توصیهپذیری از نزدیکان، زمینه لغزش مسئولان را فراهم میکند
ضرورت از بین بردن سببهای این ۳ ویژگی
خب، حالا چهکار کنيم با اينها؟ حضرت نسبت به اينها دستورالعمل ميدهند و ميفرمايند که «فَاحسِم مادَّةَ اُولـئِک بِقَطعِ اَسبَابِ تِلک الاَحوَال»؛ براى اينکه مشکل را برطرف کنى- البتّه اينجا در نسَخ رايج نهجالبلاغه «مادَّة» است؛ درست هم هست، معناى «حَسم مادّه» هم در اينجا قابل بيان است، ايرادى ندارد؛ بعضى نسَخ «فَاحسِم مَؤونَةَ هؤُلاء» دارد که اگر آن باشد، روشنتر است، يعنى مشکل اينها را اينجورى حل کن؛ «حَسم» يعنى قطع کردن و ريشهکن کردن، مادّه هم که بهمعناى همان پايه چيز و آن اصل چيز و آن چيزى که از آن يک چيزى ميرويَد- آن را اينجورى حل کن، که چه بکن؟ «بِقَطعِ اَسبابِ تِلک الاَحوَال»؛ آن چيزى را که موجب اين سه حالت میشود، از بين ببر. چه چيزى موجب میشود که کسانى دوروبر متصدّى حکومت پيدا بشوند و استئثار داشته باشند، دستدرازى داشته باشند، گردنفرازى و تجاوز از حدود داشته باشند؟ مايهاش، علّتش چيست؟ علّت اصلىاش در کجا است؟ آن علّت اصلى را حضرت میفرماید که برطرف کن. مثلاً فرض کنيد يکى از اينها اين است که آن کسى که دوروبر ما است، از تعقيب خاطرجمع است؛ خاطرجمعى از تعقيب قضایى و مانند اينها. مطمئن است که تعقيب نمیشود؛ میگوید بالاخره من مثلاً يک حامى مثل فلانى دارم؛ اين يکى از علّتها است. يکى از چيزهايى که موجب اين مشکلات میشود اين است که مشاغل حسّاس را زير کليد میگیرند، کارهاى مهم را زير کليد میگیرند؛ يعنى مراکز نانوآبدار را- يا اختيارش را يا خودش را- زير کليد خودشان میگیرند، در دست خودشان میگیرند؛ طبعاً از اين ناحيه، خب اين حالت پيش مىآيد؛ حالت زيادهطلبى و افزونطلبى و براى خود خواستن و مانند اينها. ما متصدّيان حکومت که ميگوييم، همين شما آقايان و خانمها هستيد ديگر، شما متصدّى حکومتيد؛ هرکدام در يک بخشى حکومتى داريد. شما بايد مراقب باشيد؛ اين بِطانه و خواص، همين خواصّى هستند که دوروبر شما و ما هستند؛ يعنى اينجور فکر نکنيد که حالا ما جزو کدام دسته از خواص و بطانهايم؛ نه، شما خودتان همان کسانى هستيد که بطانه و خواص داريد؛ در اين قضيّه، خطاب به شما است. ازجمله چيزهايى که موجب خرابى اين اطرافيّه و بطانه میشود و اين احوال را در آنها بهوجود مىآورد- که گفتيم يکى از آنها اين است که مثلاً از تعقيب خاطرجمعند يا مشاغل مؤثّر زير کليدشان [است]- اينکه ديگران، از اينها توصيه ميپذيرند. فرض کنيد که پسر فلانى است يا برادر فلانى است يا دوست نزديک فلانى است، وقتى میرود پيش يک مسئولى- مثلاً پيش يک وزيرى، پيش يک همکارى- يک چيزى درخواست میکند، او درخواست اين را قبول میکند. يعنى بدون اينکه شما هم توصيه او را کرده باشيد امّا توصيه او پذيرفته میشود؛ اين را بايد برطرف کنيد، يعنى اين را بايد علاج کنيد. شما خودتان آدم خوبى هستيد امّا به اعتبار شما اين کسى که مرتبط با شما است و منسوب شما است و خويشاوند شما است، میرود امتياز از مسئولين میگیرد. فرض کنيد میرود بانک مرکزى، میگوید آقا اين مبلغ را من میخواهم. مگر رئيس کلّ بانک جرئت میکند مثلاً به پسر فلانى يا برادر فلانى بگويد [نه]؟ يا میرود وزارت بازرگانى فرض کنيد که میگوید آقا اين معامله را براى من جور کنيد که من اقدام کنم؛ يا میرود وزارت خارجه میگوید آقا فلان سِمَت را يا فلان مأموريّت را براى من جور کنيد؛ يا وزارت نفت- وزارت نفت هم جزو همان جاهايى است که خيلى مرجع اينجور چيزها قرار میگیرد- مگر اينها جرئت میکنند که امتناع کنند؟ چرا؟ چون تصوّر میکنند که آن [مسئول] پشت اينها است. حضرت ميفرمايند: «فَاحسِم مَادَّةَ اُولئِک بِقَطعِ» اين چيزها؛ میگوید اينها را قطع کن، توصيهپذيرى اينها را قطع کن؛ اعلام کن «آقا هرکس- پسر من، برادر من- از کسان من اگر آمد پيش شما و از شما چيزى خواست، مطلقاً حرفش را گوش نکنيد مگر طبق مقرّرات، مثل بقيّه؛» اين را بگوييد به همه مسئولين که بدانند. يا فرض کنيد [بگويد] «اگر چنانچه آمدند در فلان کارى سفارش به شما کردند، توصيهشان را قبول نکنيد.» و همه هم بدانند و خود آناشخاص هم بدانند که اگر چنانچه کارى کردند، تحت تعقيب قرار میگیرند. اين [مقصود از] مادّه «اُولـئِک»، مادّه اين خصوصيّات و احوال، و ريشه و اسباب اين احوال، همينها است؛ اينها را بايد قطع کرد، نبايد اجازه داد و ميدان داد تا اين احوال در پيرامونيان رشد کند.
