1) پرهزینه بودن در هنگام آسایش
اوّلاً در وقتىکه وقت رخاء و آسايش و فراوانى است، مئونه اينها بر والى از همه بيشتر است، توقّعاتشان زياد است؛ فلان چيز را به ما بدهيد، فلان امکان را به ما بدهيد، و مانند اينها؛ در هنگام آسايش و راحتى کشور و دولت که امنيّت است و جنگى نيست و مشکلى نيست، بيشترين هزينه را غالباً همين گروههاى خاص بر حکومت دارند؛ حضرت نمیگویند غالباً، ما روى همان ضعف خودمان ميگوييم غالباً؛ حضرت همينطور بهطور مطلق حکم کلّى صادر میکنند.
2) خالی کردن میدان در هنگام سختیها
«وَ اَقَلَّ مَعونَةً لَهُ فِى البَلاء»؛ در سختىها کمترين مقدار کمک را اينها میکنند؛ مثلاً جنگى پيش مىآيد، ناامنىاى پيش مىآيد، دشمنى حمله میکند، از اين گروههاى خاص ديگر هيچ خبرى نيست؛ کمتر در ميدان هستند.
3) ناخشنودی نسبت به عدالت و مساوات
«وَ اَکرَهَ لِلاِنصاف»؛ از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و کارِهترند؛ از انصاف و از عدل و مساوات و مانند اينها، بيشتر از همه، اينها بدشان مىآيد.
4) پراصرار بودن هنگام خواستهها
«وَ اَسأَلَ بِالاِلحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اينها هستند. مردم معمولى هم نامه مينويسند، يک چيزى را درخواست میکنند، يکوقت آدم امکان دارد اجابت میکند، يکوقت هم اجابت نمیکند، بيچارهها ديگر دفعه دوّم و سوّمى ندارد امّا اين گروههاى خاص، اينهايى که جزو ويژهخواران سياسى و اقتصادىاند، يک چيزى که ميخواهند مثل کَنه ميچسبند- «الحاف» يعنى الحاح و اصرار و مانند اينها- ول نمیکنند تا بالاخره يک چيزى بِکنند و ببرند.
5) ناسپاس هنگام بخشش
«وَ اَقَلَّ شُکراً عِندَ الاِعطاء»؛ وقتىکه بهشان يک چيزى ميدهى، کمترين سپاس را اينها ميگذارند؛ کأَنّه حقّى بوده که بايد بهشان ميرسيده و بايد ميداديد؛ هيچ شکرگزارى ندارند. مردم عادى و معمولى نه، بيچارهها يک مدرسه مختصرى فلان گوشه محروم مملکت شما ميسازى، دعا میکنند، محبّت میکنند، شکرگزارى میکنند و کارهايى مانند اينها؛ [براى اينکه] يک مدرسه ساختيد برايشان. [امّا] به اينها [يعنى خواص] بهترين امکانات را هم که ميدهيد، کمسپاسترين هستند.
6) ناپذیرای عذر هنگام ندادن
«وَ اَبطَأَ عُذراً عِندَ المَنع»؛ وقتىکه يک چيزى انسان بهشان نمیدهد، اگر عذرى هم انسان داشته باشد، اينها عذر را قبول نمیکنند.
7) کمصبری هنگام مشکلات زمانه
«وَ اَضعَفَ صَبراً عِندَ مُلِمّاتِ الدَّهر»؛ مشکلات زمانه که پيش مىآيد، اينها از همه کمصبرترند؛ مثلاً يک بلاى طبيعىاى پيش بيايد يا بلاياى اجتماعىاى پيش بيايد، از همه کمصبرتر و نقزنتر و مانند اينها، اينها هستند؛ بىصبرى نشان ميدهند، مدام پا به زمين ميکوبند و مانند اينها. لَيسَ؛ [کسى] از اين اهل خاصّه در اين زمينه ها بدتر [نيست].
