به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 661
بازدید دیروز: 3,648
بازدید هفته: 661
بازدید ماه: 249,954
بازدید کل: 25,860,317
افراد آنلاین: 12
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۳۰ فروردین ۱٤۰٤
Saturday , 19 April 2025
السبت ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۶
فروردین 1404
جپچسدیش
1
8765432
1514131211109
22212019181716
29282726252423
3130
آخرین اخبار
۲۰ - شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - بی‌اعتنایی به دنیا، گوهر اصلی نهج‌البلاغه ۱۳۹۸/۱۰/۲۲
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - ۲۰
بی‌اعتنایی به دنیا، گوهر اصلی نهج‌البلاغه
 
Image result for ‫نهج ‌البلاغه‬‎


خودشگفتی؛ آفت عقل و نقطه مقابل درست‌کرداری
«وَ اعلَم اَنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَ آفَةُ الاَلباب»؛ بدان که خودشگفتى- مراد از اعجاب اعجاب به نفْس است، نه مطلق اعجاب؛ اعجاب يعنى خودشگفتى؛ که انسان از خودش خيلى خشنود و راضى و نسبت به خودش در حالت شگفتى باشد که همه ‏چيز خودش و رفتارهاى خودش را تحسين کند- درست نقطه مقابل صواب و درست‏رفتارى و درست‏کردارى است. بمجرّدى که انسان در مورد خودش دچار اين‌اشتباه شد و اين غلط را و اين خطا را کرد که از خودش خيلى راضى و خشنود شد و فکر کرد که چقدر درست دارد عمل می‌کند، چقدر درست دارد فکر می‌کند، چقدر درست دارد رفتار می‌کند، به‌مجرّدى که اين خطا به ذهن انسان راه يافت، خطاى در عمل و در رفتار قطعاً شروع خواهد شد و به دنبالش خواهد آمد. يعنى مقابل اعجاب اين است که انسان هميشه نسبت به رفتارهاى خودش با نظر سوءِظن نگاه کند. نه اينکه در حال ترديد به سر ببرد؛ نه، اميرالمؤمنين اين را نمی‌خواهد توصيه کند؛ انسان بالاخره به يک نتيجه‏اى ميرسد، به يک تشخيصى مي‌رسد که بايد عمل بکند، لکن هميشه بايد نسبت به آنچه به ذهن انسان و رفتار انسان و دل انسان خطور می‌کند، در حال سوءِظن باشد. مثل [اينکه] شما مشاورى داشته باشيد و نسبت به اين مشاور صددرصد حسنِ‏ ظن نداشته باشيد؛ روى هر حرفى که ميزند بخواهيد فکر کنيد، تأمّل کنيد، تدبّر کنيد، تحقيق کنيد و بپرسيد. مثلاً فرض کنيد در ذهن خودتان او را متّهم می‌کنید به يک جانبدارى‏اى يا به يک غرضى؛ با يک‌چنين مشاورى انسان چه می‌کند؟ طبعاً حرف او را مورد تأمّل و دقّت نظر و مراجعه و احياناً پُرس‏وجو قرار می‌دهد. با خودتان و رفتار خودتان و آنچه به ذهن خودتان مى‏آيد، درست همين‏جور عمل بکنيد. «وَ آفَةُ الاَلباب»؛ اين خودشگفتى آفت عقل و خردمندى‏ها است.
