به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,325
بازدید دیروز: 2,942
بازدید هفته: 11,343
بازدید ماه: 77,416
بازدید کل: 23,739,226
افراد آنلاین: 4
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱٤۰۳
Tuesday , 7 May 2024
الثلاثاء ، ۲۸ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۴۶ - شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - ممنوعیّت ویژه‌خواری برای حاکم و نزدیکان او ۱۳۹۹/۰۱/۱۵
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه - ۴۶

ممنوعیّت ویژه‌خواری برای حاکم و نزدیکان او


Image result for ‫نهج ‌البلاغه‬‎


  فاصله طولانی بین ما و دستورات امیرالمؤمنین(ع)
هر دفعه‏ که نهج‎البلاغه را باز می‌کنیم و يک بخشى از آن را انتخاب می‌کنیم، حقيقتاً بين خودمان و خدا خجالت مي‌کشيم؛ چون فاصله بين آنچه اميرالمؤمنين(ع) فرموده‌اند با واقعيّتهاى زندگى ما اين‏قدر زياد و ژرف است که انسان واقعاً پيش خداى متعال و پيش روح مطهّر اميرالمؤمنين شرمنده می‌شود. ان‏شاءالله با دل اين کلمات را بشنويم، بلکه در اين مسيرى که اين بزرگوار دستور داده است بتوانيم حرکت کنيم؛ ولو حالا حرکت کندى از قبيل آنچه امثال بنده می‌کنند.
اين بخشى که امروز من انتخاب کرده‏ام، يک قسمتى از نامه حضرت به مالک‌اشتر است که ما برای مديريّت کشور به رعايت آن احتياج داريم. اين بخشى که من انتخاب کرده‌ام اين است: «وَ اِيّاک وَ الاِستِئثارَ بِما النَّاسُ فِيهِ اُسوَة». «استئثار» نقطه مقابل ايثار است. ايثار يعنى چيزى که منحصراً مال شما است، شما به غير خودتان مي‌دهيد؛ اين ايثار است. استئثار به اين معنا است که چيزى که منحصراً مال ما نيست، اين را به انحصار خودمان دربياوريم؛ اين معناى استئثار است. حضرت مي‌فرمايند که مبادا استئثار کنى در آن چيزى که مردم در آن يکسانند. «اُسوَة» يعنى مساويند، همه باهم در آن برابرند؛ يعنى منابع عمومى و اموال عمومى؛ به‏طور کوتاه يعنى بيت‏المال. خب، بعضى از بخشهاى بيت‏المال است که مقدّمه خدمت شما است و منحصراً در اختيار شما است؛ اين‌اشکال ندارد. اتاق شما در وزارت هم بيت‏المال است، امّا منحصراً در اختيار شما است، زيرا مقدّمه خدمت شما است؛ اينها مورد بحث نيست.
يا فرض کنيد شما در خانه سازمانى مى‏نشينيد؛ بيت‏المال است، امّا به‌حسب قانون در اختيار شما است؛ چون مقدّمه خدمت شما است؛ اينها مرادِ اين بيان و اين عبارت نيست.
يعنى آن چيزهايى که مردم در آنها يکسان حقّ استفاده دارند، حقّ تمتّع دارند: منابع عمومى، اموال عمومى، اموال بيت‏المال و اين چيزها؛ در اينها مبادا انحصارطلبى کنى؛ يعنى آن را اختصاص به خود بدهى، خودت از آن استفاده کنى و ديگران را محروم کنى.
«وَ التَّغابى عَمّا تُعنى بِه». گاهى خود انسان هم اهل اين کار نيست، يعنى خودِ مدير اهل سوءاستفاده نيست و بنا هم ندارد که سوءاستفاده بکند و نمی‌کند، امّا ديگرانى در حاشيه او سوءاستفاده می‌کنند.