عامّه مردم؛ ستون دین، جماعت مسلمین و نیرو در برابر دشمن
«وَ اِنَّما عِمادُ الدّينِ وَ جِماعُ المُسلِمينَ وَ العُدَّةُ لِلاَعداءِ العامَّةُ مِنَ الاُمَّة»؛ پايه دين، اين توده مردمند؛ [اين را] اميرالمؤمنين دارد میگوید ديگر که اگر پوپوليسم هم هست، پوپوليسمِ علوى است و مورد احترام و تقديس ما است. «وَ اِنَّما عِمادُ الدّين وَ جِماعُ المُسلِمين»؛ جماعت مسلمين و توده مسلمين، «وَ العُدَّةُ لِلاَعداء«؛ در مقابل دشمن، آن عُدّه و امکان و استعداد عبارتند از همين عامّه. «فَليَکن صَغوُک لَهُم وَ مَيلُک مَعَهُم»؛ «صغو» بهمعناى «ميل» است؛ «وَ لِتَصغى اِلَيهِ اَفئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤمِنونَ بِالأخِرَة»؛ يعنى «تَميلُ اِلَيه». «صَغوُک لَهُم»؛ ميلت و گرايش عمومىات به طرف عامّه باشد. «وَ مَيلُک مَعَهُم».
ظرافتهای عمل به نهجالبلاغه
البتّه اينکه گفتيم «اَوسَطَها فِى الحَق» من اينجا يادداشت کردم که اين را تذکّر بدهم که پيدا کردن آن حدّ وسط باتوجّهبه پيچيدگىهاى مسائل اقتصادى و اجتماعى امروز، کار ظريفى است؛ يعنى هنر شما بهعنوان وزير يا بهعنوان مدير اين است که بتوانيد باظرافت اين کار را انجام بدهيد که هم آنچه را «اَعَمَّ لِلعَدل» است و «اَشمَلَ لِرِضَى العامّة» است «اوسط اِلَى الحق» است، تأمين بشود، هم با محاسبات صحيحى که امروز باتوجّهبه پيچيدگى مناسبات اجتماعى و اقتصادى و مانند اينها بر انسان، تحميل میشود منافاتى پيدا نکند؛ يعنى اين ظرافت را بايستى حتماً رعايت کنيد. خب، اين هم يک جمله از اين نامه. البتّه خيلى مفصّل است اين نامه حضرت؛ لابد ديدهايد ديگر؛ مکرّر سالها است که همينطور مدام بر زبان ماها و شماها تکرار میشود.
اهمّیّت دقّت در گزینش کارگزاران
يک جمله ديگر از اين نامه مبارک و فرمان مبارک اين است که در صفحه 31 آمده: «ثُمَّ انظُر فى اُمورِ عُمّالِک»؛ کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجّه قرار بده؛ اوّل انتخاب کارگزاران است: «فَاستَعمِلهُمُ اختِبارًا»؛ با آزمايش آنها را انتخاب کن؛ يعنى نگاه کن ببين چهکسى شايستهتر است. همين شايستهسالارى که حالا بر زبان ماها تکرار میشود، بهمعناى واقعى کلمهاش بايست مورد توجّه باشد که اميرالمؤمنين(عليهالسّلام) به او اينجا سفارش میکنند. «فَاستَعمِلهُمُ اختِبارًا»؛ يعنى با آزمايش و تشخيص صلاحيّت و شايستگى آدمها را انتخاب کن. «وَ لا تُوَلِّهِم مُحاباةً وَ اَثَرَة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت و مانند اينها کسى را انتخاب کنى، که ملاکها را در او رعايت نکنى، فقط چون رفيق ما است انتخابش میکنیم؛ نه. «اَثَرَةً»؛ «اَثَرَةً» يعنى استبداد و خودکامگى؛ من میخواهم اين باشد بدون اينکه انسان رعايت ملاکى را، معيارى را بکند يا با اهل فکر و اهل نظر مشورت بکند. بعد میفرماید که چه خصوصيّاتى اينها داشته باشند؛ اهل تجربه باشند، اهل حيا باشند، و مانند اينها باشند.
