ابعاد مختلف امامشناسی در تشیّع
کتاب حاضر مجموعه ده سخنرانی معظّمٌله در باب عنصر مبارزه در سیره ائمّه معصومین(ع) است که در محرّم سال 1393 هجری قمری برابر با بهمن 1351 هجری شمسی- که فضای اختناق ستمشاهی، فشار و سرکوب مبارزان توسّط ساواک رژیم بیدادگر پهلوی به اوج خود رسیده بود- در هیئت «انصارالحسین(ع)» تهران ایراد شده است.
معظّمٌله در این سلسله سخنرانیها، درباره اهمّیّت شناخت صحیح امامان و توطئه دشمنان برای تحریف چهره مبارزاتی آنان، معنای جهاد و مقصود از مجاهدت ائمّه(ع) سخن گفتهاند. وحدت شخصیّت معصومین(ع) در امر جهاد و حیات سیاسی امام سجّاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع) را تحلیل کرده و با طرح «انسان 250 ساله» مراد از آن را توضیح دادهاند. سپس به بیان حقیقت فعّالیّتهای سیاسی آشکار امامزادگان از قبیل زید بن علی(ع) پرداختهاند، و سپس وجه توجّه ائمّه(ع) به شعرای مجاهد و برخورد سخت با علمای درباری را بیان کرده و مقصود از تقیّه را شرح دادهاند.
اینک مؤسّسه پژوهشی- فرهنگی انقلاب اسلامی وابسته دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی) مجموعه متن سخنرانیها را که پس از پیادهسازی از سند صوتی، ویرایش و تنظیم شده است، در اختیار خوانندگان ارجمند قرار میدهد.
در تنظیم متن سخنرانیها، به دلیل فقدان سند صوتی از گفتار نهم و دهم، به متن پیاده شده آن دو گفتار که در زمان ایراد بیانات تولید شده، اکتفا شده است.
این مؤسّسه از همه خوانندگان ارجمند تقاضا میکند در صورت دسترسی به نوارهای صوتی سخنرانیهای معظّمٌله یا دستنوشتههای ایشان در سالهای قبل، نسخهای از آن را در اختیار این مؤسّسه قرار دهند.
گونههای مختلف بحث درباره مسئله امامت
موضوعى که در نظر بود در این محفل در ظرف چند روز پیرامون آن صحبت شود، بحثى است درباره امامت. البتّه درباره این مسئله از ابعاد گوناگونى میشود حرف زد و حرف میزنند. بنده باید معلوم کنم که از چه بُعدى میخواهم درباره این مسئله صحبت کنم. امروز اگر ما بتوانیم براى شما آقایان روشن کنیم که درباره چه موضوعى بنا است در روزهاى آینده بحث کنیم، کافی است.
الف) بحث درباره ضرورت امامت
یک وقت بحث در این است که به چه دلیل امامت لازم است. در این موضوع انسان باید ثابت کند که غیر از نبوّت، امامتى لازم است و فلسفه امامت بیان شود؛ بحث ما در این نیست. این نه از این باب است که ما این بحثها را لازم نمیدانیم؛ چرا، لازم میدانیم، بحث هم میکنیم، بحث هم کردهایم؛ امّا در این مجلس، بحث دیگرى مورد نظر ما است که به نظر ما فعلاً براى این محفل لازمتر است.
ب) بحث درباره جانشین پیامبر (ص)
یک وقت هم بحث در این است که بعد از پیغمبر اکرم(ص) امام و پیشوا کیست؟ شیعه در طول تاریخ، عمده بحثش درباره امامت بوده است. عمده آنچه شیعه درباره مسئله امامت بحث کرده، این بوده که امام بعد از پیغمبر چه شخصیّتى است و به چه دلیلى و اینکه دیگران نیستند، به چه دلیلى؟ بنده در این باره هم نمیخواهم بحث کنم. بحث براى فایده است و فایده یک بحث علمى در این است که مشکلى را حل کند و مجهولى را از ذهن مستمع بزداید و گمان نمیکنم در میان شما کسى باشد که شک داشته باشد در اینکه امامِ بعد از پیغمبر، وجود مقدّس امیرالمؤمنین علىّبن ابىطالب(ع) است. هیچکدام از ما کمترین تردید و ریبى در این مطلب نداریم؛ لذاست که این مطلب براى ما قابل بحث نیست.
