به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 844
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 5,498
بازدید ماه: 5,498
بازدید کل: 24,992,833
افراد آنلاین: 127
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۳۸ - تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان- روایتی از نحوه دستگیری شهدای مؤتلفه اسلامی ۱۳۹۸/۱۲/۱۳
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان -۳۸

روایتی از نحوه دستگیری شهدای مؤتلفه اسلامی

Image result for ‫هیئت‌های مؤتلفه اسلامی چگونه وارد فاز سیاسی شد؟‬‎

Image result for روایتی از نحوه دستگیری شهدای مؤتلفه اسلامی

هنگام دستگیری بخارایی 5 تومان پول، یک پاکت نامه، یک اسلحه و یک کارت تحصیلی همراهش بود، ولی حتی فکر نشده بود که آن کارت تواقعی نباشد! با استفاده از این کارت توانستند دوستان، خانه و نشانی منازل دوستانش را پیدا کنند.
از طرف دیگر صادق امانی با بقیه تیم قرار می‌گذارد که هرکس نجات پیدا کرد، به مسجد مهدیه میدان شوش بیاید. بعد از مراجعه نیک‌نژاد و صفار هرندی، صادق امانی سلاح‌ها را از آنها تحویل گرفته و می‌گوید که به خانه‌های خود نروید و مخفی شوید، اما نیک‌نژاد و صفار هرندی برخلاف این دستور به خانه رفته و دستگیر می‌شوند.
رژیم برای دستگیری این افراد از شیوه جدیدی استفاده می‌کند، بدین صورت که در خانه این شهدا موضع می‌گیرد و هیچ اثری از خود در خیابان و محله به جا نمی‌گذارد. شهید صفار هرندی بعد از اینکه به مغازه برادرش مرحوم حاج علی اصغر اقای هرندی می‌رود، روانه خانه بخارایی می‌شود. اما قبل از آن دو نفر را برای سرکشی می‌فرستد که هر دو توسط ساواک دستگیر می‎شوند. با این روش در فاصله‌ای کمتر از 24 ساعت شهیدان صفار هرندی و نیک‌نژاد دستگیر می‌شوند.
از سوی دیگر با شناسایی خانه شهید بخارایی و شکنجه خانواده وی مشخص می‌شود که آنها شب‌های گذشته در این خانه جلسه‌ای داشتند که علاوه‌بر نیک‌نژاد و صفار هرندی، یک حاجی‌بازاری هم بوده است. با بررسی بیشتر مشخص می‌شود که آن حاجی‌بازای صادق امانی است. به منزل صادق امانی رفتند ولی در آنجا نبود و به منزل خواهر مرحوم لاجوردی رفته بود.
بازداشت‌ها ناشی از اشتباهات بود نه اعترافات
علی‌رغم تهدید و شکنجه شهیدان صفارهرندی و نیک نژاد، آنها هیچ اعترافی نکردند و ما بعدا متوجه شدیم که این اشتباه افراد بوده که زمینه دستگیری‌ها را فراهم کرده است و نه اعتراف زیر شکنجه. پس از اینکه شهید امانی چند روز در منزل شهید لاجوردی بود، برنامه‌ریزی می‌کند که به منزل من بیاید. همسرم مریض بود و به همین دلیل ما در منزل مادربزرگ همسرم اقامت داشتیم.
بعد از چند روز و به علت بارش برف زیاد خواستم به منزل خودم سرکشی کنم. بعد ز ساعاتی در منزل زده شد و هنگامی که در را باز کردم دیدم که شهید امانی و حاج‌هاشم امانی هستند. شهید صادق امانی گفت: «من می‌دانم نباید این جا بیایم، اما امشب را می‌شود ما اینجا باشیم؟ ما جایی نداریم». من آنجا یک‌دفعه به ذهنم آمد که حضرت مسلم آن شب در کوفه به طوعه فرمود می‌شود یک امشب را من این جا باشم؟ ناگهان همه منع‌هایی که داشتم کنار رفت؛ چون من از جانب امام منع داشتم که در مبارزات سخت شرکت کنم، چون هم نماینده امام در جمع‌آوری وجوهات در بازار بودم و هم رابط بین مراجع و شورای مرکزی موتلفه بودم و می‌بایست که وظایف سیاسی‌ام را انجام می‌دادم، اما این حالت صادق امانی...!
کسی تا صادق امانی را نشناسد، نمی‌تواند فرض کند که این حرف او در شنونده چه اثری می‌گذاشت. گفتم: بفرمایید، منتها کسی در منزل نیست و پذیرایی در حدی است که من بتوانم. به فاصله کمی شهید عراقی هم وارد شد و تقریبا تا سحر بحث‌هایی داشتیم.
امداد غیبی که مانع لو رفتن ما شد
