به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 678
بازدید دیروز: 3,648
بازدید هفته: 678
بازدید ماه: 249,971
بازدید کل: 25,860,334
افراد آنلاین: 9
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۳۰ فروردین ۱٤۰٤
Saturday , 19 April 2025
السبت ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۶
فروردین 1404
جپچسدیش
1
8765432
1514131211109
22212019181716
29282726252423
3130
آخرین اخبار
۲۴ - شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - دینداری ضامن اخلاقی قدرت است ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - ۲۴
 
دینداری ضامن اخلاقی قدرت است
 

 بیم متّقیان از اعمال خود
«وَ مِن اَعمالِهِم مُشفِقون»؛ از آنچه کرده‏اند، خودشان هميشه بيمناکند؛ حالت‌اشفاق و بيمناکى دارند که «نکند کم کرده باشم، نکند مواظبت نکرده باشم.» البتّه معنايش اين نيست که آدم کار نکند؛ نخير، کار نکردن بسيار گناه بزرگ‏ترى است از اينکه آدم يک کارى بکند که احياناً کامل نيست؛ اين احتياط‏کارى و اين دقّت بهانه بيکارگى و کم‏کارگى ما نبايد باشد که بگوييم اگر [کارى] بکنيم، خب هميشه دغدغه داريم که درست بود يا درست نبود، پس نمی‌کنیم و راحت؛ نه، «نمی‌کنیم و راحت» نه، چون مسئوليّت الهى در اين صورت بمراتب سنگين‏تر است.
رفتار پرهیزکاران هنگام تمجید شدن
«اِذا زُکِّىَ اَحَدٌ مِنهُم خافَ مِمّا يُقالُ لَه»؛ وقتى کسى از اينها تعريف می‌کند و تمجيد می‌کند و تزکيه می‌کند و نيکويى آنها را می‌گوید، آنها از تعريف ديگران به خودشان ميلرزند و احساس ترس می‌کنند. «فَيَقول»؛ پس می‌گوید؛ حالا يا بر زبان جارى می‌کند و مثلاً به آن مخاطب يا به آن گوينده‏اى که تعريف کرده می‌گوید و تفهيم می‌کند، يا اقلّاً به خودش می‌گوید؛ ظاهرش اين است که به او می‌گوید. می‌گوید: «اَنَا اَعلَمُ بِنَفسى مِن غَيرِى»؛ من خود را بيشتر مى‏شناسم تا ديگران مرا. «وَ رَبّى اَعلَمُ بى مِن نَفسِى»؛ خدا [هم] من را بيشتر از خودم مى‏شناسد. اينجايش ديگر دعا است؛ آن‏وقت از خدا درخواست می‌کند و تضرّع می‌کند و می‌گوید: «اَللّهُمَّ لا تُؤاخِذنى بِما يَقولون»؛ پروردگارا و بارالها! تو مرا به آنچه گفتند و من را تزکيه کردند مگير، «وَ اجعَلنى اَفضَلَ مِمّا يَظُنّون»؛ و مرا از آنچه مي‌پندارند بهتر قرار بده. «وَاغفِر لى ما لا يَعلَمون»؛ گناهانى هم که من می‌کنم، خطاهايى که من می‌کنم، عيبهايى که من دارم و هيچ‏کس غير از خودم از آنها خبر ندارد و اين مخاطب بيچاره من که با من حرف زده هيچ از آنها اطّلاع ندارد و خيال می‌کند که اين عيبها و اين گناهان را من ندارم، آنها را هم بر من ببخش.
