به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,297
بازدید دیروز: 2,942
بازدید هفته: 11,315
بازدید ماه: 77,388
بازدید کل: 23,739,198
افراد آنلاین: 5
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱٤۰۳
Tuesday , 7 May 2024
الثلاثاء ، ۲۸ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۴۰ - شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - لزوم عطوفت و مهربانی حکومت با مردم ۱۳۹۸/۱۲/۱۱
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - ۴۰

لزوم عطوفت و مهربانی حکومت با مردم


Image result for ‫نهج ‌البلاغه‬‎

دور داشتن نفس از افتادن در حرام
اگر بخواهیم برای مردم کار کنیم، لازمه‌اش این است که برخی از هوسها و هواها و امیال نفسانی‌مان را مورد بی‌اعتنائی قرار بدهیم؛ طبیعی است دیگر. مسئولیّتْ فشار دارد، زحمت دارد. لذا می‌فرماید که «فَاملِک هَواک»؛ مالک هوای نفْس خودت بشو، هوای نفْس را در اختیار بگیر، زمام و افسار هوای نفْس را در دست بگیر. آنجایی که حلال است، آنجایی که مفید است، آنجایی که کمک به پیشرفت کار است، این هوای نفْس را انسان رها می‌کند، ایرادی هم ندارد، امّا اگر هوای نفْس که مثل اسب چموشی است رها بماند، آن‌وقت در منطقه ممنوعه سِیر خواهد کرد و دیگر نفْس انسان در جادّه مستقیم و در صراط مستقیم حرکت نمی‌کند؛ لذا بایست این را مالک شد، باید در دست گرفت، در مشت گرفت، مراقب بود. «فَاملِک هَواک»، مالک و زمامدار هوای خود، خواست خود و میل دل خود، امیال نفسانی خود باش و آنها را رها نکن. «وَ شُحَّ بِنَفسِکَ عَمّا لا يَحِلُّ لَک»؛ نفْس خود را از آنچه برای او حلال نیست، دریغ بدار. این «شُحَّ بِنَفسِک» یعنی بُخل بِوَرز بر نفْس خود؛ این خیلی عبارت رایجی نیست؛ بخل ورزیدن در عربی عبارت رایجی است؛ شَحَّ بِنَفسِه یا بَخِلَ بِکَذا یعنی نگذاشت؛ بخل ورزید و یک چیزی را در اختیار کسی قرار نداد. این در فارسی، دریغ کردن است؛ می‌گوید «این لطف را از من دریغ مکن.» یا یک‌وقت می‌گوید «این لطف را از دیگری دریغ کردم.» این دریغ کردن، همان «شُحّ» است. حالا چه چیزی را می‌گوید دریغ کن؟ متعلَّق این دریغ کردن، نفْس تو است؛ می‌گوید جان خودت را، نفْس خودت را، هویّت خودت را دریغ کن. از چه؟ از ورود در عرصه آنچه حلال نیست؛ منطقه ممنوعه. این عبارت، این‌جوری است: «وَ شُحَّ بِنَفسِکَ عَمّا لا يَحِلُّ لَک»، که من اینجا یک عبارت ترجمه فارسی به نظرم رسید نوشتم، [چون] در این ترجمه‌هایی که من دیدم، همان «بخل کن» [بود]؛ یک تعبیر این‌جوری است که در فارسی رایج نیست: نفْس خود را از اینکه در گناه بیفتد دریغ کن، یا عبارت دیگرش این [است] که اجازه مده نفْست دستخوش حرام شود. نفْس خودت را دریغ بدار؛ این چیز قیمتی‌ای است، نگذار این‌جور ضایع بشود. «فَاِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الاِنصافُ مِنها»؛ اینکه تو نفْس خود را دریغ بداری از ورود در حرام، درست عین انصاف ورزیدن با نفْس تو است. این انصاف ورزیدن با نفْس و با آن برطبق انصاف رفتار کردن همین است که نگذاری وارد منطقه لا یَحلّ له- منطقه ممنوعه- بشود، «فيما اَحَبَّت اَو کَرِهَت»؛ چه دوست بدارد، چه ناخوش بدارد و مکروه بدارد. [مثلاً] یک چیزی است که برای او حلال نیست و او رفتن در آنجا و ورود در آنجا را خوش می‌دارد؛ باید جلویش را گرفت؛ یا یکجایی است که برای او حلال است یا واجب است، [امّا] آن را ناخوش می‌دارد؛ باید او را از آنچه می‌خواهد و برطبق مصلحت او نیست بازداشت. خب این در رابطه آن کاری است که ما با خودمان باید انجام بدهیم و آن مراقبتهایی که از خودمان باید بکنیم.