حضرت مي‌فرمايند که «تَغابى» نکن. تَغابى از مادّه غيبت است؛ يعنى «خود را به غايب بودن زدن»؛ درحالى‏که شما مي‌توانى غايب نباشى و مراقب باشى، خود را به غيبت بزنى. تَغابى در واقع به معناى تغافل است؛ تغافل کردن.
ممکن است ديگرانى اطراف ما باشند، از نزديکان ما يا از کسانى که ما با آنها رودربايستى داريم، که کارى انجام بدهند که برخلاف اين دستور مهم و
حياتى است.
يعنى آنها دست‌اندازى کنند به اموال عمومى، ما چشم‏پوشى کنيم، تغافل کنيم و روى اين حسّاسيّت نشان ندهيم. ما تُعنى بِه، يعنى آن چيزهايى که داراى اهمّيّت است.
 البتّه در حوزه کارىِ شما ممکن است چيزهاى بسيار جزئى وجود داشته باشد که شما نتوانيد به آنها احاطه پيدا کنيد؛ اين مورد‌نظر نيست؛ امّا چيزهايى هست که چشمها آنها را مي‌بيند و مورد اهتمام افراد است؛ از اينها حق نداريد شما تغافل کنيد.
«مِمّا قَد وَضَحَ لِلعُيون»؛ [چيزهايى] که در مقابل چشم مردم قرار می‌گیرد و مردم مى‏بينند، ما نمي‌فهميم. مردم که عيب ما را به ما نمی‌گویند؛ آنچه ايراد نسبت به ما است که رو‌به‌روى ما به ما گفته نمی‌شود- ملاحظه هست، رودربايستى هست، حجاب هست- امّا مردم مى‏بينند؛ ما خيال می‌کنیم که مردم نمى‏بينند، درحالى‏که مردم مشاهده می‌کنند، مى‏بينند.
«فَاِنَّهُ مَأخوذٌ مِنک لِغَيرِک»؛ آنچه شما تغافل مي‌کنى و ديگرى از بغل شما آن را مي‌بَرد و مي‌خورد و ملاحظه نمی‌کند، در واقع دارد از تو کنده می‌شود و گرفته می‌شود؛ امّا نه به سود تو، [بلکه] به سود ديگرى؛ ديگرى دارد از آن بهره مي‌برد، و از تو دارد گرفته می‌شود؛ از تو دارد مصرف می‌شود.
پنجه عدالت در انتظار کارگزاران
«وَ عَمّا قَليلٍ تَنکشِفُ عَنک اَغطِيَةُ الاُمور»؛ بعد هم آشکار خواهد شد. حالا امروز کارى را کسى می‌کند که نزديک به ما است، ما چشم‏پوشى می‌کنیم يا بى‏اعتنائى می‌کنیم و خيال می‌کنیم کسى ملتفت نمی‌شود؛ لکن معمولاً آنچه ما خيال می‌کنیم ملتفت نمی‌شوند، اين را مردم مي‌فهمند، چشمها مى‏بينند، و پرده‏ها خواهد افتاد و آن‏وقت است که ما گيريم.
«وَ يُنتَصَفُ مِنک لِلمَظلُوم». حالا اين «انتصاف للمظلوم»- يعنى ما را در پنجه عدالت قرار‌دادن- ممکن است در اين دنيا باشد، ممکن است در اين دنيا هم نباشد و ما سرِ راحت بگذاريم و برويم، لکن در آنجا از ما «انتصاف» خواهد شد؛ يعنى از آنچه حقّ ديگران بوده است و ما نسبت به آن بى‏اعتنائى کرديم، سؤال خواهد شد.  اين يک توصيه که توصيه بسيار مهمّى است؛ بايد به اين واقعاً توجّه کنيم.