پرهیز از دادن امتیازات خاص به نزدیکان
بعد آنوقت يک نمونههايى از اين را خود حضرت ذکر میکنند براى اينکه مطلب جزئىتر بشود؛ ميفرمايند: «وَ لا تُقطِعَنَّ لِاَحَدٍ مِن حاشيَتِک وَ حامَّتِک قَطيعَة». «حاشيه» يعنى همين دوروبرىها؛ «حامّه» هم يعنى خويشاوندان و نزديکان، کسانى که با آدم قوموخويشند؛ فرزند آدم، داماد آدم، برادر آدم، خويشاوندان نزديک انسان. میگوید به اينها «قطيعة» نَده؛ قطيعه يعنى تُيول؛ همين زمينهاى تيول که سابقها معمول بوده حکّام ميدادند؛ فرض کنيد که فلان منطقه از کشور را يا مثلاً فرض کنيد که فلان ناحيه حکومتى را به تيول اين آقا ميدادند. البتّه اين تيولدارى، به شکل آن تيولدارىاى نيست که در باب تاريخ اجتماعى و مانند اينها میخوانیم که [وجود] تيولداران و اِقطاعدارانى در بعضى از مناطق دنيا- عمدتاً در اروپا، در روسيه و آنجاها- معمول بوده و رايج بوده؛ در اين مناطقِ ما اقطاع به اين شکل نبودهامّا اين وجود داشته که بگويند آقا فلان ناحيه را سپرديم به شما؛ برويد مالياتش مال خودتان، درآمدش مال خودتان، يک چيزى هم به ما بدهيد. میگوید به فرزند خودتان و به نزديکان خودتان هرگز اقطاع ندهيد. البتّه آن روزها اقطاع بود، حالا که اقطاع نيست؛ حالا شرکت ندهيد، شغل حسّاس ندهيد، کارخانه و معدن و مانند اينها ندهيد، امتياز انحصارى فلان معامله را ندهيد به خويشاوندان نزديکتان، به نزديکانتان. البتّه خويشاوندان در اينجا، از باب مثال است وَالّا رفقاى نزديک آدم هم همينجور هستند؛ دوستان نزديک انسان هم مثل خويشاوندند؛ بعضىها هستند که انسان به آنها بيشتر ميپردازد تا به فرزند خودش يا برادر خودش؛ رفيقند، نزديکند، دوستند، رفيق حُجره و گرمابه و گلستانند؛ حالا اين به يکجايى رسيده، هواى او را دارد؛ آنها هم مثل همين فرزند و برادرند، فرق نمیکنند. میگوید به اينها هيچ چيزى نسپار، به اينها مطلقاً نده؛ يعنى اين را يک مرز بدانيد، يک ممنوعيّتى بدانيد. به قوموخويش و کسان نزديک هيچ امتياز مادّىاى واگذار نکنيد؛ نه شرکتى بدهيد، نه از اين چيزهاى پيمانکارى بدهيد؛ امتيازات پولى ندهيد، بگذاريد آنها بروند در اين چندسالى که شما مسئوليد، دستشان به جايى نرسد؛ بعد اگر خودشان توان دارند، عُرضه دارند، خب بروند بگيرند از جاهاى ديگر. «وَ لا يَطمَعَنَّ مِنک فِى اعتِقادِ عُقدَة»؛ «عقدة» يعنى همين مزرعه و ملک آباد. [نبايد] فلان ملک آباد را به او بسپاريد که آقا! اين ملک مال تو، مثلاً فرض کنيد که فلان زمينهاى فلان ناحيه باارزش مال شما. آن زمان البتّه ميگفتند مال شما که بروى در آن زراعت کنى، حالا میگویند اين زمين باارزش مال شما که بروى در آن برج بسازى. بههرحال امتياز، موردنظر است وَالّا روى کلمه عقده يا ضَيعَه يا قطيعه تکيه نبايد کرد؛ چون اينها چيزهايى است که آن وقت معمول بوده، حالا معمول نيست؛ حالا چيزهاى ديگرى به جاى آنها معمول است. نبايستى اين را به آنها داد که «تَضُرُّ بِمَن يَليها مِنَ النَّاس»، برود به آن کسانى که همسايه او هستند، زيان برساند؛ مثلاً فرض کنيد ساختمان درست کند يا [کارى] بکند.