البتّه قبل از این هم یک عبارتی بود، دو سه جمله‌ای بود که آنها را من نخواندم؛ اوّلِ نامه است که حضرت آنجا هم همان شکستن شهوات را و جلوگیری از سرکشی نفْس را سفارش می‌کنند؛ به نظر من هم مهم‌ترین کار ما این است. نفْس ما در معرض سرکشی قرار می‌گیرد و طبیعت حکمرانی و زمامداری و ریاست و مدیریّت این است- کمااینکه طبیعت ثروت و رفاهِ بیش از حد هم همین است- انسان به‌مجرّداینکه قدرت را در مشت خود می‌بیند- حالا چه قدرت مالی را، چه قدرت سیاسی را- در معرض خراب شدن است؛ باید خیلی مراقب باشد. نه اینکه حتماً هم خراب می‌شود؛ نه، خب انبیا، اولیا، از قبیل حضرت سلیمان، حضرت داوود، بسیاری از انبیای بنی‌اسرائیل که «وَجَعَلَکُم مُلوکًـا»، پادشاهانی بودند، حکّامی بودند تا برسد به نبیّ مکرّم اسلام که حکومت و قدرت و اقتدار کامل سیاسی و همه ‌چیز دست او بود و بعد هم امیرالمؤمنین، حکّامی بودند که در عین قدرت، قدرتْ اینها را فاسد نکرده؛ ما می‌شناسیم از اینگونه افراد. [حالا] اینها که بزرگان و زبده‌ها و نمونه‌ها بودند؛ حتّی در بین آن کسانی که ازلحاظ معرفت هم در حدّ اینها نبودند- در حکّام معمولی دنیا هم- می‌شناسیم کسانی را که قدرت نتوانسته اینها را نابود کند، ضایع کند و مضمحل کند شخصیّت معنوی اینها را، لکن در معرض خطرند؛ لذا اکثر قدرتمندان دچار این سقوط می‌شوند و آن کسانی که [این] قضیّه درمورد آنها عکس است، خیلی کم‌اند و بیشترین قدرتمندان و حکمرانان و زمامداران عالم در این امتحان مردود می‌شوند، شکست می‌خورند. لذاست که بیشترین سفارشی که به ماها شده، این است که مواظب خودتان باشید، مراقب خودتان باشید. نبادا این قدرت، این توانایی مدیریّت، این تسلّطی که بر یک منطقه‌ای از عالم وجود به شما داده شده، بتواند ما را فاسد کند. و خلاصه، غرور و بی‌اعتنائی به دستور الهی و این چیزها خطرات بزرگی است که تهدید می‌کند ما را. لذا بخش عمده این است.
وظیفه حاکم؛ مهربان بودن با مردم
بعد از آنکه حضرت از این بخش مربوط به خود و رعایت خود فارغ شدند، آن‌وقت می‌پردازند به ارتباط این حاکم، این والی با مردم که این هم یکی از آن مهم‌ترین بخشها است. حالا چند جمله از این را که دنباله همان عبارت قبلی است می‌خوانیم. «وَ اَشعِر قَلبَکَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّة»؛ با مردم در اعماق قلب خود مهربان باش؛ یعنی مهربانی فقط به زبان نباشد. «اَشعِر» یعنی شعار قرار بده و شعار، آن لباس زیرین را می‌گویند؛ معنایش این است که در باطن قلبت [مهربان باش]، نه اینکه انسان یک هیجان ظاهری پیدا کند و مثلاً فرض کنید که یک‌وقت احساس محبّتی هم به مردمی بکند که یک احساساتی بُروز می‌دهند؛ نه، عمیقاً نسبت به مردم مهربان باشد. این عمق مهربانی به مردم، خیلی چیز مهمّی است که از کلمه «اَشعِر» استفاده می‌شود. «اَشعِر قَلبَکَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّة وَ المَحَبَّةَ لَهُم»؛ علاوه‌بر اینکه باید با مردم مهربان بود، باید محبّت هم به آنها داشت یعنی دوست داشت آنها را. یک‌وقت انسان با یکی صرفاً مهربانی می‌کند- امّا مهربانی در واقع یک رفتار است- یک‌وقت هست که نه، علاوه‌بر مهربانی کردن و ترحّم کردن، واقعاً دوست می‌دارد آنها را. انسان می‌دید در رفتار امام(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) همین معنا را که حاکی بود از اینکه واقعاً مردم را دوست می‌داشت و عمیقاً به مردم محبّت می‌ورزید. «وَ اللُّطفَ بِهِم»؛ یکی هم [اینکه] با آنها لطف داشته باش. لطف یعنی رفتاری که از آن به مردم خیر و محبّت برسد؛ رفتار محبّت‌آمیز، رفتاری که از آن به مردم محبّتی هم برسد. این هم لطف.
«وَ لا تَکونَنَّ عَلَيهِم سَبُعاً ضَارِيا»؛ نقطه مقابل این سه خصوصیّت، یعنی مهربانی و محبّت و لطف، این است که خیلی از حکّام دنیا و زمامداران دنیا این‌جوری‌ هستند؛ می‌فرماید مانند سَبُع ضاری نباش- سبُع یعنی درنده، ضاری هم یعنی آن سبُع عادت‌کرده‌ و آماده شکار؛ مثل گرگ خون‌خوار؛ مثلاً در تعبیر فارسی ما گرگ درنده یا گرگ گرسنه؛ این‌جوری نباش. ضاری یعنی آن حیوان عادت‌کرده به صید که آماده صید است در هر لحظه‌ای از لحظات. «تَغتَنِمُ اَکلَهُم»؛ این‌جور نباش که خوردن آنها را، بلعیدن آنها را غنیمت بشمری. خب خیلی از حکّام و زمامداران در طول تاریخ و در زمان خود ما همین‌جور بودند و هستند؛ یعنی واقعاً مغتنم می‌شمرند، هر جا که بشود، تا هرجا بشود. البتّه یکجایی مصلحتشان اقتضا می‌کند که به یک رعیّتی، به یک مجموعه‌ای از رعیّتها یا به همه رعیّتها یک لطفی هم بکنند امّا این لطف برای این است که باز یک سودی ببرند؛ این‌جور نیست که واقعاً آن لطف مستقلّاً موردنظر باشد. [اگر] یک کمکی می‌کنند، یک توجّهی می‌کنند، برای این [است] که آنها را خشمگین نکنند و بر سر منازعه و معارضه قرار ندهند؛ مقدّمه این است.