۴۳۹ - سید ابوالحسن موسوی طباطبایی: شوکت آفتاب مهربانی ۱۳۹۸/۰۹/۱۳
شوکت آفتاب مهربانی
۱۳۹۸/۰۹/۱۳
***
ائمه اطهار(ع) هر کدام مظهر خصلتی از اوصاف اهلبیت هستند و در این میان امام عسکری علیهالسلام به جلالت و هیبت ممتاز است. شکوه و عظمت آن امام همام به گونهای بود که در برخورد اول بیننده را به شدت تحت تأثیر قرار میداد. قابل ذکر است اوصاف نیک از قبیل علم، زهد، عبادت، شجاعت، سماحت و دیگر کمالات انسانی در امامان طاهرین(ع) مشترک است و طبق اعتقاد شیعه نمیتوان صفات هر یک از آن بزرگواران را نسبت به دیگری کم یا افزون دانست.
با این وجود به نظر میرسد هر کدام از امامان معصوم در صفتی، مشهور و شناخته شدهتر باشند. مثلا فرزدق شاعر معروف در وصف هیبت امام سجاد(ع) چنین میسراید: «از مهابتش چشمها یارای نگریستن به او را ندارد و با او سخن گفتن ممکن نیست مگر آن زمان که تبسم نماید...» با این حال، وصف مهابت در امام عسکری(ع)، ظهور غالبتری داشته است. خواجه نصیرالدین طوسی در بند دوازدهم دعای توسل خود که اوصاف هر یک از امامان هدایت را بیان میکند درباره امام عسکری(ع) چنین تعبیری دارد: «و هَیبهًْ عَسکَریّهًْ»
شوکت امام عسکری در برابر افرادی که قابلیت هدایت داشتهاند به شکل جاذبه و عشق و محبت جلوه میکرده و در برابر دشمنان عنود و خونخوار به شکل صلابت و هراس درونی اما در هر حال، همه افراد مجبور به خضوع در برابر ایشان میشدند.
در ایامی که امام عسکری(ع) زندانی بود دستگاه خلافت عباسی به زندانبان آن حضرت سفارش کرد تا بر ایشان سختگیری کند. وی در این باره میگوید: دو نفر از بدترین و شریرترین افرادی را که میشناختم بر امام گماشتم تا پیوسته ایشان را آزار دهند اما پس از مدتی آن دو نفر از افراد صالح و نیک و اهل عبادت و طاعت شدند و در پاسخ کسانی که آنها را نسبت به قصور در وظیفه خود ملامت کردند اظهار داشتند: چه بگوییم در حق انسانی که روزها را به روزه و شبها را به قیام برای نماز میگذرانَد؟ همواره خاموش است و با کسی سخن نمیگوید و به عبادت اشتغال دارد و هر گاه نگاهش به ما میافتد لرزه بر انداممان میافکند.
احمد بن عبیدالله بن خاقان پسر وزیر معتمد عباسی که خود از دشمنان سرسخت اهلبیت و منحرف از حقیقت است نقل میکند:
در سامرا کسی از علویان را همچون حسن بن علی بن محمد امام عسکری(ع) در رفتار، وقار، عفت، نجابت، فضیلت و عظمت ندیدم. او پیوسته در میان بزرگان، مقدّم و محترم بود.
روزی نزد پدرم عبیدالله بن خاقان وزیر خلیفه عباسی بودم که دربانان خبر آوردند ابومحمد ابن الرضا امام حسن عسکری(ع) قصد ورود به مجلس را دارد. پدرم با صدای بلند گفت ایشان را به داخل راهنمایی کنید. من از اینکه نگهبانان در برابر پدرم کسی را به کُنیه (که نشانه احترام و عزت اوست) یاد کردند در شگفت ماندم چرا که جز خلیفه و ولیعهد هیچ کس نزد پدرم به کنیه یاد نمیشد و همگان در هر مقامی بودند در محضر او تنها به نامشان اکتفا میگردید.
لحظاتی نگذشت که دیدم جوانی زیبا، گندمگون، خوش قامت، نیکو اندام و با جلال و هیبت وارد شد. پدرم با دیدن او از جا برخاست و به استقبال او رفت و این اولین بار بود که میدیدم پدرم از کسی استقبال میکند. آنگاه دست در گردن او آویخت و صورت و سینهاش را بوسید، دست او را گرفت و بر جای خود نشانید و خودش خاضعانه در برابرش نشست و با او گرم صحبت شد و در ضمن صحبت پیوسته به او میگفت فدایت شوم، پدر و مادرم به فدایت و من از این همه تواضعی که پدرم تحت عنوان وزیر دستگاه خلافت ابراز میداشت، شگفت زده بودم.
ساعتی گذشت به ناگاه یکی از دربانان اطلاع داد که موفق عباسی برادر خلیفه به قصد دیدار وزیر به نزدیکی قصر رسیده است. اما پدرم توجهی نکرد و به سخن گفتن ادامه داد. رسم بر این بود که عدهای از سپاهیان موفق پیشاپیش میآمدند و تا ورودی مجلس پدرم در دو صف روبه روی هم میایستادند و به همین حال میماندند تا موفق بیاید و برود. پدرم پیوسته متوجه ابو محمد بود و با او گفتوگو میکرد تا آنکه غلامان موفق رسیدند و به صف ایستادند در این هنگام پدرم به آن حضرت گفت فدایت شوم اگر مایلید تشریف ببرید آنگاه به گماشتگان خود گفت امام را از خروجی دیگر ببرند تا موفق او را نبیند. آن حضرت برخاست و پدرم دست در گردن او آورد و وداع گفت و بدرقهاش کرد.
من از غلامان پدرم پرسیدم این شخص چه کسی بود که در حضور پدرم کنیهاش را به زبان آوردید و پدرم با او چنین رفتاری داشت؟ گفتند او از علویان است و حسن بن علی نام دارد و مشهور به ابنالرضاست. و من پیوسته در تعجب بودم تا اینکه شب هنگام پدرم را تنها یافتم نزدش نشستم و از او اجازه خواستم مطلبی بپرسم. وقتی اجازه داد گفتم پدر! این مرد که امروز صبح به مجلست وارد شد چه کسی بود که اینچنین او را احترام کردی و در لابلای سخنانت پیوسته خود و پدر و مادرت را فدایش میساختی؟! گفت پسرم! او امام رافضیان حسن بن علی (علیهماالسلام) معروف به ابن الرضا است. آنگاه لختی سکوت کرد و ادامه داد: فرزندم! اگر خلافت از دست بنیعباس بیرون رود، جز او هیچ کس از بنیهاشم شایسته آن نیست. حسن بن علی(ع) به عفت و زهد و عبادت و اخلاق نیکو و فضیلت آراسته است.
بعد از آن روز هر گاه از بنیهاشم و سران سپاه و درباریان و فقیهان درباره ابومحمد سؤال کردم همگی به بزرگی و ارجمندی از او یاد کرده وی را بر همه مقدم میشمردند و من از هیچ دوست و دشمنی جز نیکی و ستایش او چیز دیگری نشنیدم.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی