفات و تشکیلات ساف در مقابل صلح با رژیم صهیونیستی و خداحافظی با مبارزه بااشغالگری صهیونیستها داده شده بود، یعنی تشکیل دولت مستقل فلسطین را ملغی نماید. در این راستا بوش پسر بیان داشت: «عرفات نامهای نوشته و اعلام بیگناهی کردهاما ما و اسرائیلیها شواهدی در اختیار داریم که ادعای فلسطینیها را نقض میکند. عرفات به من دروغ گفت، من هرگز دیگر به او اعتماد نخواهم کرد. موضوع استقلال فلسطینیها ازاینپس دیگر جایی در سیاست خارجی ایالاتمتحده در خاورمیانه نخواهد داشت.»
سرانجام نیز سربازان رژیم صهیونیستی مقر یاسر عرفات در رامالله را به محاصره درآوردند و دو سال ارتباط وی را با خارج قطع و عملاً وی را زندانی کردند و همانطور که کارشناسان سوئیسی پرونده مرگ عرفات اعلام کردند، وی از طریق مسمومیت با پلوتونیوم به قتل رسید. این ماده بهوسیله محافظ یاسر عرفات و با هدایت عوامل موساد در نسکافه او ریخته شده بود و آثار آن بهتدریج در بدنش ظاهر شد بهنحویکه روز به روز بدنش ضعیفتر و سرانجام وی را به قتل رساند تا نوبت به قذافی و لیبی برسد.
بر این اساس عراق به جهت موقعیت ژئوپلیتیک ویژه خود در منطقه و در مقابل، مشکلاتی که رژیم صدام حسین در مدت حکومت خود ایجاد کرده بود، بهعنوان کانون عملیاتی کردن اهداف کلان سیاست خارجی آمریکا انتخاب شد. اینگونه بود که آمریکاییها با همه عهد و پیمانی که با رژیم بعث عراق بهخصوص در تحمیل جنگ هشتساله بسته بودند، آن زمان که صدام چنین میاندیشید که به جهت خوشخدمتی به آمریکا و غرب، آمریکا دراشغال کویت، مزاحمتی برای او ایجاد نخواهند کرد، آمریکاییها در ابتدا صدام را در پروراندن و عملیاتی کردن اندیشه واشغال کویت تحریک و آنگاه آن را به دامی برای گرفتار کردن صدام تبدیل کردند تا بدینوسیله بتوانند با تسلط بر منطقه، خاورمیانه را مرکز ثقل اجرایی کردن طرح نظم نوین جهانی که قرار بود آمریکا ناظم آن باشد قرار دهند و در مرحله دوم بااشغال عراق در 2003 به عمر سیاسی صدام حسین پایان دادند تا کسانی که در پی تجربهآموزی از تاریخ هستند، این واقعیت را بیش از گذشته درک نمایند که آنچه برای نظام سلطه مهم است، دستیابی به منافع نامشروع خویش است و برای رسیدن به این هدف، وفای به عهد و پیمان در قاموس آن جایگاهی ندارد. پس از صدام و رژیم بعث عراق، نوبت یاسر عرفات و فلسطین است.
بخش سوم: فلسطین
قبل از انقلاب اسلامی رژیم صهیونیستی با پشتوانه کشورهای غربی توانست حرکتهای اسلامی برای آزادی فلسطین را در ابتدا محدود به حوزه عربی و سپس منحصر به گروههای فلسطینی نماید، درنهایت نیز گروههای فلسطینی غالباً در تقابل با هم، منابع و امکانات خود را هزینه تسویهحساب دشمنی بعضی دولتهای عربی با یکدیگر نمودند. وقوع انقلاب اسلامی در عقبگرد مسئله فلسطین تحولی اساسی ایجاد نمود اما مراکز تصمیمگیری آمریکایی ـ صهیونیستی با تبلیغ گسترده و ایجاد ترس در میان بعضی دولتهای عربی از نفوذ انقلاب اسلامی توانستند خط سازش آنها با رژیم صهیونیستی را در مسئله فلسطین با تعهد بر تشکیل دولت مستقل فلسطین پیگیری کنند، ولیکن در مقابل عقبنشینیهای گسترده و تحقیر بسیاری از سران عرب، تشکیل دولت مستقل فلسطین تنها بر روی کاغذ نوشته شد.
