به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 535
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 5,189
بازدید ماه: 5,189
بازدید کل: 24,992,525
افراد آنلاین: 112
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۴۷ - تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان -مصاحبه امام منجر به فرار شاه از ایران شد ۱۳۹۹/۰۱/۲۹
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسکراولادی-شب‌شکنان- ۴۷
 
  مصاحبه امام منجر به فرار شاه از ایران شد
 
Image result for ‫هیئت‌های مؤتلفه اسلامی چگونه وارد فاز سیاسی شد؟‬‎
پاسخ های کوتاه و قاطع امام روح الله به خبرنگار سی.بی.اس - خبرگزاری ...
فرار شاه از ایران اتفاقات 26 دی ماه سال 57

 

یک خبرنگار آمریکایی خواستار مصاحبه با امام شد. این مصاحبه با حضور سیزده خبرنگار و عکاس، شهید عراق و من در یک اتاق کوچک برگزار شد. سؤال آن خبرنگار این بود که آیا در حکومت اسلامی شما برای شاه محلی هست؟ امام فرمودند: شاه باید برود. وی مجدد سؤال کرد که آیا در حکومت اسلامی شما، شاه به عنوان یک شهروند می‌تواند زندگی کند؟ امام فرمودند: شاه باید محاکمه شود. همین سخنان مقدمه‌ای شد که آمریکایی‌ها به شاه اطلاع دادند ما به هیچ وجه نمی‌توانیم تو را حفظ کنیم، به گونه‌ای که او از فرودگاه مهرآباد با حالت‌گریه فرار کرد؛ این مصاحبه روز قبل از فرار شاه انجام شد.
قطب زاده شهید عراقی و من را از لیست پرواز انقلاب حذف کرد
در روزهای آماده‌‌سازی برای بازگشت به کشور متوجه شدم که قطب‌زاده من و شهیدعراقی را از لیست هواپیمای حامل حضرت امام حذف کرده است. روز نهم تا یازدهم فرودگاه‌های کشور بسته بود، اما شب آخر امام درباره تعداد همراهان پرسیدند. مسئولان این کار اعلام کردند که ناچار شده‌ایم دو هواپیما بگیریم که امام فرمودند: یکی کافی است، تعدادی را کم کنید.
من در گوشه‌ای از همان چمن نشسته بودم که شهید عراقی با چشمانی‌گریان آمد و گفت که من و تو را از هواپیما حذف کردند؛ من که نمی‌توانم تحمل کنم امام سوار هواپیما شود و من همراه او نباشم. این هواپیما، هواپیمای شهادت است و من باید همراهش باشم.
در پاسخ گفتم من نمی‌دانم چه می‌شود، اما می‌دانم قولی که امام داده بی‌اساس نیست. در اینکه ما در این پرواز با امام هستیم، شکی ندارم. شهید عراقی گفت: «تو هم دل خودت را با این چیزها خوش کن» و با عصبانیت رفت. حدود یک ساعت بعد وی شادمان آمد و گفت: امام لیست همراهان را خواسته‌اند و چندنفر را حذف کرده و نام من و تو را در پشت سر خودشان نوشتند. من به شهید عراقی گفتم: من به شما گفتم امام قول داده است. قول این بنده صالح خدا این طور نیست که با واقعیت فاصله داشته باشد!
بازگشت با پرواز انقلاب
غروب یازدهم بهمن وارد فرودگاه پاریس شدیم. تعدادی توانسته بودند از کشورهای مختلف خود را به فرودگاه برسانند. بعد از ورود به هواپیما، خلبان خدمت امام آمد و عرض کرد شما می‌توانید روی تخت من استراحت کنید. برخی از همراهان گفتند که آقا مصلحت نیست و برخی هم می‌گفتند خود امام تصمیم بگیرند. امام هم فرمودند می‌روم و از عاطفه این خلبان استقبال کردند.
نیمه‌های شب بود که امام تشریف وضو گرفته و به تهجد نشستند، تهجدی که برای خود ایشان یک عادت بود، اما برای کسانی که هوشیار بودند که ممکن است تا وارد مرز بشویم هواپیما را بزنند، واقعا وضع فوق‌العاده‌ای بود. وقتی از آسمان ترکیه وارد مرز ایران شدیم هیچ کس در چهره‌اش رنج نبود. امام هم مشغول ذکر بودند. چیزی هم در مرز اتفاق نیفتاده بود غیر از اینکه دو فانتوم در اطراف هواپیما پرواز می‌کردند.
در داخل هواپیما خبرنگاران خواستار مصاحبه با امام شدند.یک خبرنگار آمریکایی از امام پرسید شما که به عنوان مقتدرترین انسان دارید وارد ایران می‌شوید، چه احساسی دارید و امام فرمودند هیچی. خبرنگار خیال کرد که یا حرفش را نتوانسته برساند یا مترجم بد ترجمه کرده و ایشان متوجه سؤال نشده است. مجددا پرسید شما به عنوان مقتدرترین انسان در طول تاریخ ایران دارید وارد ایران می‌شوید، از این ورود مقتدرانه چه احساسی دارید؟ باز هم امام فرمودند هیچی، مگر اینکه بتوانم حقی را استوار کنم و باطلی را دفع!
مصاحبه تاریخی امام در وسط خیابان روستای فرانسوی
یکی از خاطرات جالب حضور امام در نوفل‌لوشاتو بازمی‌گردد به ماجرای حمله نیورهای نظامی به دانشگاه تهران. حضرت امام سعی می‌کردند هر روز ساعت یازده از محیط خصوصی خود به زیر خیمه میان چمن بیایند و وقتی که در اینجا سخنرانی را انجام می‌دادند، 20 دقیقه تا نیم ساعت هم سؤالات را پاسخ می‌دادند و بعد نماز جماعت می‌خواندند و به همان ساختمان روستایی که در قسمت جنوبی جاده قرار داشت تشریف می‌بردند.
روزی که به دانشگاه تهران حمله کردند و تعدادی در آنجا شهید شدند، حضرت امام وقتی که از آن کلبه روستایی تشریف می‌آوردند، در وسط خیابان به مصاحبه ایستادند. من امام را به این خشم ندیده بودم. حضرت امام ایستادند و فرمودند که خبرنگاران بیایند. مسئول ژاندارم‌های مستقر در منطقه گفت من این جا اصلا نمی‌توانم جان ایشان را حفظ کنم. وقتی این جمله را به امام منتقل کردند، ایشان فرمودند: من کی گفتم شما مرا حفظ کنید؟ خدا مرا حفظ می‌کند. من وظیفه دارم. تعدادی از همراهان به ایشان عرض کردند اینجا خطرناک است. امام فرمودند: ملت من زیر گلوله است، آن وقت من به زیر سرپناه بروم و مصاحبه کنم؟ شاید تندترین مصاحبه را در وسط خیابان انجام دادند.