فرمان امیرالمومنین علی(ع) به محمّدبن ابیبکر
من فرمان حضرت را به محمّدبن ابىبکر انتخاب کردم که بعضى از فقرههاى آن را بخوانيم. البتّه کوتاه است و مثل فرمان به مالکاشتر، جامع نيست لکن اين چند مطلبى که من در ذهنم بود مطرح بکنم، در اين نامه هست؛ آنها را مطرح میکنم. و محمّدبن ابىبکر هم، ميدانيد، روابطش با حضرت يک روابط ويژه است؛ چون مثل فرزند است براى حضرت. محمّد، پسر جناب ابىبکر خليفه اوّل است وليکن بزرگشده دامان اميرالمؤمنين است؛ چون حضرتْ مادر او را، بعد از آنکه او متولّد شد و خيلى کوچک بود و ابىبکر از دنيا رفت، به زنى گرفتند؛ شد عيال او. اسماءبنت عُمَيسِ معروف که شنيدهايد، همين مادر محمّدبنابىبکر است که اوّل عيال جعفربن ابىطالب بود؛ بعد از شهادت او، ابوبکر او را گرفت و عيال ابىبکر بود؛ بعد از فوت ابىبکر هم، حضرت امير او را گرفتند که عيال حضرت بود. و حضرت هم از او بچّه دارند، جعفر هم از او بچّه دارد، ابىبکر هم از او فرزند دارد که همين محمّدبن ابىبکر است. اين محمّد بنابراين، در خانه اميرالمؤمنين بزرگ شده و فرزند آن حضرت است، ربيب آن بزرگوار است؛ لذا خيلى روابطشان باهم نزديک و صميمانه است. خيلى هم خدمت کرده؛ حضرت يکجايى درباره محمّدبن ابىبکر يک تعبيرات عجيبى دارند: شمشير بُرنده راه حق مثلاً و ازاينقبيل تعبيرات. او را فرستادند به مصر که آنجا بعد از مالکاشتر، برود استاندار مصر بشود که البتّه با ايشان هم در بين راه مقابله و معارضه شد و به شهادت رسيد؛ ولى بههرحال اين نامه ماند در تاريخ؛ براى من و شما است.
ميفرمايند: «فَاخفِض لَهُم جَنَاحَک»؛ اوّلين نکته در اين نامه- حالا از آنجايى که سيّد رضى(رضواناللهعليه) نقل کردهاند- اين است: در مقابل مردم متواضع باش؛ اين اوّلين مطلب. تواضع هم بهمعناى اين نيست که ما اظهار تواضع بکنيم؛ تواضع يعنى خود را فروتن گرفتن، فروتنى؛ انسان خود را حقيقتاً پاييندست بگيرد در مقابل مردم. اين توصيه اوّل است که الان براى ماها مورد ابتلاء است؛ هرکداممان در هر بخشى هستيم، در هرجايى هستيم، حقيقتاً در رابطه با مردم فروتنانه برخورد کنيم؛ از موضع استکبار و تکبّر و عُلُو با مردم برخورد نکنيم. مراد از مردم هم پولدارها و قدرتمندها و مانند اينها نيستند؛ آنها هم جزو مردمند. البتّه هرچه امتيازاتشان- که میتوانند با تکيه به آن امتيازات، کار خودشان را راه بيندازند- بيشتر است، تعهّد شما نسبت به تواضع در مقابل آنها کمتر است؛ هرچه توانشان و امتيازاتشان کمتر است، تعهّد شما براى تواضع در مقابل آنها بيشتر است؛ يعنى در مقابل مردم کوچهبازار؛ [البتّه] آن مقدارى که برخورد میکنید؛ من ميدانم که بالاخره در اين دوره و با اين وضعيّت، يک محدوديّتهايى براى شماها هست که شايد براى محمّدبن ابىبکر در آن زمان نبوده لکن همان مقدارى که میتوانید با مردم رابطهتان را عادى کنيد و رفتوآمد کنيد و با مردم مواضع مشترک، مواقع مشترک و جاهاى مشترک داشته باشيد که شانهبهشانه و پابهپا با مردم باشيد، بايستى تواضع بکنيد. اين [نکته] اوّل.