وقوع انقلاب اسلامی و الهامبخشی قدرتمند آن، باعث زنده شدن مسئله فلسطین در اذهان مسلمانان جهان بود که به جهت سیاسیکاری بعضی دولتهای عربی و اسلامی و همچنین طرحهای پیچیده استعمار، به مسئله درجه چندم جهان اسلام تبدیل شده بود. گرچه غربیها با تحمیل جنگ هشتساله توانستند تا حدودی مسئله فلسطین در منطقه را تحتالشعاع قرار دهند اما مقاومت مردم ایران در مقابل طولانیترین جنگ قرن بیستم و تشکیل گروههای جهادی در لبنان و فلسطین، باعث ایجاد نخستین حرکت خودجوش مردمی و جهادی تحت عنوان انتفاضه اول در سال 1987/1366 شد که ازجمله مهمترین دلیل به تکاپو افتادن آمریکا و رژیم صهیونیستی برای حل بحران فلسطین در فرآیند صلح خاورمیانه بود.
از سوی دیگر با فروپاشی شوروی و احساس یکهتازی آمریکاییها در مدیریت جهان و حل مسائل بحرانهای منطقهای، تغییرات مهمی در عرصه بینالملل به وقوع پیوست و اینگونه بود که در دهه آخر قرن بیستم و قبل از تهاجم آمریکا و همپیمانانش به عراق در 1991، گفتوگوی صلح بین بعضی از گروههای فلسطینی و رژیم اسرائیل به مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا در منطقه تبدیل گردید.
اینک آمریکاییها توانسته بودند با کمپ دیوید 1 مصر را از جامعه عرب جدا نمایند، درعینحال علیرغم اینکه دولت مصر پیشتاز مذاکره و صلح با رژیم صهیونیستی بود اما آمریکاییها حتی مصر را در قضیه فلسطین منزوی نموده و مسئله را بهگونهای هدایت کردند که اساساً کشورهای عربی و بهویژه اعراب خلیجفارس بدون مشورت با مصر بهسوی اسرائیل رفتند و در دیدارهای مختلف سیاسی و اقتصادی با اسرائیل شرکت کردند.
در این راستا و با هدایت آمریکا در 3 اکتبر 1991، کنفرانس مادرید برای نزدیک کردن نقطه نظرات اعراب و اسرائیل برگزار شد که هدف نهایی آن برقراری صلحی دائمی بود. آمریکاییها تلاش کردند تا در این کنفرانس رویکردی بیطرفانه از خود نشان دهند و قرار شد که بر اساس قطعنامه 242 شورای امنیت (نوامبر 1967) که بر اساس زمین برای صلح صادر شده بود، مذاکرات پیگیری شود. بر این پایه بوش پدر پذیرفته بود که صلح جامع و فراگیر در منطقه زمانی شکل خواهد گرفت که حقوق سیاسی فلسطینیها در تشکیل کشور مستقل فلسطینی به رسمیت شناخته شود و در مقابل نیز تأمین امنیت اسرائیل با کشورهای عربی مجاور تضمین شود.
در فرآیند تلاش آمریکا برای ایجاد صلح میان فلسطینیها و رژیم صهیونیستی، در دوران بیل کلینتون (2000-1992) با انجام مذاکرات محرمانه میان تشکیلات ساف و اسرائیلیها با میانجیگری وزیر خارجه نروژ در پایتخت این کشور، قرارداد اسلو در 1993 در واشنگتن امضا شد که دو طرف ضمن «شناسایی» یکدیگر، بر سر اعطای خودمختاری محدود به فلسطینیها موافقت شد. یاسر عرفات اسلحه را زمین گذاشت و قرار شد که کنترل نوار غزه و کرانه باختری رود اردن در دست فلسطینیها بهعنوان مقدمهای برای تشکیل دولت فلسطین بهشمار رود.