بله اگر چنانچه یک وقتى در یک مرکزى در خارج از منطقه تشیّع قرار گرفتیم و فرض کنید یک عدّه غیر معتقد به این مطلب آمدند و پاى منبر ما نشستند، اگر لازم دانستیم، در آن وقت برایشان به ادلّه عقلیّه و نقلیّه ثابت خواهیم کرد که امیرالمؤمنین(ع) امامِ بعد از پیغمبرند و زید و عمرو نیستند؛ امّا حالا براى ما در این مجلس لازم نیست. نه فقط در این مجلس لازم نیست، بلکه در محیط شیعى هم لازم نیست؛ این را بدانید. یعنى چه لازم نیست؟ یعنى بحث تحقیقى و تحلیلى و دست و پادار و سر و صدادارش لازم نیست. البتّه بگویند و بگویید و میگوییم، امّا بحث کردن روى این مسئله و فکر و وقت و زبان را سرمایهگذارى کردن در این مسئله، امروز براى ما جزء مسائل ضرورى نیست؛ چون مردم ما میدانند. آن کسانى هم که به قول معروف یک ذرّه توجّه پیدا کردهاند به معارف عامّه، منکر این جهت نیستند. در عالم تشیّع کسى نیست که بر طبق این همه مدارکى که هست، بتواند در این مطلب کمترین شک و تردیدى به خود راه دهد. بنابراین، این مسئله قابل بحثى نیست و بحث ما هم این نیست.
ج) بحث درباره شرایط و اوصاف امام
یک بحث دیگر درباره مسئله امامت این است که براى امام چه چیزهایی لازم است؟ و به عبارت دیگر، امام چه شرایطى یا چه اوصافى دارد؟ مثلاً فرض بفرمایید که علم امام چگونه است؟ آیا علم امام به همه موضوعات است؟ و اگر هست، به چه دلیل؟ و اگر نیست، به چه دلیل؟ یا بحث درباره عصمت امام(ع)، یا بحث درباره قلمرو قدرت معنوى امام(ع). این هم یک بحث است درباره امامت. آنچه ما میخواهیم بحث کنیم، این هم نیست؛ نه از باب اینکه این بحث را هم لازم نمیدانیم؛ این بحث در جاى خود استقلالاً لازم است و خوشبختانه علماى سَلَف ما در کتب مفصّله و مطوّلهاى این مباحث را عنوان کردهاند. آنچه امروز کسى بردارد بنویسد، یک بخش کوچکى هم از آن مطالبى که گذشتگان و قدماى ما در این مسائل گفتهاند، نیست. بحثها شده، زیاد و فراوان، و براى شیعه یک عقیدهاى در این زمینهها بهوجود آمده. به نظر ما در این مسئله هم باز نباید وارد شد؛ حالا در این مجلس. چرا؟ براى خاطر اینکه در موقعیّتى که بنده و سرکار زندگى میکنیم، با این همه مجهولات انبوه و متراکمى که در زمینه مسائل فرهنگ اسلامى ما را احاطه کرده، بسیار بىقاعده است که ما مسائلى را انتخاب کنیم که از لحاظ عملى و نسبت به برنامه زندگى ما تأثیرى ندارد.
امروز دو جور مسئله وجود دارد: یک مسئله این است که آیا خداى متعال حسابى، کتابى، مجازاتى، عِقابى بعد از این زندگى نسبت به ما خواهد داشت یا نخواهد داشت؟ این مسئله، مسئلهاى است که براى زندگى من و شما اثردار است. من اگر معتقد باشم که خدا بعد از این زندگى، دیگر حسابى و کتابى و چیزى براى من نخواهد داشت، یک جور زندگى میکنم؛ اگر معتقد باشم که نه، حسابى و کتابى هست، یک جور دیگر زندگى میکنم. غیر از این است؟ شماها اگر همهتان بدانید که واقعاً قیامتى نیست، خب یک جور دیگر زندگى میکنید؛ امّا اگر بدانید که قیامتى هست، یک جور دیگر زندگى میکنید. پس اعتقاد به قیامت، اعتقاد به حساب و کتابِ بعد از مرگ، اعتقاد به اینکه خداى متعال میزان عمل دارد و اعمال را میسنجد و «لا یعزب عنه مثقال ذرّة»، یا هر کسى هر کار کوچکى هم بکند، آنجا مجازاتش را میبیند، در زندگى شما نقشى دارد؛ جهتبخش زندگى است، یک راهى را پیش پاى شما میگذارد؛ این یک جور اعتقاد است.