چشمان بینای مردم؛ ناظر بر رفتار مسئولان
يک چيزهايى را انسان توجّه ندارد. گاهى انسان وقتى در اوّل مسئوليّت [قرار دارد]- اين براى همه ما پيش مى‏آيد، براى خود بنده هم قطعاً پيش آمده- ملتفت نيستيم، سنگينىِ مسئوليّت را، اينکه هر ذرّه‏ذرّه‏اى حساب دارد، خيال می‌کنیم خب، طبيعت کار اين است که اين مال ما است، در اختيار ما است؛ توجّه نداريم؛ با تذکّر اين توجّه به‏وجود مى‏آيد. لذا تذکّر ماها به همديگر لازم است. من به شما تذکّر بدهم، شما هم به من تذکّر بدهيد.
من يادم است در زمان رياست جمهورى، در ملاقاتهاى خارجى‏اى که داشتيم، خب، صندلى‏هاى متعارف و معمولى بود که براى رؤسا مي‌گذاشتند و براى ما هم گذاشته بودند. در ارتباطات مردمى که براى من آوردند، ديدم يک نفرى گفته که آقا، ما شما را در تلويزيون ديديم که روى يک مبل فلان‏جور نشسته بوديد.
من ملتفت نبودم که اين يک چيزى است که از من انتظار نمی‌رود و نبايد من اين کار را بکنم. خب، مبلى [از قبل] بود [همان را] آورده بودند، و خيلى هم مزيّن و مجلّل بود- واقعاً هم همين‏جور بود- روى آن نشسته بوديم؛ خيال می‌کردیم طبيعت کار همين است؛ بايد همين باشد. وقتى اين تذکّر به من رسيد، من ملتفت شدم که عجب! ما غفلت داشتيم؛ گفتم اين صندلى را عوض کنند؛ يک صندلى معمولى بگذارند که روى آن بنشينيم. تذکّرات گاهى اوقات ممکن است به نفع ما باشد؛ ما يک چيزى را ملتفت نيستيم، توجّه نداريم، خيال می‌کنیم که خب، همين است ديگر، بايد همين‏جور باشد؛ درحالى‏که نه، نبايد همين‏جور باشد؛ ما بايستى توجّه بکنيم و دقّت بکنيم. اين نکته اوّلى که در اين بيان هست؛ مطلب اوّلى که [حضرت] فرمودند.
لزوم مهار خشم و تندی از سوی کارگزاران
بعد می‌فرماید: «اِملِک حَمِيَّةَ اَنفِک»؛ «حميّة انف» يعنى نخوت، آن حالت نخوت، باد دماغ، باد غرورى که در انسان هست؛ می‌گوید اين را در پنجه اقتدار خودت بگير؛ اين را در اختيار بگير؛ رها نکن اين غرور را؛ سرکشى غرور نفْس را مهار کن. «وَ سَورَةَ حَدِّک»؛ «سورة» يعنى جوشش، فَوران؛ «حد» هم يعنى تيزى؛ آن تيزى و تندى‏اى که دارى- که يک‌وقت غليان می‌کند و مثل يک آتشفشانى حرکت می‌کند- اين را در اختيار بگير، اين را مالک بشو، مهار کن آن تندى‏هاى خودت را. «وَ سَطوَةَ يَدِک»؛ «سطوة يدک» يعنى زورِ بازو. البتّه زور بازوى ما به‌معناى زور جسمانى و مادّى نيست- ممکن است که يک آدم معمولى با يک حرکت، ما را نقش زمين بکند- امّا زور بازوى مقام و قدرت و توانايى‏هايى که بر‌حسب شأنمان داريم- که يک زور بازويى به ما داده- می‌گوید اين را مهار کن، اين را کنترل کن.
«وَ غَربَ لِسَانِک»؛ «غَربَ لِسَانِک» يعنى تيزى زبان- غَرب به معناى تيزى است؛ تيزىِ شمشير را می‌گویند غَرب- زبان تيز خودت را نسبت به ديگران مهار کن و در دست بگير. خب اينها خطراتى است ديگر؛ يعنى تندى اخلاق، تيزى زبان، نخوت- اينها چيزهايى است که در وجود ما هست- اينها يک‌وقت فوَران می‌کند.