لزوم پرهیز از مال‌اندوزی
فَاسعَ فى کدحِک؛ در اين تلاش کوشش‏آميزى که به‏طور طبيعى دارى- چون «اِنَّک کادِحٌ اِلى رَبِّک کدحًا»؛ هر انسانى در يک تلاش طبيعى‏اى قرار دارد و انسان به‏طور طبيعى دارد يک راه پُرمشقّتى را طى می‌کند- کوشش کن، در اين راه بدو- سعى به‏معناى دويدن است- در اين راه سرعت بگير. «وَ لا تَکن خَازِناً لِغَيرِک»؛ اين‏جور نباشد که خودت را، وقتت را، عمرت را، زمان و مهلتت را صرف کنى براى اينکه تو براى ديگرى جمع‏آورى کنى. البتّه شماها که الحمدللّه‏ اهل دنيا نيستيد- ان‏شاءالله- که بخواهيد براى ديگران جمع‏آورى کنيد، امّا اهل دنيا اين‏جور هستند؛ به فکر خانه، به فکر باغ، به فکر مستغلّات، به فکر طلا، به فکر ذخيره و به فکر مانند اينها [هستند]. براى چه؟ براى غير است که انسان دارد جمع می‌کند؛ چون ما که معلوم نيست تا يک ساعت ديگر هم زنده باشيم. بنابراين، داريم جمع می‌کنیم براى آينده‏اى که آن آينده متعلّق به ما نيست و متعلّق به غير ما است. حالا «غير» گاهى فرزند آدم است، گاهى بيگانه است؛ ممکن است اين فرزند هم با خود انسان يکجا دنيا را ترک بکند، [آن‏وقت] مى‏افتد دست کسانى که انسان هيچ علاقه‏اى هم به سرنوشت آنها ندارد. آن [کسى] هم که [انسان] به سرنوشتش علاقه دارد- مثل فرزند- درخورِ اين نيست که انسان عمرش را صرف اين چيزها بکند.
داشتن خشوع پس از رسیدن به اهداف
«وَ اِذا اَنتَ هُدِيتَ لِقَصدِک»؛ اگر توانستى راه پيدا کنى به آنچه راه ميانه تو است و همان «عَلَى الله قَصدُ السَّبيل» و راه درست تو است، اگر توانستى به مقصود خودت دست پيدا کنى- چه مقاصدى که از اين جملات و فِقره‏ها استفاده می‌شود، و چه همه مقاصد دنيوى و آن چيزهايى که همّت به آنها گماشته‏ايد- و اگر توانستى آنها را پيدا کنى، «فَکن اَخشَعَ ما تَکونُ لِرَبِّک»؛ در مقابل پروردگار از هميشه خاشع‏تر باش. خشوع، آن حالت تواضع قلبى و درونى است و با خضوع فرق می‌کند؛ خضوع اين است که انسان در ظاهر، در مقابل کسى اظهار کوچکى بکند امّا خشوع آن است که انسان قلباً در مقابل کسى خشوع می‌کند. هنگامى که به مقصود خودت دست يافتى، در مقابل پروردگارت خاشع‏ترين باش.
دو باب مهم در نهج‌البلاغه
البتّه در دنباله هم باز همين‏طور کلمات ادامه دارد و حقيقتاً گوهرهاى ارزشمندى است که هرکدام را ما عمل بکنيم، مطمئنّاً به سود ما خواهد بود. و من اين را عرض بکنم به شما که در اين کتاب نهج‎البلاغه، همّت اميرالمؤمنين(عليه‏السّلام) به چند چيز است. البتّه نهج‎البلاغه کتاب خيلى متعالى والايى است و حقيقتاً معارف نهج‎البلاغه خيلى معارف بلندى است امّا دو سه چيز در سرتاسر اين کتاب، از اوّل تا آخر وجود دارد- اين کتاب هم که [از ابتدا کتاب] نبوده؛ اينها سخنرانى‏هاى اميرالمؤمنين و نامه‏ها و توصيه‏هاى او است- که از اينها می‌شود فهميد در مدّت خلافت اميرالمؤمنين، غالباً هم در مدّت خلافت، اميرالمؤمنين به اين چند چيز خيلى توجّه داشته‏اند که اينها در خطبه نماز جمعه‏شان، در سخنرانى‏شان، در ميدان جنگشان، در تحريص به جهادشان، در نامه‏شان به معاويه، در نامه‏شان به امام حسن و در نامه‏شان به مالک‌اشتر متجلّى است.