حاصل کلام اینکه دو بحث وجود دارد _ البتّه این دو بحث یکى است، امّا بنده از دو دیدگاه به این مسئله واحد نگاه میکنم؛ بنابراین دو بحث از آن در مىآید _ یکی اینکه ما درباره این میخواهیم صحبت کنیم که وقتی ما امامان خود را میشناسیم و زندگى آنها را هم کم و بیش میدانیم، باید بدانیم که اینها اوّلاً نقششان به حسب تشریع دین چه بوده است؟ یعنى دین براى اینها چه نقشى معیّن کرده؟ چه مسئولیّتى به عهده اینها گذاشته؟ چه فایدهاى را بر وجود اینها مترتّب دانسته؟ و به عبارت دیگر، اصلاً خداى متعال برای چه على را و حسن را و حسین را و نُه فرزندش(ع) رابراى امامت گماشته و به این عنوان برگزیده؟
دوّم اینکه حالا که دانستید و فهمیدید که چرا خداى متعال اینها را به این مقام منصوب کرده و این پست را به عهده اینها واگذار کرده، ببینید اینها چقدر به این فایده و به این ثمره و به این هدف عامل بودهاند؟ آیا آن فایدهاى را که خداى متعال براى امامت مقرّر کرده بود، ما در زندگى این بزرگواران مىیابیم یا نمىیابیم؟
یک جور دیگر اعتقاداتی است که این اثر را ندارد. حالا فرض کنید ملائکه موکّله نکیرهای که شب اوّل قبر سراغ ما مىآیند، آیا به شکل انسان مىآیند یا به شکلی دیگر؟ قدشان بلند است یا کوتاه؟ اینها هم مسئله است. البتّه دانستن هر چیزى هم از ندانستنش بهتر است؛ امّا این مسئله، اوّلاً مسئله درجه چندم است؛ ثانیاً حالا اگر ما دانستیم قدش بلند یا کوتاه است، این مسئله در زندگى ما چه اثرى خواهد گذاشت؟ یا فرض بفرمایید فاصله مابین مرگ من و قیامت چقدر میشود؟ یا قیامت چند ساعت میشود؟ یا بسیارى از تفصیلاتى که در مسائل اعتقادى وجود دارد.
این یک ضابطه کلّى است که عرض میکنم: بعضی چیزها هست که اعتقاد به یک طرفش اثرى در زندگی ندارد، اعتقاد به آن طرف دیگر هم اثر مخالف ندارد. شما هر مسئلهاى که برای ذهنتان مطرح شد اوّل نگاه کنید ببینید آیا این مسئله، مسئلهاى است که براى زندگى شما، برنامه شما، خطّ مشى شما، آینده شما تأثیرى دارد یا ندارد؟ جهتبخش است یا نیست؟ اگر نیست، رهایش کنید. امروز آن روزى نیست که ما هر مسئلهاى را بخواهیم بفهمیم و هر مشکلى را بخواهیم حل کنیم؛ براى خاطر اینکه ما اوّلىترین مشکلاتمان را هم هنوز ندانستهایم. ما هنوز ضرورىترین مسائل زندگیمان را نمیدانیم؛ تعارف هم نداریم.
هنوز در دست اوّل اعتقادات اسلامى، عامل تحریف وجود دارد و بسیارى از حقایق از نظر ما پوشیده است که یک مسئله، همین مسئلهاى است که بنده انشاءالله در این چند روزه بحث خواهم کرد و خواهید دید که دست تحریف چه کرده؛ غوغایی کرده. ما در مسائل اوّلیمان مبتلا به ناشناسى و عدم معرفت هستیم؛ پس چه لزومى دارد که دنبال مسائلى برویم که در زندگى ما، براى آینده ما، براى خطّ مشى ما اثرى ندارد. چرا در این زمینه بحث کنیم؟
میگویند زراره که از اصحاب بزرگ امام صادق و امام باقر(ع) است، وقتى که خبر شهادت امام صادق(ع) به او رسید، در کوفه بود _ امام صادق در مدینه بود _ مردم آمدند اطرافش را گرفتند و گفتند بعد از امام صادق به چه کسی رجوع کنیـم؟ بنا به نقلهایی که در روایات هست و به گمان بنـده درست هم هست، ایشان میدانست که امامِ بعد از امام صادق چه کسی است، امّا به خاطر جهاتى مصلحت نبود که آنجا اسم امام کاظم(ع) را بیاورد؛ لذا تقیّه کرد و قرآن را برداشت و گفت: «بدانید من آن کسى را قبول دارم و معتقد به امامت او هستم که منطق قرآن معتقد به امامت او است».
این کار خیلى خوبى است، این راه خیلى جالبى است. در مسائل غیر عملى، در مسائل غیر لازم، در آن مسائلى که راهگشاى زندگى من و شما نیستند هم هرگاه اختلاف کردید، هرگاه تردید کردید، هرگاه دو نفر با هم بحثتان شد، این کار را بکنید. آقا! در فلان مسئله که مثلاً درباره فلان رکن اعتقادى است و البتّه جزء مسائل درجه یک نیست، آیا حق با من است یا با شما؟ اوّل بسنجیم ببینیم که آیا اگر این مسئله را حل کردیم، براى زندگى من و شما اثرى خواهد داشت یا نه؟ اگر دیدیم اثر دارد، آن را تعقیب کنیم. اگر دیدیم اثر ندارد، نجیبانه هر دو صرفنظر کنیم و بگوییم آنچه در واقع خداى متعال در این مسئله حکم کرده، ما همان را قبول داریم. این هیچ اشکالى ندارد و به حسب گفته آقایان فقها هم مُجزى از اعتقاد واقعى است و به حسب دید اجتماعى، در روزگارى که ما داریم زندگى میکنیم و در این سطحى که ما داریم گام برمیداریم، واجب است.