به هنگام خشم نه تصمیم و نه تنبیه
چطور اينها را کنترل بکنيم؟ «وَ احتَرِس مِن کلِّ ذلِک بِکفِّ البَادِرَة». می‌فرماید راه کنترل آن اين است که «کفِّ البادِرَة»، يعنى از اقدام شتاب‌زده پرهيز کنى؛ راهش اين است. مراقب باش به‏صورت شتاب‌زده اقدامى
انجام ندهى.
حالا يک‌وقتى هم انسان از يک چيزى عصبانى می‌شود، در حال عصبانيّت اقدامى نکند، تصميمى نگيرد، دستورى ندهد، امر و نهى‏اى نکند؛ يک مقدارى تأمّل بکند.
«وَ تَأخيرِ السَّطوَة»؛ «سَطوَة» يعنى همين قدرت‏نمايى و زورآزمايى؛ می‌گوید اين را عقب بينداز؛ بالاخره يک‌وقتى شما به اين نتيجه رسيديد که بايستى يک مشتى بزنيد طرف را بخوابانيد؛ خيلى خب، اين را فوراً انجام نده، يک مقدارى تأخير بينداز.
«حَتّى يَسکنَ غَضَبُک فَتَملِک الاِختِيار»؛ تا آن حالت درونى، آن فوَران خشم فرو بنشيند، تو قدرت انتخاب داشته باشى؛ اختيار خودت به دستت بيايد، مالک اختيار خودت بشوى.
نقش یاد معاد در مهار نفس
بعد می‌فرماید: «وَ لَن تَحکمَ ذلِک مِن نَفسِک حَتّى تُکثِرَ هُمُومَک بِذِکرِ المَعَادِ اِلَى رَبِّک». اين چيزهايى که ما گفتيم، حضرت مي‌فرمايند اينها فرمانروايى تو بر نفْس خودت است؛ يعنى اين کارها به‏معناى اين است که تو بر نفْس خودت مالک بشوى و حاکم بشوى و فرمانروايى کنى.
خب، اين کار آسانى نيست؛ انسان به‏آسانى مالک نفْس خودش نمی‌شود و نمی‌تواند به اين آسانى به آنچه وظيفه او است عمل بکند؛ کار سختى است. مي‌فرمايند راهش اين است که «تُکثِرَ هُمُومَک بِذِکرِ المَعادِ اِلَى رَبِّک»؛ زياد به ياد خدا بيفتى؛ زياد به ياد معاد بيفتى.
اگر ما بخواهيم که بر نفْس خودمان فائق بياييم، راهش اين است که زياد به ياد خدا باشيم، و اين در اختيار ما است، يعنى
مي‌توانيم.
لزوم وقت گذاشتن مسئولان برای ارتباط با خدا
توصيه هميشگى من به برادرانمان در مسئوليّتهاى مختلف - در دولت و غير دولت - هميشه اين بوده که ما ارتباط قلبى و معنوى و عملى خودمان را با خدا کم نکنيم. مثلاً يکى از راه‏هاى حفظ ارتباط با خداى متعال و ياد خدا، تلاوت قرآن است؛ تلاوت قرآن را فراموش نکنيد. حالا شما گرفتار وزارت و گرفتار صدارت و گرفتار مسئوليّتهاى گوناگون هستيد، باشيد؛ وقت بگذاريد براى تلاوت قرآن؛ قرآن را هر روز بخوانيد.
نمي‌گوييم چقدر بخوانيد؛ نصف صفحه بخوانيد، يک صفحه بخوانيد، امّا بخوانيد؛ حتماً هر روز قرآن را تلاوت کنيد با توجّه به معنا - همين آياتى که الان آقاى دکتر ولايتى خواندند که در چند جاى قرآن تکرار شده - خب، اينها واقعاً براى ما برترين و مؤثّرترين نصايح است.