جریانی هم اتفاق افتاد که مدد خداوند را نشان می‌داد. من نزدیک سحر به این آقایان گفتم بروم به همسایه منزل امانی‌ها زنگ بزنم و بپرسم که آیا او از منزل امانی‌ها خبری دارد که چه وضعی اتفاق افتاده است؟ رفتم و به آقای حبیب‌الله شفیق زنگ زدم. آقای شفیق در کوچه غریبان همسایه دیوار به دیوار امانی‌ها بود. به وی گفتم: خبر داری که در منزل امانی‌ها چه خبر است؟ گفت: نه. گفتم که اگر اطلاعی پیدا کنید بد نیست. آقای شفیق گیراگیر سحری خوردن بود که بعد از سحری رفت و در زد. غافل از اینکه بیرون هیچ خبری نیست، همه‌اش در داخل خانه است! ماموران آقای شفیق را گرفتند.
فردی به نام ختایی و چند نفر از سرکرده‌های تهران آنجا بودند و بعد از دستگیری آقای شفیق شروع کردن به فحاشی و کتک زدن وی که برای چه آمده بودی؟ گفته بود: مرغ ما روی پشت‌بام آمده و من به اینجا آمدم تا نردبان بگیرم. ختایی گفت نردبان را بردارید و بروید. نردبان را برداشتند و در را باز کردند.
حالا این‌ها به حیاط خانه آقای شفیق آمده‌اند و من گوشی دستم است و هیچ نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است. در این مدت نردبان را می‌گذارند و به پشت‌بام می‌روند. آقای شفیق می‌گوید مرغ آنجاست و ماموران هم برای بررسی صحت حرف‌هایش می‌روند. می‌گویند جای پای مرغ اینجا هست اما مرغی وجود ندارد. ختایی فحش می‌دهد و می‌گوید بیایید پایین، ما مرغ نمی‌خواهیم پیدا کنیم و بعد دستور می‌دهد که اتاق‌های خانه آقای شفیق را بازرسی کنند.
همین که به اتاق‌ها می‌ریزند، من احساس کردم صدای رفت‌وآمد می‌آید و تلفن قطع شد. آقای شفیق اولین کاری که انجام می‌دهد این است که می‌آید و تلفن را قطع می‌کند. من با شتاب آمدم وگفتم که نمی‌دانم چه بلایی سر شفیق آوردیم و خلاصه به نظرم شفیق گرفتار شد.
آقای شفیق چندبار دستگیر شده بود و یکی از شکنجه شده‌های پر تحمل بود. خودش و خانواده‌اش از رازدارهای خیلی ارزشمند بودند. آنها از آقای شفیق چیزی به دست نمی‌آورند و پس از چند ساعت وقتی می‌بینند که هیچ ارتباطی بین وی و شهید امانی نیست، او را آزاد می‌کنند. برادران امانی و شهید عراقی تا شب در منزل ما ماندند تا شب بتوانیم جایی برای‌شان پیدا کنیم. شب در لباس مبدل آمدند و حاج صادق را به منزل حاج‌آقا مصطفی حائری‌زاده بردند. ایشان چند شبانه‌روز در منزل وی مخفی شد.
شهیدان امانی و عراقی چگونه دستگیر شدند؟
در این مدت تقریبا همه جا را بازرسی کردند ولی شهید امانی را پیدا نکرده بودند و از اینکه ممکن است من یا شهید عراقی در این جریان دست داشته باشیم، هیچ اطلاعی نداشتند.
در این میان یکی از بستگان شهید امانی را دستگیر کرده و تهدید می‌کنند که اگر با ما همکاری نکنی همسرت را مورد آزار و اذیت قرار خواهیم داد. وی ابتدا همکاری نمی‌کند ولی بعد از شنیدن فریادهای همسرش می‌گوید: اگر صادق امانی را می‌خواهید، مهدی عراقی را بگیرید و اگر چمدان و اسلحه را می‌خواهید، عسگراولادی را بگیرید.
براساس این اعتراف، حدود ساعت ده شب روز 11بهمن بود که وقتی وارد خانه شدم، ماموران دستگیرم کردند و گفتند ما می‌خواهیم اتاق‌ها را بگردیم. گفتم به این اتاق که هرگز نمی‌توانید بروید، مگر پا روی جنازه من بگذارید. گفتند: چرا؟ گفتم خانم من مریض است، اگر ازخواب بیدار شود، دیگر نمی‌توان او را حفظ کرد.
در حین انتقال من چون فرمانده عملیات کنار من نشسته بود، شنیدم که با بی‌سیم اطلاع می‌دادند مهدی عراقی نزدیک منزلش دارد به خیابان می‌آید و بعد گفتند نزدیک خانه شده است. فرمانده عملیات دستور داد که قبل از رسیدن به خانه دستگیرش کنید و این‌چنین شهید عراقی را دستگیر کردند.
شهید عراقی را به دلیل اینکه ایشان مسئولیت شهید صادق امانی را داشته است، گفتند باید بگویی که صادق امانی کجاست. پس از اینکه ایشان متوجه می‌‌شود همه سرنخ‌هایش لو رفته و من هم دستگیر شده‌ام، نام واسطه را می‌گوید و این‌چنین شهید صادق امانی هم دستگیر می‌شود.