نیرومندی پرهیزکاران همراه با دین‌داری
بعد می‌فرماید: «فَمِن عَلامَةِ اَحَدِهِم»؛ يکى از نشانه‏هاى متّقين و پرهيزکاران اين است که «اَنَّک تَرى لَهُ قُوَّةً فى دين»؛ در او توانگرى و نيرومندى را مي‌بينى همراه با دين. ظرافت کار مؤمن اينجا است که بايد رعايت بکند؛ و آنچه مشکلات را براى مردم دنيا پديد آورده، در همين نقطه - و در چند نقطه بعد که گفته خواهد شد - است؛ يعنى قوّت و دين. توانگر بودن و قدرتمند بودن، معمولاً موجب می‌شود که انسان قيدوبندهاى اخلاقى و دينى را کنار بگذارد. پول زياد که داشت، مقام بالا که داشت، قدرت زياد که داشت، زور زياد که داشت، آن چيزهايى که در انسان اين حالت را به‏وجود مى‏آورد که خود را از ديگران يا از خدا بى‏نياز احساس می‌کند، موجب طغيان می‌شود: «اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى* اَن رَءاهُ استَغنى»؛ وقتى انسان خود را مستغنى و بى‏نياز مي‌بيند، طغيان می‌کند. طبيعت توانگرى اين است؛ در انسان ضعيف و معمولى، طبيعت توانگر بودن و قدرتمند بودن اين است که حدود را زير پا له کند. لذاست که آدم مي‌بيند اين قدرت‌هاى گوناگون در طول تاريخ، هرچه هستند موجب فسادند و اگر يک کار خوب هم می‌کنند، ده کار بد همراهش می‌کنند؛ چون با دين همراه نيست، با تديّن و دين‏دارى همراه نيست. انسان متّقى آن کسى است که قوّت را با دين همراه می‌کند؛ حالا هر مقدارى که قوّت دارد. فرض کنيد که [انسانى] ورزش کرده و بدنش قوى شده، می‌تواند همين‏طور که در کوچه راه می‌رود به هرکسى مثلاً يک اذيّتى بکند، موذی‌گرى بکند؛ می‌کنند ديگر؛ افراد گردن‏کلفت و مانند اينها سَربه‏سر يکى ميگذارند، يکى را سرکيسه می‌کنند، يکى را متلک می‌گویند، به زن يکى تعرّض می‌کنند، از يکى باج می‌گیرند، براى يکى مثلاً شاخ‏وشانه می‌کشند؛ چرا؟ چون گردن‏کلفتند. [امّا] اگر يک پليس قوى‏اى وجود داشته باشد يا پاسبانى که از او قوى‏تر است پيدايش بشود، اين چون قوى‏تر از خودش را مي‌بيند، آن‏وقت غلاف می‌کند؛ امّا مادامى که احساس قوّت می‌کند، هيچ‏کسى جلودارش نيست؛ هر کارى مثلاً ممکن باشد برايش می‌کند؛ مشکل کار اين است. [امّا اگر] دين بود، اين‏جور نيست. حالا يک آدم گردن‏کلفتى را شما فرض کنيد زور هم دارد، قدرت هم دارد و می‌تواند، امّا چون دين‏دار است از آن حدود تجاوز نمی‌کند؛ چه از نيروى بدنى که ناشى از تلاش و ورزش و مانند اينها حاصل می‌شود، چه نيروى سياسى که مثل بنده و شما که وزيريم يا مسئوليم يا يک سمتى داريم، يا نيروى پولى و مالى. کسانى که پولهاى فراوانى دارند، با زور و پول حتّى گاهى می‌شود که آدم‌هاى قدرتمند گوناگون را هم مي‌خرند؛ همين لات و داش و گردن‏کلفت را هم پول مي‌دهند مي‌خرند؛ يا اصلاً فلان مسئول سياسى را پول مي‌دهند مي‌خرند؛ يعنى قدرت پول - وقتى زياد باشد - گاهى اوقات بيشتر از اين قدرت‌هاى ديگر است. [امّا متّقين] هرچه دارند با دين دارند؛ قوّتشان و توانگرى‏شان همراه دين است.
دوراندیشی و احتیاط همراه با نرمی
«وَ حَزماً فى لين»؛ اين باز يکى ديگر از آن نقاط است. حزم را در ترجمه‏هاى فارسى، دورانديشى و گاهى احتياط و مانند اينها معنا می‌کنند؛ به‏هرحال، حزم به‏معناى يک نگاه فراتر از ظاهر امر است. اگر دورانديشى هم می‌گویند، معنايش اين است که به اين ظاهر کار نگاه نکند، [بلکه] پشت صحنه را و آن حرکت بعدى را هم ببيند؛ به اين می‌گویند حزم. احتياط هم اگر می‌گویند، به‏خاطر همين است که به‌مجرّد اينکه يک پديده‏اى خوشايند بود، آدم خودش را ول ندهد؛ احتياط کند، مراقبت کند. لازمه حزم به اين معنا، و اين مراقبت و اين دورانديشى چيست؟ لازمه‏اش اين است که گاهى انسان يک خشونت‌هايى به‌خرج بدهد؛ يعنى وقتى ما از کسى مي‌ترسيم که نبادا به ما ضربه بزند، تا نزديک بيايد مي‌زنيم به سينه‏اش؛ يعنى طبيعت حزم مقدارى خشونت کردن و برخورد کردن و سختى نشان دادن است. می‌فرماید خصوصيّت متّقين اين است که حزم را همراه می‌کنند با ليّن و با نرمش؛ يعنى همين حالت دورانديشى و احتياط و نگرش فراى ظاهرها را دارند که موجب می‌شود انسان مراقب خودش باشد، امّا همين را به‏هيچ‏وجه با خشونت همراه نمی‌کنند؛ با لينت و با نرمش برخورد می‌کنند. اين باز از آن چيزهايى است که غالباً خطاها و‌اشتباهات اينجا - از اين تفکيک - به‏وجود مى‏آيد؛ اگر اينها باهم آميخته باشد، بسيارى از مشکلات عالم حل می‌شود.