این بحثهاى جزئی و فرعى و غیر مهم و غیر لازم، پدر این ملّت را درآورده. این مسائلى که طرح کردن یا نکردنش تا صد سال دیگر هم اهمّیّتى ندارد، یا لزومى ندارد _ حالا اگر حق هم باشد، لزومى ندارد؛ که البتّه بعضى از آنها باطل هم هست _ به ما مردم مسلمان خیلى لطمه زده، خیلى صدمه زده. فقط هم اینجا نیست؛ خیال نکنید که فقط اینجا هست؛ نه، در همه مناطق مسلماننشین دنیا از اینگونه مسائل بوده و ما در کتابها دیدهایم؛ در هندوستان بوده، در مصر بوده، در سایر جاها هم بوده. تا یک مقدار رگه روشنبینى و درک صحیح از مسائل اجتماعى و اسلامى در میان یک ملّتى پیش آمد، فوراً یک کاری کردند که او را از آن رگه روشنبینى و روشنفکرى منصرف کنند و از این جریان دور بیندازند و متأسّفانه غالباً هم موفّق شدهاند.
بنابراین درباره اینکه شرایط امام چیست، بنده در این مجلس نمیخواهم بحث کنم. به شما هم توصیه میکنم که هر مقدارى که روى برهان صحیح برایتان روشن شد، بدون اینکه وقتتان را خیلى مصرف کنید، آن را قبول کنید، و هر مقدارى که برایتان مردّد بود و مورد اختلاف بود، «فردّوه الى الله»؛ _ ردّش کنید به خدا _ یعنی بگویید آنچه را که خدا معیّن کرده، من قبول دارم. ائمّه ما که معلوم است چه کسانیاند. ما که دوازده اماممان را میشناسیم. امام سیزدهمى هم نخواهیم داشت که حالا بخواهیم از روى آن علامتها امام سیزدهم را بشناسیم. امامان ما، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و نُه فرزند امام حسین تا حضرت حجّت قائم(ع) هستند. اینها را ما قبول داریم، شما هم قبول دارید، همه عالم شیعه هم قبول دارند. ما که امام دیگرى نخواهیم داشت که بخواهیم از روى آن علامتها او را بشناسیم، اینها را هم که شناختهایم و دانستهایم و فهمیدهایم و قبولشان داریم؛ پس چه لزومى دارد که حالا ما بنشینیم با شما بحث کنیم که آیا فلان چیز هم لازم است یا نه، من هم اثبات کنم که حتماً لازم است، شما هم در ذهنتان تردیدى داشته باشید یا نداشته باشید و با رودربایستى حرف بنده را قبول کنید یا به هر صورت وقتى را بگذرانید؟ بنابراین ما در این باره هم بحثى نداریم.
د) بحث درباره نقش امامان و موضعشان در انقلاب اسلامی
بحثهای دیگری هم درباره زندگی ائمّه ممکن است وجود داشته باشد، امّا منظور ما آنها نیست و از آنها صرفنظر میکنیم و آنچه را که مورد نظر ما است عرض میکنیم و آن این است که ائمّه ما _ که اینها را به نام و نشان شناختهایم و به امامتشان اعتراف داریم _ نقششان و موضعشان در انقلاب اسلامى چیست؟ در ذهنهاى بیدار، این سؤال مطرح است. ممکن است این سؤال براى آدمى که خیلى توجّه نداشته، مطرح نباشد، امّا فردا مطرح خواهد شد؛ فردا باز همین را سؤال میکنند، باز یک عدّه آدم غافلِ ما را به جواب این سؤال گیر مىاندازند و میبرند.
انقلاب اسلامى به وجود آمد و کسى ایدئولوژىاى، بینش نویی و بر اساس این همه، اجتماع نویی بنیان گذاشت. در رأس این اجتماع، بنیانگذار اسلام، پیغمبر اکرم(ص) قرار داشت؛ قرآنى هم براى این مردم آورد و اصول معارف اسلامى و کلیّات قوانین و مقرّرات اسلامى را هم به پذیرندگان این فکر و این بینش اعطا کرد و بعد هم رفت. ما شیعه معتقدیم که بعد از پیغمبر(ص) در طول زمان، دوازده نفر به عنوان امام در جامعهى اسلامى، یکى پس از دیگرى وجود داشتند و دارند؛ اینها را هم ما جزء دین و سخنشان را در کنار قرآن و احترامشان را تا سرحدّ احترام پیغمبر(ص) میدانیم.