آن روز هم به نظرم اينجا، در يکى از اين جلسات همين را گفتم؛ می‌گوید گياه سبز را شما نگاه کنيد؛ در اوّل بهار اين برگهاى سبز و پُرطراوت و زيبا و خوش‏رنگ و پُرنشاط را مى‏بينيد؛ اين برگهاى درختها که درمى‏آيد، سبزه روى زمين که درمى‏آيد، چقدر زيبا و پُربهجت است.
بعد بزودى تابستان مى‏آيد؛ اينها از آن حالت رنگ و صفاى اوّلى مى‏افتند، رنگ سبز شفّاف زيباى آن تبديل می‌شود به يک رنگ سبز امّا درعين‏حال تيره.
بعد مدّت کوتاهى مي‌گذرد و پاييز مى‏آيد؛ همين برگهاى سبزى که چند ماه قبل از اين، آن‏جور شيرين و زيبا و شيوا بود، تبديل می‌شود به برگ زرد و خشک؛ بعد هم اواخر پاييز باد پاييزى مي‌زند، همه اينها مي‌ريزد زمين: «تَذروهُ الرِّياح»؛ همين برگ سبز روى زمين مي‌ريزد و بادها او را جارو می‌کند و مي‌بَرد. اين زندگى ما است؛ زندگى من و شما همين است - حالا آنجا فاصله، فاصله چند ماه است، اينجا فاصله سالها است - يک دوره نشاط و سرسبزى و مانند اينها است، امّا اين ديرپا نيست، زود مي‌گذرد؛ مي‌رسد به يک تابستانى، مي‌رسد به يک پاييزى، مي‌رسد به آنجايى که تبديل می‌شویم به «هَشيمًا تَذروهُ الرِّياح»، که مثل کاه و برگ خشک و مانند اينها تبديل می‌شویم و مي‌رويم، تمام می‌شویم؛ يعنى اوّل تا آخر زندگى اين است.
چند جاى قرآن اين [مضمون] تکرار شده، براى اينکه ما توجّه بکنيم. احساسات ما، توانايى‏هاى ما، نشاط ما، خواسته‏هاى ما، اميدها و آرزوهاى شخصى ما، ما را غافل نکند از مسيرى که در آن داريم حرکت می‌کنیم و مصيرى - با صاد - که صيرورت ما و سرانجام ما و سرمنزل ما به آن است.
حضرت مي‌فرمايند که اگر مي‌خواهى توانايى تسلّط بر نفس داشته باشى، راهش اين است: «وَ لَن تَحکمَ ذلِک مِن نَفسِک حَتّى تُکثِرَ هُمُومَک بِذِکرِ المَعاد»؛ ياد مرگ و ياد قيامت و ياد محاسبه پيش پروردگار. ما‌اشتباهات خودمان،‌اشکالات خودمان، خطاهاى خودمان يادمان نمي‌مانَد؛ فراموش می‌کنیم؛ سالهاى متمادى گذشته است و چقدر خطا، چقدر گناه، چقدر اِشکال انجام داده‏ايم و فراموش
کرده‏ايم.
قرآن می‌فرماید که «اَحصاهُ‌الله وَ نَسوه»؛ شما فراموش کرديد؛ امّا خداى متعال اينها را احصا کرده است؛ اينها همه مضبوط و محفوظ است. خب، بايستى علاج کرد اينها را، بايد يک‏جورى [اينها را] درست کرد. و درست کردن هم با توجّه به خداى متعال است.
روزهاى ماه رمضان فرصت است؛ شبهاى ماه رمضان فرصت است؛ اين دعاهايى که در ماه رمضان وارد شده، واقعاً فرصت است؛ اين دعاى شبها، دعاى روزها، دعاى سحرها، و امکان و فرصت تهجّد در ماه رمضان؛ حالا براى کسانى که در غير ماه رمضان اهل تهجّد نيستند - آنهايى که اهل تهجّد هستند که چه بهتر - اقلّاً در ماه رمضان از اين سحرها استفاده کنند، تهجّد کنند و با خداى متعال دلهاى خودشان را مأنوس کنند؛ اين به ما کمک می‌کند.
