پرسش:از منظر آموزههای وحیانی قدرت در منظومه فکری و عملی فرد مسلمان و جامعه اسلامی از چه جایگاه و پشتوانه منطقی برخوردار است؟
پاسخ:در مباحث گذشته به یکی از مصادیق قدرت معنوی و روحی مورد نظر اسلام در بحث منطق قدرت پرداختیم. اینک با طرح یکی دیگر از مصادیق قدرت معنوی و روحی یعنی قدرت در اخلاق اسلامی این مبحث را به پایان میبریم.
قدرت در اخلاق اسلامی
روی همین منطق است که در اخلاق اسلامی و از جمله در ادبیات عرفانی ما همیشه این مسئله به عنوان یک قدرت نامیده شده است. باز پیغمبر(ص) فرمود: «اشجع النّاس من غلب هواه»
از همه مردم شجاعتر و دلاورتر و دلیرتر آن کسی است که بر هوای نفس خود پیروز شود. اینجا نیز مسئله شجاعت و قدرت و غلبه مطرح است. سعدی میگوید:
گرت از دست برآید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
مردانگی (یعنی قوّت و قدرت) این نیست که انسان مشت گره کرده را به دهان دیگری بزند؛ قدرت این است که انسان علیرغم میل نفسانی خود، بهجای کام خودش کام دیگری را شیرین کند. مولوی میگوید:
وقت خشم و وقت شهوت، مرد کو؟ طالب مردی چنینم کو به کو
مولوی مردانگی را در اینجا میسنجد و میگوید: وقت خشم و شهوت مرد کو؟ مرد آن کسی است که وقتی خشمش برانگیخته میشود و تبدیل به کانونی از آتش میگردد، دارای یک اراده قوی باشد و در مقابل این آتش که اسمش خشم است ایستادگی کند، و همچنین در وقتی که شهوت به هیجان میآید و میخواهد انسان را بیاختیار کند، در مقابل شهوت خود قیام کند. اینها را «قوّت» و «قدرت» میگویند. تمام آن محاسن اخلاقی که اخلاقیون گفتهاند و آقای نیچه به عنوان اینکه ضعف است نفی و رد میکند اگر درست بسنجیم همه آنها قدرت است. بله، من قبول دارم که گاهی در بعضی از موارد یک چیزهایی که در واقع قدرت نیست و ضعف است، با قدرتاشتباه میشود و لهذا همیشه علمای اخلاق میگویند که عاطفه باید توام با عقل و ایمان باشد، یعنی صرف اینکه عواطف انسان در یکجا برانگیخته شد کافی نیست؛ باید با مقیاس عقل سنجید که آیا این عاطفه، بهجا و منطقی است یا منطقی نیست.
عاطفههای بهجا و نابهجا
شعری از سعدی و همچنین آیهای از قرآن را برای شما میخوانم. شعر سعدی این است: ترحم بر پلنگ تیزدندان ستمکاری بود بر گوسفندان
ترحم به پلنگ درنده یا یک گرگ، ستم به گوسفند است؛ یعنی وقتی میخواهند گرگی را که صدها گوسفند را دریده است بگیرند و بکشند، اگر کسی حس ترحمش برانگیخته شود، باید بداند که این ترحم مساوی قساوت نسبت به گوسفندان است. این البته مثل است. مقصودش این است که ترحم نسبت به انسان ظالم ستمگر، قساوت نسبت به انسانهای زیر دست محروم است، و آدمهای ضعیف نسبت به ستمگران ترحم میورزند. (همان، ص539)
آیه قرآن درباره زانی و زانیه است، درباره مرد و زنی که زنا میکنند. قرآن میگوید اینها را مجازات کنید: «ولیشهد عذابها طائفهًْ من المومنین» و حتماً گروهی از مومنین حاضر باشند و در مراسم اعدام آنان شرکت کنند. اینجا جایی است که نفوس ضعیف که مصالح عالیه اجتماع را در نظر نمیگیرند، درباره عواطفشان میگوید: «و لاتاخذکم بهما رافه فی دین الله». و نباید نسبت به آنها رافت و عطوفتی در دین خدا داشته باشید.
پس این نوع رافتها، دل سوختنها و ترحمها، ترحمهایی غیر منطقی است؛ یعنی قساوتهایی است به صورت ترحم و به عبارت دیگر این نوع ترحم، ترحم در یک مورد و قساوت در موارد دیگر است. این نوع ترحمها را نباید (مانند ایستادگی در برابر شهوات و امیال نفسانی، نوعی قدرت) به حساب آورد.
بنابراین، مکتب قدرت- که دائماً دم از قدرت میزند و میگوید مرد برتر و انسان کامل باید از قدرت کامل بهرهمند باشد و نقاط ضعف وجود خود را مسدود کرده باشد- گذشته از اینکه سایر ارزشهای انسان را نشناخته است، خود قدرت را هم نشناخته و معنی قدرت را نفهمیده و حقیقت قدرت را نداشته است. (مجموعه آثار،ج 23، ص 272)