لزوم دادن حقوق مکفی به کارگزاران
بعد ميرسد به اينجا: «ثُمَّ اَسبِغ عَلَيهِمُ الاَرزاق»؛ وقتىکه يک کارگزار خوبى را انتخاب کردى، زندگىاش را تأمين کن؛ آقايان! به اين توجّه داشته باشيد. در دولتهاى قبل تصويب شده بود که براى مديران امتيازاتى در نظر گرفته بشود؛ من ديدم بعدها کسانى انتقاد میکنند. خب بىحدّواندازه بودن در هر امرى، قابل انتقاد است امّا نه، اصل اين کار، کار غلطى نيست؛ کار درستى است. کسى را که شما بهعنوان عامل براى يک کارى انتخاب میکنید، اينجا حضرت ميفرمايند که: «اَسبِغ عَلَيهِمُ الاَرزاق»؛ رزقوروزى و زندگى اينها را «اِسباغ» کن؛ يعنى فراوان کن و کاملاً راحتشان بگذار ازلحاظ زندگى تا احساس آسايش بکنند؛ چرا؟ «فَاِنَّ ذلِک قُوَّةٌ لَهُم عَلَى استِصلاحِ اَنفُسِهِم»؛ اين به اينها اين توانايى را میدهد که خودشان را اصلاح کنند؛ يعنى خودشان را صالح نگه دارند؛ يا اگر صالح نيستند، آن بهاصطلاح انگيزههاى انحراف و خيانت و مانند اينها را در اينها کم میکند. «وَ غِنًى لَهُم عَن تَناوُلِ ما تَحتَ اَيديهِم»؛ اين بىنياز میکند اينها را از اينکه به اين اموالى که در اختيارشان هست، دستدرازى بکنند. البتّه بعضىها هستند که هرچه بهشان بدهى، سيربشو نيستند؛ هرچه زيادتر ميخورند، عطششان زيادتر میشود. بحث سر اينجور آدمها نيست و اين بههيچوجه توجيه آن معنا نيست که اگر کسى بهقدر کفاف زندگى هم دارد امّا مدام زيادى میخواهد و اين را بهانهاى قرار بدهد که من چون لازم داشتم دستدرازى کردم؛ نخير، اين عذرى نمیشود براى کسى. اين براى آن است که بالاخره اين کس نياز نداشته باشد؛ يعنى حجّت بر او تمام باشد که نياز ندارد؛ زندگىاش زندگىاى است که ميگذرد و راحت است در زندگى. «وَ حُجَّةٌ عَلَيهِم اِن خالَفوا اَمرَک اَو ثَلَموا اَمانَتَک»؛ اگر چنانچه يک چنين آدمى را که تو زندگى او را تأمين کردى آنوقت خيانت کرد، کفاف زندگىِ او، حجّتى بر خود او است؛ يعنى اگر گفتى شما چرا خيانت کردى؟ نمیتواند بگويد احتياج داشتم. ميتوانى بگويى نه آقا! اينقدر به شما ميداديم، درآمدت اينجور بود، هيچ هم احتياج نداشتى. حجّتى است بر او.
ضرورت بازرسی نسبت به کارگزاران
آنوقت جمله بعد اين است که «ثُمَّ تَفَقَّد اَعمالَهُم». من هميشه ميگويم به مديران- در گذشته هم گفتهام- به آقاى دکتر احمدىنژاد عرض کردم، حالا هم به شماها ميگويم که دائم مأموران خودتان را و منتخبين خودتان را زير نظر داشته باشيد؛ دائم نگاه کنيد؛ از اينها غافل نشويد. مثل اين نورافکنهايى که ديدهايد اين نگهبانىها شب همينطور بهطور دائم ميچرخانند، نگاه میکنند گوشهها را؛ همينطور بهطور دائم زير نظر داشته باشيد و نگاه کنيد؛ غفلت نکنيد از کار اينها. «تَفَقَّد اَعمالَهُم» يعنى جستوجو کن از کارهاى اينها؛ ببين اوّلاً کار انجام ميدهند يا نميدهند؛ درست انجام ميدهند يا نميدهند؛ آيا تخلّفى در کارهايشان وجود دارد يا ندارد. «وَ ابعَثِ العُيونَ مِن اَهلِ الصِّدقِ وَ الوَفاءِ عَلَيهِم»؛ کسانى را که چشموگوش تو هستند بگمار تا کارهاى اينها را نگاه کنند. «فَاِنَّ تَعاهُدَک فِى السِّرِّ لاُمورِهِم حَدوَةٌ لَهُم عَلَى استِعمالِ الاَمانَةِ وَ الرِّفقِ بِالرَّعِيَّة»؛ اين مراقبت تو از حال اينها موجب میشود که اينها بتوانند امانت را بيشتر حفظ کنند، توانايى حفظ امانت را به اينها میدهد.