البتّه اين عامل قطعى و صددرصد نيست، امّا بالاخره کمک‏کننده است به اينکه ما بتوانيم بر نفْس خودمان ان‏شاءالله غالب بشويم، حاکم بشويم و آن کارى که را به‏عهده ما است، انجام بدهيم.
پشتوانه معنوی مطالعه بیانات امیرالمؤمنین(ع) برای مسئولان
رسم ما در اين جلسات ماه رمضان اين است که از نهج‏البلاغه چند جمله‏اى را بخوانيم و براى خودمان - فارغ از مسائل بيرونى - يک پشتوانه فکرى و روحى و معنوى با کلمات اميرالمؤمنين (ع) به‌وجود بياوريم. چون همه کارهايى که بايد ما انجام بدهيم - حالا چه مطالبى که آقاى دکتر روحانى رئيس‌جمهور محترم بيان کردند، و چه خيلى از مسائل ديگرى که مورد ابتلاء کشور است - احتياج دارد به يک عاملى در درون خود ما؛ اين ما هستيم که اگر درست فکر کنيم، درست حرکت بکنيم و انگيزه کافى و سالم براى کار داشته باشيم، ان‏شاءالله همه اين مشکلات حل خواهد شد. يعنى اين مشکلاتى که ايشان ذکر کردند و مشکلات بزرگ‏تر از اين، چيزهايى نيست که قابل حل نباشد؛ همه اينها قابل حل است.
مي‌خواهيم با مرور کلمات اميرالمؤمنين، ان‏شاءالله اين پشتوانه معنوى را تا حدّى که اقتضاى اين جلسه است، در خودمان به‌‏وجود بياوريم.
آن قسمتى که من انتخاب کردم، همين اوّلِ فرمان اميرالمؤمنين‌(عليه الصّلاة والسّلام) به مالک‌اشتر است که آن‏طورى که مرحوم سيّد رضى می‌فرماید - «وَ هُوَ اَطوَلُ عَهدِ وَ اَجمَعُ کُتُبِهِ لِلمَحاسِن» - در ميان فرمانهاى اميرالمؤمنين، اين از همه بلندتر و مفصّل‏تر است و در ميان نامه‏هايى که اميرالمؤمنين مرقوم فرمودند به افراد مختلف - به دوست، به دشمن، به افراد عادى، به وُلات و ديگران - اين نامه نيکويى‏ها و زيبايى‏هايى بيشترى از همه نامه‏هاى اميرالمؤمنين دارد.
لذا واقعاً جا دارد که ما اين نامه اميرالمؤمنين را که در واقع فرمان حکومت مالک‌اشتر است بخوانيم. اوّلش اين‏جور است:
چهار وظیفه بر عهده حاکم
«بِسمِ‏اللّهِ‌الرَّحـمنِ‌الرَّحيمِ، هـذا ما اَمَرَ بِهِ عَبدُالله عَلِیٌّ اَميرُالمُؤمِنينَ(سلام‌الله‌عليه) مالِکَ بنَ الحَارِثِ الاَشتَرَ فی عَهدِهِ اِلَيه حينَ وَلاّهُ مِصر.» عهد به معناى عهدنامه نيست که بعضى‏ها به غلط می‌گویند عهدنامه مالک‌اشتر؛ عهد يعنى فرمان؛ فرمان مالک‌اشتر؛ فرمانى که به کسى داده می‌شود - مثل اين حکمهايى که داده می‌شود - اين، عهد است. در [حکومت] مصر چيزهايى از او خواسته - مصر هم یک کشور است ديگر، یک کشور بزرگى است؛ همان‏وقت هم همين‏جور کشور بزرگ و آباد و سرزنده‏اى بوده، لکن خب در مجموعه کشور بزرگ اسلامى قرار داشت - ايشان چهار وظيفه را معيّن می‌کنند براى مالک‌اشتر که شما که رفتيد آنجا، وظايف شما اينها است، سرفصل‏ها اينها است؛ البتّه از هرکدام، ابوابى باز می‌شود.