کلینتون توانسته بود حمایت اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل را در نقشه راهی که برای حل مهمترین بحران خاورمیانه (یعنی منازعات فلسطین و اسرائیل با تشکیل دولت فلسطین و تأمین امنیت اسرائیل) به وجود آمده بود، جلب نماید. نقشه راه که قرار بود از 2000 تا 2005 به نتیجه برسد، شامل سه مرحله بود. در مرحله اول حکومت خودگردان فلسطین میبایست تعهد میسپرد که حرکتهای مسلحانه علیه اسرائیل را کنار بگذارد. اسرائیل نیز موظف شده بود که از ادامه ساخت شهرکهای یهودینشین خودداری و شهرکهای قدیمی را از حالت نظامی خارج و تا سال 2004 نیروهای خود را از کرانه باختری بیرون برد. در مرحله دوم با تشکیل کنفرانسی بینالمللی، تشکیل حکومت خودمختار فلسطین به تأیید سازمان ملل، اتحادیه اروپا، آمریکا و روسیه برسد و در مرحله سوم، طی برگزاری دومین اجلاس چهارجانبه (سازمان ملل، آمریکا، روسیه و اتحادیه اروپا) حدود مرزهای رسمی دو طرف تعیین و مقدمات بازگشت آوارگان فلسطینی به وطن خود فراهم شود و کلیه شهرکهای یهودینشین برچیده شود. همچنانکه از مطالب فوق آشکار است، آمریکا و رژیم صهیونیستی محلی از اعراب برای کشورهای عربی و حتی سازمان کنفرانس اسلامی در این فرآیند قائل نشده بودند.
درهرحال عقبنشینیهای مکرر یاسر عرفات باعث شد که ایهود باراک ـ نخستوزیر رژیم صهیونیستی ـ در مذاکرات سال 2000 که به کمپ دیوید 2 معروف است، حاکمیت اسرائیل بر قدس، عدم بازگشت به مرزهای 1967، عدم اجازه داشتن تشکیلات خودگردان برای داشتن ارتش و حفظ شهرکهای صهیونیستنشین کرانه غربی و نوار غزه را بهعنوان خطوط قرمز این رژیم اعلام نماید.
بدین ترتیب مردم فلسطین با راهاندازی انتفاضه دوم، کوتاهی دولتهای اسلامی و عربی در مبارزه با رژیم صهیونیستی را با روحیه انقلابی جبران کردند. انتفاضه دوم با بهانه ورود آریل شارون ـ قصاب معروف صهیونیستی ـ به مسجدالاقصی در 7 مهرماه 1379/28 سپتامبر 2000 شروع شد و نشان داد که مردم فلسطین امیدی به طرح صلح خاورمیانه آمریکا ندارند زیرا آنها مشاهده کرده بودند که وعدههای غرب در کمک به شکلیابی دولت فلسطین، فقط در روی کاغذ وجود خارجی پیدا کرد و اسرائیلیها نهتنها شهرکسازی را متوقف نکرده بودند بلکه آن را نیز گسترش دادند.
با وقوع حادثه 11 سپتامبر در آمریکا، رژیم صهیونیستی با مطرح کردن این اتهام که در 24 دی 1380، ایران محموله بزرگی از اسلحه به وزن 50 تن تسلیحات جنگی و تجهیزات خرابکاری را به مقصد فلسطین قاچاق کرده و از سوی مسئولین این رژیم کشف شده است، با وجودی که شمخانی ـ وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران ـ بهشدت این خبر را تکذیب کرد اما درحالیکه افکار عمومی در جهان متوجه حوادث 11 سپتامبر آمریکا بود، صهیونیستها توانستند با تأثیرگذاری بر روند تصمیمگیری آمریکا بهراحتی رئیسجمهور این کشور را وادار نمایند که وعدهای که به یاسر عرفات و تشکیلات ساف در مقابل صلح با رژیم صهیونیستی و خداحافظی با مبارزه بااشغالگری صهیونیستها داده شده بود، یعنی تشکیل دولت مستقل فلسطین را ملغی نماید. در این راستا بوش پسر بیان داشت: «عرفات نامهای نوشته و اعلام بیگناهی کردهاما ما و اسرائیلیها شواهدی در اختیار داریم که ادعای فلسطینیها را نقض میکند. عرفات به من دروغ گفت، من هرگز دیگر به او اعتماد نخواهم کرد. موضوع استقلال فلسطینیها ازاینپس دیگر جایی در سیاست خارجی ایالاتمتحده در خاورمیانه نخواهد داشت.»
سرانجام نیز سربازان رژیم صهیونیستی مقر یاسر عرفات در رامالله را به محاصره درآوردند و دو سال ارتباط وی را با خارج قطع و عملاً وی را زندانی کردند و همانطور که کارشناسان سوئیسی پرونده مرگ عرفات اعلام کردند، وی از طریق مسمومیت با پلوتونیوم به قتل رسید. این ماده بهوسیله محافظ یاسر عرفات و با هدایت عوامل موساد در نسکافه او ریخته شده بود و آثار آن بهتدریج در بدنش ظاهر شد بهنحویکه روز به روز بدنش ضعیفتر و سرانجام وی را به قتل رساند تا نوبت به قذافی و لیبی برسد.