1) توجّه دادن به بی‌اعتباری زندگی دنیا
يکى توجّه دادن به بى‏اعتبارى زندگى دنيا است؛ اين چيزى که با همه وضوحش، شايد بشود گفت براى همه مردم مگر [براى] خصّيصينى؛- بنده به خودم که نگاه می‌کنم مي‌بينم در‌مورد بنده هم همين‏جور است- مورد غفلت است، در‌مورد اغلب مردم؛ حالا مگر خواصّى هستند و مردمان مؤمنى هستند [که اين‏جور نباشند]. خود ماها که [اين حرفها را] دائماً به زبان هم مى‏آوريم، انتظار اينکه تا يک سال ديگر، تا شش ماه ديگر، تا ده روز ديگر هم زنده باشيم حقيقتاً و بينى‏وبين‏الله نداريم، به فکر مرگ هم هستيم- نه‌اينکه نباشيم- امّا درعين‏حال آن غفلت از حقيقت مرگ و از بى‏اعتبارى اين دنيا غالباً بر ما گسترده و سايه‏افکن است. حضرت در اين نامه‏ها، در اين کتابها و در اين به‏اصطلاح خطبه‏ها، دائماً مي‌خواهند انسان را متذکّر بکنند که توجّه داشته باش.
شما همه اين زيبايى‏ها، همه اين امتيازها، همه اين زندگى و برخوردارى‏ها و آنچه برايتان در اين دنيا اهمّيّت دارد، مي‌گذاريد و مي‌رويد. مثل چه کسى؟ مثل هزاران نفرى که در همين لحظه، در همين ثانيه و در همين ساعت، در مقابل چشم ما و دور از چشم ما دارند مي‌روند؛ مرتّب همين‏طور اسم‌هاى‌اشخاصى آورده می‌شود که اينها دنيا را ترک می‌کنند و از اين دروازه عبور می‌کنند به يک عالم ديگرى که «وَ اِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ الحَيَوان»؛ اتّفاقاً زندگى حقيقى هم آنجا است. اين وضعى که من و شما داريم، در قبال آنجا مثل خواب در قبال بيدارى و مثل رؤيا در قبال بيدارى است؛ در عالم خواب هم که بوديد خيلى چيزها مي‌ديديد امّا وقتى‌که از خواب بيدار مي‌شويد، واقعيّتها را مى‏بينيد و آن‏وقت با چشم ديگرى آن رؤيا را نگاه می‌کنید. وقتى ما به آنجا مي‌رويم، مثل کسى هستيم که بيدار شده و دارد رؤياهاى خودش را مشاهده می‌کند؛ يعنى همه اين واقعيّتهاى محضى که در نظر ما جاى ترديد ندارد حالت رؤيا پيدا می‌کند؛ يعنى اين‏قدر آن زندگى واقعى است و اين زندگى خيالى است؛ و ما از اين دروازه عبور می‌کنیم. تنها چيزى هم که در آن صحنه و در آن عرصه عجيب به درد ما مي‌خورد، فقط و فقط عملى است که براى خدا در اينجا انجام داده‏ايم. [هيچ‌يک] از همه‌ى زرنگى‏ها و همه عقلها و همه زبلى‏ها و همه خُلقيّات گوناگونى که موجب شده ما بتوانيم توفيقاتى را در اينجا پيدا کنيم، آنجا به دردمان نمي‌خورد؛ تنها چيزى که آنجا به درد مي‌خورد عبارت است از عملى که براى خدا انجام گرفته. البتّه آن عمل با نيّت خودش- که يک امر معنوى است و عمل نيست؛ يعنى عمل جسمانى نيست- و با خُلقيّات منتهى به آن عمل همراه است؛ [چرا]که آن عالَم، عالَم جزاى به معنويّات و خُلقيّات است و آنجا عمل تمام شده. با آن عملى که من و شما اينجا انجام مي‌دهيم- نماز خوبى که می‌خوانیم، روزه خوبى که مي‌گيريم، صدقه[اى که مي‌دهيم] و احسان خوبى که می‌کنیم، حرف حقّى که يکجا براى خدا مي‌زنيم، موضع حقّى که يک جا اتّخاذ می‌کنیم- يک حقيقتى در ما به‌‏وجود مى‏آيد که آن حقيقت در آنجا به درد مي‌خورد، به کار مي‌خورد و تنها چيزى است که بعد از عبور از اين دروازه گير انسان مى‏آيد. يکى از چيزها در نهج‎البلاغه اين است که دائماً مي‌خواهند تذکّر به اين معنا بدهند.