ایمانی به‌همراه یقین و حرصی برای دانا شدن
«وَ ايماناً فى يَقين»؛ ايمانى دارند همراه با يقين، «وَ حِرصاً فى عِلم»؛ آزمندِ دانستن و دانا شدن هستند؛ يعنى هيچ‏وقت از دانستن سير نمی‌شوند. البتّه همه اين دانستن، کتاب و علم و علم اصطلاحى و مانند اينها نيست؛ بيشترين دانشى که به درد امثال من و شما مي‌خورد، اطّلاع يافتن و دانايى از گذران امور جامعه است؛ ببينيم در کشورمان و در جامعه‏مان - آنجايى که ما را مسئوليّت داده‏اند که کارش را انجام بدهيم - چه مي‌گذرد. شما در حوزه خودتان، به‏طور ويژه اطّلاعات ويژه لازم داريد، و در حوزه‏هاى ديگر هم به‏صورت تَبعى اطّلاعات لازم داريد؛ اين علم است. از دانستن نبايد رو برگرداند؛ اگر چنانچه آمدند به انسان يک مطلبى را گفتند که ما نمي‌دانيم، بايستى از آن استقبال کنيم، حرص داشته باشيم در آن.
دانشی توأم با ظرفیّت داشتن
«وَ عِلماً فى حِلم»؛ اينها علم خودشان و دانايى خودشان را آميخته‏اند با حلم و بردبارى. البتّه حلم را همين بردبارى معنا می‌کنند که به يک معنا درست هم هست؛ يعنى تا يک حدودى اين ترجمه ترجمه درستى است، منتها کامل نيست. آن مفهومى که از کلمه بردبارى به ذهن ماها متبادر می‌شود، کمتر از آن چيزى است که اين کلمه حلم عربى با خودش دارد. حلم يعنى ظرفيّت داشتن انسان؛ انسان داراى ظرفيّت باشد، به‏طورى‏که هيچ چيزى - نه شادى، نه غم و نه چيز شگفت‏آور - ظرفيّت او را پُر نکند به‏طورى‏که او را از جا بکند؛ اين معناى حلم است. خرسندى را هم تحمّل می‌کند، قدرت را هم تحمّل می‌کند، ضعف را هم تحمّل می‌کند، فقر را هم تحمّل می‌کند، غنا را هم تحمّل می‌کنند؛ اين حلم است. بعضى‏ها هستند فقر را خوب تحمّل می‌کنند، [امّا] به‌مجرّدى که گرده‏هايشان پى گرفت و يک‌ذرّه‏اى غنى شدند، آن‏وقت ديگر کنترلشان از دستشان درمی‌رود و نمی‌توانند؛ بعضى بعکسند؛ در دوران غنا و سعه می‌توانند خودشان را نگه دارند و بالاخره زندگى معمولى می‌کنند، امّا فقير که شدند نه، يا ذلّت به سراغشان مى‏آيد، يا خشم و بى‏تابى به سراغشان مى‏آيد؛ يک‌اشکالى در کارشان به‌‏وجود مى‏آيد. بعضى‏ها هستند که در مقابل غم بى‏تابند، بعضى در مقابل خبرهاى خوش بى‏تابند، بعضى در مقابل قدرت بى‏تابند؛ قدرت که پيدا کردند، ديگر خدا را بنده نيستند، روى پايشان بند نمی‌شوند. حلم نقطه مقابل اين بى‏تابى‏ها است؛ يعنى انسان ظرفيّت و گنجايش داشته باشد؛ اين حلم است. آن‏وقت، علم را اگرچنانچه انسان با حلم مخلوط کرد، اين خيلى چيز مهمّى می‌شود؛ چون دانش [يعنى] وقتى انسان چيزهايى را مي‌داند که ديگران نمی‌دانند، در انسان يک غرور و همان حالت روى پا بند نشدن به‏وجود مى‏آورد. وقتى‏که حلم داشت، با ظرفيّت فراوان می‌تواند آن را [تحمّل] کند.