خوشرفتاری با مردم و رعایت مساوات بین ایشان
«وَ اَلِن لَهُم جَانِبَک»؛ با آنها برخورد خودت را نرم کن، با نرمى با آنها برخورد کن؛ که اين، علاوهبر تواضع است. «وَ ابسُط لَهُم وَجهَک»؛ باز مکمّلش اين است که چهره خود را براى مردم بِگشا؛ با چهره باز با مردم رفتار کن. «وَ آسِ بَينَهُم فى اللَّحظَةِ وَ النَّظرَة»؛ وقتى جمعى از مردم با تو ملاقات دارند و ديدار دارند، نگاه خودت را و نظر خودت را نسبت به آنها، بين آنها بالسّويّه تقسيم کن؛ يعنى به همهشان نگاه کن، به همهشان توجّه کن؛ اينجور نباشد که به بعضى توجّه کنى، به بعضى توجّه نکنى. حالا البتّه يکوقت هست که مثل اين جلسه ما، اين خانمها و اين آقايان اين کنار، اين بغل نشستهاند و نمیشود به همه اينها نگاه کرد؛ اين مراد نيست؛ توجّه داشته باشيد؛ من گاهى ميبينم بعضىها، مثلاً فرض کنيد، میگویند که «آقا به بعضىها نگاه نکرديد، به بعضىها نگاه کرديد يا بيشتر نگاه کرديد؛» نه، خب بالاخره در يک مجلس، يکى کنار است، يکى پناه گرفته است؛ انسان چشم ميگرداند بعضىها را ميبيند، بعضىها را نميبيند. مراد اين است که افراد ممتازى در ميان مردم نباشند که فقط آنها طرف توجّه تو باشند؛ اين را میخواهد بگويد. يعنى اگر در يک جلسهاى يک شخصيّت معتبر محترم مهمّى حضور دارد و افراد ديگرى هم هستند، آنجور نباشد که همه همّت تو را و وقت تو را و نگاه تو را و توجّه قلبى تو را همان شخص محترمِ پولى يا علمى يا غيره بگيرد؛ نه، به همه توجّه کن؛ به بقيّه هم سهم خودشان را بده. «حَتّى لا يَطمَعَ العُظَماءُ فى حَيفِک لَهُم»- ببينيد! قرينهاش هم، اين جمله است- تا بزرگان، عظما، طمع نکنند در اينکه میتوانند از تو به نفع خودشان ظالمانه استفاده کنند، که ظلم کنند به ديگران درباره سهمشان از تو؛ يعنى بزرگان اينجور خيالى نکنند. اگر در يک جلسهاى رفتيد که يک شخص معتبرى آنجا هست و بقيّه در سطوح پايينترند، نه؛ او را مورد توجّه ويژه قرار ندهيد. «وَ لا يَيأَسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدلِک بِهِم»؛ تا اينکه ضعيفان هم از عدل تو نسبت به خودشان نوميد نشوند. «فَاِنَّ الله تَعالى يُسائِلُکم مَعشَرَ عِبادِه»؛ ببينيد! اينها آن چيزهايى است که ما در ماه رمضان بايد به آنها توجّه بکنيم؛ اين نکته اصلى ماه رمضان و «لَعَلَّکم تَتَّقُون»که در آيه قرآن هست، مصداق مهمّش اينها است. میگوید: «فَاِنَّ الله تَعالى يُسائِلُکم مَعشَرَ عِبادِه»؛ اى بندگان خدا! خداى متعال از شما مؤاخذه خواهد کرد و بازخواست خواهد کرد: «عَنِ الصَّغيرَةِ مِن اَعمالِکم وَ الکبيرَة»؛ از کوچک و بزرگ کارهايتان از شما بازخواست میکند؛ يکوقت هست که شما کليد يک خزانه معتبرى را مىسپريد به يک آدم ناباب؛ مثلاً فرض کنيد به يک پولدار، به يک رانتخوار؛ يکوقت هست نه، آنچنان ثروت عظيمى را نمىسپريد [بلکه] نگاه خودتان را به او ميدهيد، توجّه خودتان را به او ميدهيد؛ اين صغيره است نسبت به آن امّا خدا از همين هم سؤال میکند؛ يعنى شما اينجا عدالت را رعايت نکرديد و گناه کرديد؛ او را به طمعانداختيد در اينکه بتواند در شما اثر بگذارد. «عَنِ الصَّغيرَةِ مِن اَعمَالِکم وَ الکبيرَة وَ الظَّاهِرَةِ وَ المَستورَة»؛ هم در خلافهايى که انسان آشکارا میکند، هم در خلافهايى که پنهانى میکند. چون به خلوت ميروند آن کار ديگر میکنند. حالا مردم نميفهمند که اين چيزها را از من و شما مؤاخذه کنند امّا خداى متعال ميفهمد و مؤاخذه میکند و گريبان متخلّف را میگیرد. «فَاِن يُعَذِب فَاَنتُم اَظلَمُ وَ اِن يَعفُ فَهُوَ اَکرَم»؛ که اين هم باز يک حرف معرفتى ديگرى است که اگر خدا عذاب بکند، ظلم نيست؛ شما ظلمتان بيشتر از عذاب او است؛ اگر هم عفو بکند، که او اکرم از اين است که اين کار را بکند. اين يک بخش از اين نامه بود که اوّل نامه بود.
آماده بودن نسبت به مرگ
بعد يک قسمت ديگرى دارد که آن موردنظر من نيست. اين قسمت بعدى هم که باز مورد توجّه من است که خواستم آن را بگويم، اين عباراتى است که حالا ميخوانم: «فَاحذَرُوا عِبَادَ الله المَوتَ وَ قُربَه»؛ يعنى حَذَر کنيد، برحذر باشيد بندگان خدا از مرگ و از نزديکى مرگ؛ اين[جورى] است ديگر. در همين جمعى که با همديگر مىنشستيم صحبت میکردیم ماه رمضانها؛ در همين دو سه سال اخير، چند نفر از ماها به کام مرگ رفتند؟ هيچ هم خيال نمیکردیم؛ الان هم که به همديگر نگاه میکنیم، نميدانيم کدام از ماها زودتر از ديگران طعمه مرگ خواهيم شد و کدام تا سال آينده زنده خواهيم بود؟ به جوانى و پيرى هم نيست؛ آقاى نوربخش از ماها خيلى جوانتر بود؛ سنّش کمتر بود- جوانتر که نه؛ ما از او خيلى پيرتر بوديم- [امّا] رفت؛ و ديگران از برادران وزرا و مسئولينى که در اين مدّتِ کم [رفتند]. به جوانى و پيرى هم نيست؛ ممکن است کسى پير باشد و زنده بماند، جوان بميرد؛ ممکن است کسى بيمار باشد و زنده بماند، [امّا انسان] سالم بميرد؛ اينجورى است ديگر.